شيوه شهرآشوبي (یادداشت نويد غضنفري بر «شواليه تاريكي») :: پايگاه خبری - تحليلی سينمای ما :: سينمای جهان
     صفحه‌اول     گزارش     گالري‌عكس     تبليغات     درباره‌ما     ارتباط‌ با ما     سينماي ما     
   
       شنبه 28 دي 1387 - 12:30         

               

شواليه تاريكي


شيوه شهرآشوبي (یادداشت نويد غضنفري بر «شواليه تاريكي»)

سینمای ما -
فاوست (به مفيستوفلس): «...خب! بگو كه هستي؟»

مفيستوفلس: «بخشي از آن نيرو كه گاه خواستار بدي است و گاه نيكي مي كند.»

فاوست: «اين معما چه معني دارد؟»

مفيستوفلس: «من آن روحم كه هميشه بر سر انكار است؛ و اين رفتاري است بر حق، زيرا هر آنچه وجود دارد شايسته ويراني است، پس بهتر آن كه هيچ چيز وجود نداشته باشد. بدين سان، همه آن چه شما نام گناه، ويراني، يا مختصر بگويم، آن چه تعبير به شر مي شود به آن مي دهيد، همان سرشت من است.»

فاوست: «تو خودت را يك بخش نام مي دهي، و حالا در كل خودت در برابر مني.»

مفيستوفلس: «حقيقت ساده را به تو مي گويم. اگر آدمي، اين جهان كوچك ديوانگي، معمولا خود را چنان مي انگارد كه يك كل هست، من بخشي از آن بخش ام كه در آغاز پيدايش همه چيزها وجود داشت، بخشي از آن تيرگي كه روشنايي از آن زاده شد، همان روشنايي مغرور كه اكنون با مادرش، شب، بر سر مقام باستاني اش و فضايي كه اشغال مي كرد در ستيز است؛ گرچه در اين هم توفيقي نمي يابد، زيرا با همه تلاش هايش جز اين كاري از او بر نمي آيد كه بر سطح اجسام كه راه بر او مي بندند بخزد. روشنايي از ماده بر مي جهد، در آن روان مي گردد و رنگين اش مي سازد، ولي پاي رفتارش را يك جسم كافي است كه بشكند. از اين رو، مي توانم اميدوار باشم كه او ديگر ديري نخواهد پاييد، يا كه با خود اجسام نابود خواهد گشت.»١


(فاوست، يوهان ولفگانگ فون گوته)

جايي در انتهاي «بي خوابي» (كريستوفر نولان، 2002)، ويل دورمر (آل پاچينو)- كارآگاه هولمز گونه و كاركشته پليس- قصد دارد هر طوري كه شده صومِ خواب را توي آن شهر آلاسكايي و مهمان سراي لعنتي اش بشكند و به همين خاطر در نيمه هاي روشن شب، توي سرزمين آفتاب نيمه شب، سعي مي كند كه تمام منفذها و محل عبور كوچك ترين شيارها و شكاف ها را براي عبور نور مرئي و سفيد يك روز بي پايان و ابدي قطبي ببندد، اما همان موقع است كه خانم صاحب مهمان خانه، نكته تأمل برانگيزانه اي را براي قهرمان مستأصل ماجرا روشن مي سازد؛ او به خاطر سر و صداهاي بلند دورمر در نيمه شب به سراغش مي آيد، گويي مهمان ساكن اتاق كناري دورمر از شدت تقلاهاي او خواب اش نمي برد. ريچل- خانم صاحب مهمان خانه- به رغم اصرارهاي دورمر كه اتاقش بي اندازه روشن است و به همين خاطر خواب را به چشمانش برآماسيده، كليد چراغ اتاق را روشن مي كند تا قدرت تسلط نورِ سفيد، هر چه بيش تر بر روي چشمان خواب آلودِ دورمر مشخص شود و او را طوري مغلوب سازد كه بلافاصله اقرار كند؛ « لطفا (چراغ ها رو) خاموش كنين»!

