يك فيلم ابرقهرماني با ارزش‌هاي هنري (یادداشت اي. او. اسكات -نيويورك‌ تايمز- بر فیلم «آیرون من» ترجمه رضا حسینی) :: پايگاه خبری - تحليلی سينمای ما :: سينمای جهان
     صفحه‌اول     گزارش     گالري‌عكس     تبليغات     درباره‌ما     ارتباط‌ با ما     سينماي ما     
   
       دوشنبه 25 شهريور 1387 - 6:58         

               

آیرون من


يك فيلم ابرقهرماني با ارزش‌هاي هنري (یادداشت اي. او. اسكات -نيويورك‌ تايمز- بر فیلم «آیرون من» ترجمه رضا حسینی)

سینمای ما - در حال حاضر دنيا دچار كمبود ابرقهرمان‌ نيست و حتي از برخي جهات وفور مبارزان اهريمن‌ستيز با لباس‌هاي خوشايند و جالب‌توجه و روح‌هاي آزرده، از فشار و بار مسئوليت اين فيلم و ابرقهرمانش كاسته است. آيرون‌من در حالي روانه اكران سينما‌ها شده كه هل‌بوي، بتمن و هالك افسانه‌اي در راه هستند. امسال تابستان تمام اين ابرقهرمان‌ها در قالب دنباله‌هايي بر فيلم‌هاي قبل يا بازسازي‌هاي نسخه‌هاي پيشين پا بر پرده نقره‌اي خواهند گذاشت و با يكديگر رقابت خواهند كرد. بنابراين آيرون‌من (كه يكي از ابرقهرمان‌هاي مصور كمپاني ماروِل است و نبايد با مرد فولادين كمپاني دي‌سي اشتباه گرفته شود كه امسال در رقابت حضور ندارد) دو برتري بر ديگران دارد: يكي تازگي و نوپايي او است و ديگري پيشتازي در اين رقابت.
آيرون‌من به كارگرداني جان فاورو (كارگردان فيلم‌هاي اِلف و زاتورا) يك فيلم ابرقهرماني بسيار خوب است يا حداقل (از آن‌جايي كه مشكلات و نقايص خاص خودش را دارد) فيلم ابرقهرماني است كه از جهاتي غيرمعمول خوب است. فيلم از فيلم‌نامه‌اي (به قلم مارك فِرگِس، هاوك آستبي، آرت ماركوم و مت هالووِي) سود برده است كه عموما گفت‌وگوهاي هوشمندانه‌اي دارد و حاوي تكه‌كلام‌هاي جالب و توضيحات ثقيل است. ديگر نقطه قوت فيلم گروه بازيگراني است كه دعوت فيلم‌سازان را پذيرفته‌اند و بازي‌هايي واقعي و قابل‌توجه ارايه داده‌اند و در ازاي دستمزدشان فقط به خم‌وراست شدن، ژست گرفتن، نگاه‌هاي غضبناك و جيغ‌وفرياد اكتفا نكرده‌اند. البته از اين‌جور حركات و رفتارها در فيلم وجود دارد ولي به‌ اندازه و به موقع. قهرمان بايد پيچ‌وتابي به ابرويش بدهد. آدم بد داستان بايد ترشرويي كند و در فكر دسيسه و دوز‌وكلك باشد. دخترك فيلم هم طبيعتا بايد جيغ بكشد و آزرده شود. در ضمن يكي از آن دوست‌هاي شكاك ولي حامي نيز در داستان وجود دارد. اين‌ها قواعد اين ژانر سينمايي است كه به اندازه اصول علمي‌نماي اين‌گونه فيلم‌ها (كه قادر به پاسخگويي و توضيح هر سوال و مساله‌اي است) نقض‌نشدني است.
در آيرون‌من همه‌چيز كم‌وبيش طبق انتظار پيش مي‌رود؛ از آزمون‌وخطاهاي طراحي و ساختن لباس مخصوص گرفته تا رويارويي پاياني و اوج فيلم كه در اين ميان هم شاهد كلي پرواز و تعقيب‌وگريز و جنجال‌آفريني هستيم (البته بگويم كه در اواخر فيلم يك عنصر غافلگيركننده و هوشمندانه تمام‌عيار تعبيه شده است).
آنچه در اين ميان كمتر انتظارش مي‌رفت شيوه كار و توانمندي كارگردان فيلم است كه توانسته به شيوه هنرمندان حيله‌گر حوزه استوديو‌ها، جنبه‌هاي هنري فيلمش را به‌گونه‌اي حفظ كند كه از چشم مديران استوديو مخفي بماند. او از الگوي ژانر به عنوان پوششي سبك و انعطاف‌پذير براي فيلمش استفاده كرده و آن را جامه آهني (كه حركت را كند و كارايي را كم مي‌كند) قلمداد نكرده است.
آيرون‌من در عوض ارايه داستاني فرويدي و عامه‌پسند، اخلاق‌گرايي و ملال‌آوري كه ما اغلب در بخش‌هاي ابتدايي اين‌گونه فيلم‌ها (آثاري كه براساس قهرمانان كتاب‌هاي مصور ساخته مي‌شوند و مملو از شوك‌هاي عاطفي دوران كودكي، بحران هويت و اشتياق براي اجراي عدالت در ازاي انتقام‌جويي هستند) با آن‌ها مواجه مي‌شويم، ما را بلافاصله در دنيايي غوطه‌ور مي‌كند كه سروصداهايش ناشي از شخصيت‌ها و حوادث است.
