سینمای ما - «شما، زندهها» یک سمفونی کُمیکِ عبوس درباره معنای (یا شاید هم بیمعنایی و پوچگرایی؟) زندگی ست که لحن آن در مقایسه با فیلم قبلی روی اندرسون، «آوازهایی از طبقه دوم»، ملایمتر به نظر میرسد («آوازهایی از طبقه دوم» جایزه ویژه هیات داوران جشنواره کن 2000 را دریافت کرد). کارگردان سوئدی بار دیگر ارائهگر فیلمی نامتعارف و این بار سرشار از شوخیهای کنایهآمیز اسکاندیناویایی-سوئدی ست که لحن انتزاعی و ذهنی، بیتکلف و انتقادآمیز آن از دیگر ویژگیهای فیلم محسوب میشود. حتی استقبال فراوان منتقدان از این فیلم هم نمیتواند موفقیت «آوازهایی از طبقه دوم» را برای اندرسون تکرار کند. «شما، زندهها» شاید به دلیل فرم نامتعارف و استفاده از نماهای طولانی و ساکن نتواند در گیشه و جذب تماشاگران موفق عمل کند اما به هر حال نشانگر سبک شخصیِ اندرسون در فیلمسازی ست. در واقع هرگونه جذابیت تجاری و گیشهپسند یکی از ویژگیهای اجتنابناپذیر دنیایِ عبوس –میخانهها و رستورانهای شلوغ اما ملالانگیز، آپارتمانها و ادارههای رنگ و رو رفته و دلگیر همراه با ساکنین غمگین و افسرده– اندرسون است. روی اندرسون 63 ساله تا به حال تنها چهار فیلم بلند ساخته که در این میان «آوازهایی از طبقه دوم» بیش از آثار دیگرش نمایانگر سبک شخصی و مورد علاقه او در فیلمسازی ست. آخرین فیلم اندرسون اندکی مفرحتر و دلچسبتر از «آوازهایی از طبقه دوم» است که در اینجا نیز سبک همیشگی اندرسون قابل مشاهده و ردیابی ست. نماهای بلند و طولانی که کمتر رابطهای و پیوستی با نماهای دیگر دارند: فیلم روح ضدِ سرمایهداری آثار پیشین –به ویژه «گیلیاپ»- و حال و هوای تلخ و سیاه غالب در دیگر آثار او را ندارد و حتی میتوان گفت که لحن شیرینتری هم دارد و از آن حالتهای آخرالزمانی و هشداردهنده در آن خبری نیست. حساسیت اندرسون به موضوع فیلم، باعث شده تا او به خوبی میان استهزا، تمسخر، همدردی و همدلی، بدبینی و کورسوی امید مدام در نوسان باشد.
چهارمین فیلم بلند اندرسون اندکی لطیفتر، ملایمتر و سادهتر و به لحاظ سبک دلچسبتر، خوشایندتر و پراحساستر از کارهای قبلی اوست. او در طول فیلم استفادهای سرخوشانه و توام با شوخی از موسیقی کرده است. گروه نوازندگان اندرسون شامل یک گیتاریست موبلند و یک گروه چهارنفره جاز لوئیزیاناست که لحن و نوای آهنگهایشان شبیه یک شعر غنایی در رابطه با عجز، ناتوانی و حقارت انسانهای عادی در زندگی روزمرهشان است. اغلب سکانسها / پلانهای فیلم در نماهایی طولانی و ساکن بدون اینکه اغلب شخصیتهایش ربطی به هم داشته باشند به صورت تصادفی پشت سر هم چیدمان شدهاند که لحظههای مفرح و خندهداری هم در آن پیدا میشود. یک پیرمرد با کمک واکِر در حالیکه به سختی و با عجز و ناتوانی در حال عبور از جلوی دوربین است سگی را هم دست و پا بسته به وسیله طناب به دنبال خود میکشد و به آرامی از سمت چپ به سمت راست تصویر میبرد. یک زن در آستانه خودکشی پشت سرِ هم و مدام در حال ناله و شیون و زاری ست و مدام با صدای غمانگیزی میگوید: "هیچ کس من را درک نمیکند". او حتی خیلی لجوجانه نامزدش را از با پرخاش و ناسزا از خود دور میکند. یک روانپزشک در حالیکه یک کلاهخود جنگی بر سر دارد با همسرش با آرامش و تاسف و افسوس فراوان از مشکلات مالی پیش آمده و سرمایهگذاری ازدست رفتهاش در بانک صحبت میکند. در صحنهای دیگر، یک آرایشگر عرب برای گرفتن انتقام از یکی از مشتریهایش بخهاطر اظهارنظر نژادپرستانهاش به جای آرایش و اصلاح موهایش، موهای او را از ته میتراشد و شخص مزبور مجبور میشود با سری طاس شبیه کلهپوستیهای نئونازی در یک جلسه مهم تجاری شرکت کند.
صحنههای اینچنینی در طول فیلم زیاد است که پشت سر هم میآیند و میروند. اغلب شخصیتهای فیلم فقط در یک سکانس ظاهر میشوند و در واقع اندرسون گروه پرشماری سیاهیلشگر را در طول فیلمش یکجا گِرد آورده است که میبایست در جلوی دوربین ساکن و ایستای وی ارائهگر کاریکاتوری از فرهنگ سوئدی باشند. اندرسون، خیلی بیپرده و بدون مقدمهچینی با تماشاگران در رابطه با رویاها و کمال مطلوبشان صحبت میکند و انتخاب سبک "اِستریت هِد" از سوی این کارگردان کهنهکار تعدادی از دوستداشتنیترین فیلمهای چندسال اخیر اروپا را به تصویر کشیده است. در موفقیت «شما، زندهها» نباید از نقش انکارناپذیر دادهپرداز کامپیوتری فیلم، گوستاو دانیِلسون، بیتفاوت گذشت. او به شکلی عالی و بیعیب و نقص صحنههای فیلم را به صورت نقاشیهای رنگ و روغن دود زده –انگار غبار زمان بر روی آن نشسته باشد– در آورده که تاثیر فیلم را به لحاظ بصری مضاعف نموده است. کارگردان سختگیر و انعطاف ناپذیر سوئدی سبکی منحصربفرد با استفاده از عمق میدان در تمامی صحنههای فیلمش ابداع کرده، انگار که با تابلوهای نقاشی روبرو باشیم. حرکت دوربین هرچند دقیقه و آن هم به آرامی مطابق با ریتم زندگی آدمهای فیلم شکل میگیرد و تعداد کاتها در آن انگشتشمار و کم تعدادند (همانطور که گفته شد ترتیب و آرایش صحنهها بدون هرگونه قاعده و قانون خاصی صورت گرفته است).
اگر بخواهیم از شخصیتهای پرتعداد فیلم یکی را به عنوان کاراکتری که بیش از همه به اندرسون نزدیکتر است نام ببریم شاید بتوان به متصدی میخانه اشاره کرد. متصدی و صاحب میخانه هرشب دقایقی پیش از تعطیلی مغازهاش ضربهای به زنگ بالای پیشخوان زده، خطاب به مشتریانش –که شاید بتوان آنها را "دسته ناجور خانه به دوشها و آوارهها" نامید– آخرین فرصت برای سفارش نوشیدنی و خوراکی را اعلام کرده و با صدای بلند فریاد میزند: "فردا روز دیگری ست".