دقيقا همين جاست كه ميزان و مقدار و حد و اندازه خصومت نور با چهره كارآگاه دورمر مشخص و معلوم مي شود؛ او نمي خواهد كه حقيقت از جايي به بعد، توسط روشنايي اي پايان ناپذير (شبيه آن مه سپيد محل وقوع حادثه كه از فرط غلظت هيچ چيز تويش معلوم نبود)، براي كساني كه اعمال اش را در معرض سنجش و «داوري» قرار مي دهند و خواهند داد، رونمايي و پرده برداري بشود؛ دورمر نياز دارد كه حقيقت تا حد ممكن تعديل شود. به هر حال، نورِ سمج، تمام نشدني و آزارنده آن شهر آلاسكايي به حدي هست كه رفته رفته، وجهه پلشت و مكمل كارآگاه دورمر را در قالب يك نويسنده داستان هاي جنايي- والتر فينچ (رابين ويليامز)- آشكار سازد، كاراكترِ جنايي نويس و آدم كشي ذاتي كه مي دانيم نزديكي و قرابتي ديرين و صدالبته كلاسيك با كارآگاه قهرمان (ضد قهرمان؟) و شخصيت اصلي داستان هاي جنايي آشناي مان دارد، رابطه اي در مايه هاي شخصيت هاي نويسنده داستان هاي استفن كينگ با هم زادهاي خبيثِ نام مستعارشان. بدون ترديد، بروز و ظهور همچه جلوه اي خبيث، همچو نوري ابدي و پايدار مي طلبد و دست آخر هم براي نابودي چنين وجهه و جلوه اي از خود، لابد بايد شبيه دورمر در دوئلي سخت و كشنده، به آن طرف ديگر شليك كنيم و نظاره گر نابودي اش باشيم.

حالا دو سه سالي است كه نولان- فرزند خلف و نابغه هاليوود- بتمن، اين ابرقهرمان نقاب دار و پيش تاخته هاليوودي- با بازي كريستين بيل- را شخصيت اصلي اش قرار داده؛ قهرماني سياه پوش كه فقط در دل سياهي و تيرگي شب ظاهر مي شود. او هم مثل ويل دورمر با نور مشكلي اساسي و حل نشدني دارد، با وجود اين كه شهر رعب انگيز گاتم (بخصوص اين طوري كه در همين «شواليه تاريكي» تصوير شده) آن قدر آسمان خراش هاي سر به فلك كشيده دارد كه كوچك ترين منفذ و شكافي براي رسيدن نور به سطح خيابان هاي اين ابرشهر (يك نيويورك گونه خيالي) باقي نمي گذارد، با اين حال شواليه نقاب دار ما ترجيح مي دهد در روشنايي روز در هيأت قهرماني ظاهر نشود. پيش تر هم راجع به خواص آشكارنده نور، مبسوط گفتيم و نوشتيم. با تمام اين حرف ها اندك روزنه اي كافي است تا شرور مجنوني همچون ژوكر (با بازي مرعوب كننده هيث لجر) از ميان ترس ها و كابوس هاي هميشگي قهرمانِ «فوتوفوبيا» و اهل گاتم سربرآورد؛ دشمني ديرين، هم رده و كهن براي بتمن كه اين جا بغايت پليد تصوير شده و در يك عبارت؛ «فرزند شگفت انگيزِ كائوس (بي نظمي)»٢ است.