اين دنيا كاملا مشابه دنياي واقعي نيست ولي دست‌يافتني‌تر از گاتام و متروپليس است. ما در افغانستان غبار‌آلود با توني استارك آشنا مي‌شويم؛ جايي‌كه پشت يك خودرو زرهي آمريكايي نشسته و از نوشيدني خنكش لذت مي‌برد. توني از آن آدم‌هاي مورد‌علاقه رسانه‌ها است كه در كودكي نابغه MIT بوده و حالا فرزند خانواده‌اي است كه شركت‌شان اسلحه و جنگ‌افزارهاي پيشرفته مي‌سازد و مي‌فروشد. او به تمام‌ معنا يك خوشگذران است. بنابراين روي كاغذ اين شخصيت كاملا نامعقول است ولي از آن‌ جايي‌كه رابرت داوني جونيور اين نقش را ايفا كرده، او بدل به شخصيتي شده است كاملا «واقعي و آشنا» و «خوشايند و آزاردهنده» به اندازه دوست قديمي‌ شما. بله، شخصيت نامعقولي كه براي‌تان توصيف كردم به‌واسطه بازي خوب داوني جونيور اين‌قدر صميمي و خودماني از كار درآمده است.
دوست شكاك توني، رودِي (ترنس هاوارد) نام دارد. او يك افسر نيروي هوايي خوش‌مشرب ولي خسته و فرسوده است. دختر داستان كه دستيار زبروزرنگ و كاملا شايسته توني است، پپر پاتس (گوئينت پالترو) نام دارد. شريك و تاحدي مرشد توني در استارك اينترپرايزز، اوبِدايا اِستِين (جف بريجز) است كه آدمي شوخ و پرشور است.
تمام نقش‌هاي اصلي فيلم توسط بازيگران درجه يك ايفا شده است ولي در اين ميان انرژي عجيب‌وغريب و غيرقابل‌پيش‌بيني بودن داوني جونيور از لحاظ احساسي، بازي سايرين را تحت‌الشعاع قرار داده و از آن‌ها سرزندگي و خوش‌قريحگي استخراج كرده است. در موومان‌هاي (هر سمفوني از چند موومان تشكيل شده است) بزرگ اين سمفوني پاپ، مجموعه‌اي از اجراهاي دونفره به چشم مي‌خورد كه فوق‌العاده و درخشان هستند، از جمله: صحنه‌اي كه داوني جونيور و شان تاب در غاري روي چند طرح و نقشه كار مي‌كنند؛ و صحنه‌اي كه داوني جونيور و بريجز سر يك جعبه پيتزا با يكديگر جروبحث مي‌كنند. اين صحنه‌ها احتمالا در ياد و خاطر شما خواهند ماند.
طرح داستان در خدمت بازيگران و هنرمندان جلوه‌هاي ويژه‌ است كه گاهي آن را ماهرانه كنار مي‌گذارند و گاهي نيز اصلا آن را فراموش مي‌كنند. در اين ميان يكي از پيچش‌هاي داستاني مهم فيلم كاملا تحميلي و بدون انگيزه به‌نظر مي‌رسد. اما اين اشتباه از روي بي‌دقتي نيست و بيشتر حاصل آسوده‌خاطري و بي‌فكري است. تماشاگر وقتي مشغول تماشاي فيلم مي‌شود مي‌فهمد كه يك گره‌گشايي و افشاگري ظاهرا تكان‌دهنده در پيش است. نويسنده‌ها بر اين آگاهي تماشاگر واقف بوده‌اند و به‌خاطر همين چندان اهميتي به معقول بودن يا نبودن آن نداده‌اند. به‌طور مشابه، عذاب وجدان توني وقتي كه مي‌فهمد اسلحه‌هاي شركتش براي چه مقاصدي استفاده مي‌شوند، بيشتر يك دستمايه كليشه‌اي و دم‌دست است تا يك مضمون اخلاقي كه فيلم قصد پرداختن به آن را داشته باشد.
با تمام اين حرف‌ها آيرون‌من (علي‌رغم لباس‌هاي سنگين و دست‌وپاگيري كه توني بايد بپوشد تا به ابرقهرمان فيلم بدل شود) به‌واسطه حساسيت و مهارتي كه صرف ساختش شده و ريزه‌كاري‌هاي چشمگيرش، بدل به فيلمي متمايز در ژانر خودش شده است. تجهيزات سخت‌افزاري فيلم شكوهمند و شگفت‌انگيز است ولي با چنين هزينه‌‌اي كه صرف توليد فيلم شده مي‌توانست بهتر از اين باشد. طبيعي است كه وقتي شما صد ميليون دلار بودجه داريد و ابرقهرمان‌هايي چون بتمن و هالك در كارنامه‌تان است، توقعات بالا است و اگر كاري مي‌كنيد بايد از آن مطمئن باشيد.
تمام اجزاي فيلم خوب عمل مي‌كنند. اما جلوه‌هاي ويژه بصري خيره‌كننده فيلم كه با كمك كامپيوتر خلق شده‌اند، اين روزها ديگر ويژگي چندان خاص و ويژه‌اي نيست. آيا ديگر كسي مانده كه قدرت مافوق‌طبيعي و ويژه نداشته باشد؟ در واقع اين خود آيرون‌من است كه چنين قدرت‌هايي ندارد. قهرمان‌بازي‌هاي او تماما حاصل سخت‌كوشي، هنرهاي دستي و هوش كاربردي عوامل سازنده فيلم است كه برخي از بهترين صحنه‌هاي فيلم را خلق كرده‌اند.