«شواليه تاريكي» علاوه بر اين كه دنباله اي جاه طلبانه و موفق از يك فيلم ژانر محسوب مي شود (به رغم استراتژي «فانتزي زدايي» اي كه نولان از همان «بتمن آغاز مي كند» (2005) در دستور كارش قرار داده) دائما مي كوشد تمامي مايه هاي تأليفي و درون مايه هاي آشناي ساخته هاي قبلي و جمع و جورتر كريستوفر نولان را صدالبته عظيم تر و نزديك تر به خاستگاه هاي گونه ژانر به تصوير درآورد. يكي از مضامين قابل اشاره و مقوله هاي بنيادين و ازلي ابدي اي كه معمولا در ساخته هاي نولان جايگاه قابل اعتنايي دارد، مقوله قضاوت و داوري و در پي آن تصميم گيري شخصي است، هر كدام از شخصيت ها دائما در شرايطي قرار مي گيرد كه بايد آن (جمع و يا فرد) ديگري را قضاوت كند و در راستاي آن طي ماجرا تصميمي قاتع و تعيين كننده بگيرد و به همين دليل دنياي فيلم هاي نولان كاملا اخلاقي است. آن ها (كاراكترهاي اصلي نولان) به خاطر ذات خودرأي و قهرمان مسلك شان، اغلب خود را يك مصلح اجتماعي به حساب مي آورند و براي تصميم گيري شخصا و رأسا اقدام مي كنند. در «بي خوابي»، كارآگاه دورمر در اوج استيصال فقط در كنار ريچل اعتراف مي كند كه گاهي (با صلاح ديد خود) براي بعضي پرونده ها تصميمي شخصي گرفته و حتي عليه متهم، مدركي هم فراهم آورده است، به زعم دورمر اين اوست كه يك قاتل بي رحم را از نزديك ديده و كاملا حس اش مي كند، نه اعضاي اتو كشيده هيئت منصفه! و دقيقا به اين خاطر كه ريچل مي گويد:« من در جايگاهي نيستم كه بتونم (اين كارت را) قضاوت كنم»، كارآگاه مستأصل، تا اندازه اي در كنار او آرامش مي يابد. در «بي خوابي» همواره همه شخصيت ها، خود يا ديگري را نكوهش يا داوري مي كنند، سرزنش ها و هشدارهاي هپ اكهارت (مارتين داناوان) در ابتداي فيلم، هيچ موقع به مذاق قهرمان مآبانه و وسواس گونه دورمر خوش نمي آيد و بالاخره هم كه دورمر براي هميشه و البته ناخواسته ساكت اش مي كند. دورمر، تنها فردي را كه حوصله و شهامت اش را دارد كه به راحتي از او و قضاوت هاي خودسرانه و قهرمان وارش ايراد بگيرد- به قول والتر فينچ- به ضرب گلوله و در عرض چند ثانيه از ميان برمي دارد. كاري كه مثلا به نوع و گونه اي متفاوت، لئونارد شلبي (گاي پيرس)- قهرمان سرگشته «يادآوري»- انجام مي داد؛ لئو به خاطر ضربه اي كه به سرش وارد آمده، حافظه كوتاه مدت اش را از دست داده و فقط تا چند دقيقه مي تواند آن ها را نگه دارد و بعد هم كه ديگر هيچ چيز يادش نمي آيد! لئو هم به اين وضعيت عادت كرده و بايد با توجه به يافته ها و شواهدش در يك مدت زمان كوتاه، بهترين داوري ممكن را انجام بدهد و تصميمي شخصي بگيرد، او هم دستگاه قضايي «منحصر به فرد» و مخصوص به خود را دارد و اصلا نمي تواند به يافته ها و گفته هاي ديگران اعتماد و تكيه كند. به همين دليل ژوكر اهريمني در «شواليه تاريكي» ميان سه شمايل قهرمان؛ بتمن، ستوان جيمز گوردون (گري الدمن) و هاروي دنت/ شواليه سفيد شهر گاتم (آرون اكهارت)، بهترين شان، هاروي- نماينده عدالت- را براي مسموم كردن و از كار انداختن برمي گزيند. البته ناگفته نماند كه تيم سه نفره بتمن/ گوردون/ هاروي هم تا پيش از دخالت هاي دلقكِ ديوانه شهر به سبك و سياقي قهرمان گونه و خود محور تصميم مي گيرند و بتمن به عنوان يك عامل اجرايي، كارها را انجام مي دهد، به عنوان مثال اين مثلث قدرت تصميم مي گيرند كه آن تبهكار شرقي- لائو- را به دام بيندازند، هاروي (فعلا يك چهره!) مجوزش را صادر مي كند و شواليه سياه پوش ما بي درنگ لائو را توي هنگ كنگ گير مي اندازد و تحويل نيروي پليس و ستوان گوردون مي دهد. ناگفته نماند كه هر كدام از اعضاي اين مثلث طلايي قدرت، تا قبل از ورودِ دلقك و رواج آشوب و بي نظمي توسط او، قابليتِ قضاوت و اجراي مستقيم و شخصي قانون را هم دارند؛ بتمن كار تبهكاران خرده پا را به تنهايي و با رأي مستقيم خود يكسره مي سازد، گوردون فقط براي صدور مجوز بازرسي از هاروي كمك مي طلبد و حتي نام بانك ها را هم با اكراه به اش مي گويد و از طرف ديگر نماينده عدالت سيستم- هاروي- با اين كه ظاهرا تصميم گيري هايش را به سكه شانس اش محول كرده (دو احتمال يكسان براي اتخاذ دو تصميم) اما اواسط ماجرا متوجه خواهيم شد كه سكه يك رو است و او در واقع تا به حال هر تصميمي كه مي گرفته را قاطعانه اجرا كرده است. حالا ژوكرِ پليد، دست روي همين قطعيتِ انكارناپذيرِ عدالت شهر گاتم مي گذارد، بتمن را توي موقعيتي قرار مي دهد كه مجبور مي شود ميان دو تصميم (نجات دادن عشق اش- ريچل- يا نماينده عدالت شهر، هاروي؟) فقط يكي را برگزيند، و تازه با دادن آمار و آدرس اشتباهي به بتمن (آدرس مكان هايي كه آن دو را به بمب بسته) توي همان تصميم گيري پنجاه پنجاه نيز تزلزل ايجاد مي كند، اين طوري است كه هاروي (از اين به بعد دو چهره) ياد مي گيرد با سكه اي كه حالا به اين خاطر كه يك طرف آن كاملا سوخته و طبيعتا ديگر دو رو دارد (مثل چهره اش) همواره تصميم گيري هاي قاطع اش را به «شانس» و در راستاي «تئوري بي نظمي» عاليجناب ژوكر بسپارد.

در جدال پاياني «بتمن» تيم برتن است كه ژوكر (جك نيكلسن) رو به بتمن مي گويد:«چي مي گي؟ تو من رو ساختي! يادت مياد من رو انداختي تو محلول شيميايي و حالا اين شكلي شدم؟»، او با آن عقل معاش و حركات شيرين عقل وار خود دست كم تصوير واضحي از بلايي كه سرش آمده و اين كه «حالا ديگر هميشه مي خندد»، مي دهد، اما ژوكر، اين «فرزند شگفت انگيز بي نظمي» كريستوفر نولان، حتي تصوير واضحي از حادثه اي كه برايش رخ داده و «اين شكلي» اش كرده به مخاطب (ما تماشاگران به مثابه قاضي) نمي دهد، ژوكر هر بار داستان «زخم» هايش را به گونه اي تعريف مي كند؛ يك بار مي گويد پدرش آن ها را درست كرده و جايي ديگر، داستاني ديگر مي گويد. او انگار جلوه كامل و جهان شمولي است از انواع عقده هاي فرو خورده و شرارت هاي مهيب تاريخ سينما؛ كلكسيوني پر و پيمان و تمام عيار از تمامي شان. او در تئوري آشوبي كه طي فيلم ارائه مي دهد، انگاري موفق مي شود به سيستم قضايي و تصميم گيريِ ما تماشاگران هم آسيبي جدي برساند.


پي نوشت ها:

1- برگرفته از مجادله فاوست و مفيستوفلس در پرده «اتاق كار» نمايش نامه فاوست گوته ترجمه م.ا. به آذين، انتشارات نيلوفر

2- عبارتي كه فاوست به مفيستوفلس طي مجادله شان نسبت مي دهد.



به روز شده در : پنجشنبه 26 دي 1387 - 2:52

_pgprintthis |_pgsendthis |

نظرات

اضافه کردن نظر جدید
:             
:        
:  




           

استفاده از مطالب و عكس هاي سينماي ما فقط با ذكر منبع مجاز است | عكس هاي سايت سينماي ما داراي كد اختصاصي ديجيتالي است

كليه حقوق و امتيازات اين سايت متعلق به گروه مطبوعاتي سينماي ما و شركت پويشگران اطلاع رساني تهران ما  است.

مجموعه سايت هاي ما : تهران ما ، مشهد ما ،  سينماي ما ، تئاترما ، خانواده ما ، اينترنت ما

 سينماي ما : صفحه اصلي :: اخبار :: سينماي جهان :: نقد فيلم :: جشنواره فيلم فجر :: گالري عكس :: سينما در سايت هاي ديگر :: موسسه هاي سينمايي :: تبليغات :: ارتباط با ما
Copyright 2005-2007, cinemaema.com