‌ آيرون‌من Iron Man
كارگردان: جان فاورو، فيلم‌نامه: مارك فِرگِس، هاوك آستبي، آرت ماركوم و مت هالووِي، مدير فيلم‌برداري: متيو ليباتيگ، موسيقي:‌ رامين جوادي، تدوين: دن لِبنتال، طراح لباس: ربكا بِنت‌جين و لورا جين شانِن، طراح صحنه: ريچارد اف. مِيز و سوزان وِكسلِر، تهيه‌كنندگان: اِوي اِراد و كوين فيج. بازيگران: رابرت داوني جونيور (توني استارك/ آيرون‌من)، تِرِنس هاوارد (رودِي)، جف بريجز (اوبِدايا اِستِين/ آيرون‌مانگر) و گوئينت پالترو (پِپِر پاتس). محصول 2008 آمريكا، 126 دقيقه، ژانر: اكشن/ علمي‌خيالي‌. درصد مجموع نظر منتقدان سايت متاكريتيك: 78 درصد.

وقتي توني استاركِ كارخانه‌دار و ثروتمند از يك حادثه مرگبار جان سالم به در مي‌برد، مجبور مي‌شود لباس زرهي بسازد و در نهايت تصميم مي‌گيرد تا با استفاده از فن‌آوري كه در دست دارد عليه اهريمن به پا خيزد و مبارزه كند.




به روز شده در : سه‌شنبه 19 شهريور 1387 - 16:37

_pgprintthis |_pgsendthis |

نظرات

اضافه کردن نظر جدید
:             
:        
:  




           

استفاده از مطالب و عكس هاي سينماي ما فقط با ذكر منبع مجاز است | عكس هاي سايت سينماي ما داراي كد اختصاصي ديجيتالي است

كليه حقوق و امتيازات اين سايت متعلق به گروه مطبوعاتي سينماي ما و شركت پويشگران اطلاع رساني تهران ما  است.

مجموعه سايت هاي ما : تهران ما ، مشهد ما ،  سينماي ما ، تئاترما ، خانواده ما ، اينترنت ما

 سينماي ما : صفحه اصلي :: اخبار :: سينماي جهان :: نقد فيلم :: جشنواره فيلم فجر :: گالري عكس :: سينما در سايت هاي ديگر :: موسسه هاي سينمايي :: تبليغات :: ارتباط با ما
Copyright 2005-2007, cinemaema.com