سینمای ما - «میليونر زاغهنشين» جديدترين فيلم دنی بويل، برنده جايزه گلدن گلاب و نامزد اسکار بهترين فیلم است. تقريبا مثل اين ميماند که دنی بويل خواسته فيلم «ميليونها» را که برای بچهها ساخته بود، اينبار در محيطی جديد بسازد: اين بار صحبت از دو تا بچه سفيد پوست و نازپرورده که در يکی از مناطق انگليسینشين انگلستان زندگی ميکنند و تصادفا ميليونر میشوند، نيست. اينجا صحبت از بچههای حلبیآبادهای هندوستان است، که روزانه برای زنده ماندن ميجنگند. مسئله تامين نيازهای مادی نيست، بلکه به دست آوردن حداقل امنيت اجتماعی است.
به همين دليل است که استفاده بهجای دنی بويل از مسابقه "چه کسی میخواهد یک ميليونر شود؟" در اين فيلم اهميتی ويژه دارد. اين مسابقه مظهر ا عتقاد غربی مبتنی بر اميد و خوشبختی است که تضاد عجيبی با حال و هوای فيلم دارد.
نکته قابل توجه نگاه بويل به هندوستان است و اينکه او چگونه توانسته است چنين عمیق، ديدههايش از آن سرزمین را در غالب اين فيلم به تصوير بکشد. او به طرز قابل تحسينی موفق شده است نگاهی اجتماعی-تحليلی ارائه دهد، اما قضاوت نکند. بویل موفق شده است پلی بين هند قديم و هند جديد بزند بدون اينکه در اين راه به کاراکترهای فيلمش کمتوجهی کند و بدون اينکه فراموش کند که در هند جديد همان افکار و تعصبات و خرافات هند قديم وجود دارند حتی اگر در نظر اول پنهان باشند. و اينکه زاغهنشينی، فقر و بيچارگی از بين نرفتهاند، چرا که جهانيان تمرکزشان را بر جامعهاي به سرعت در حال توسعه و با رشد سريع اقتصادی دوختهاند.
هرچند که فيلم بويل سعی میکند اسير سينمای باليوودی نشود اما فيلم او همچنان ردپای کمرنگی از سینمای باليوود را با خود دارد. احساسات عميق ولی اغراق نشده و افسانه از خاک برخواستن و توانگر شدن و همينطور عقده هابيل وقابيلی دو برادر که سعی دارد فيلم را با آنها به جلو ببرد و حضور مردم در فيلم که سعی بر تشويق و قهرمانسازی از کارکتر اول فيلم، جمال، دارند، آثار کمرنگ سينمای باليوود بر فيلم بويل است. با اين همه شايد بويل موفق شده است که سينمايی مردمیتر را به سينمای باليوود پيوند زند.
همانطور که بویل در «ميليونها» هم نشان داده بود، در اين فيلم نيز ثابت کرد که مهارتی غير قابل انکار در بازی گرفتن از کودکان دارد. مخصوصا بازی آيوش ماهش در نقش کودکیهای جمال که قابل تمجيد است و به جرات میتوان گفت جزء بهترين بازیهايی است که در چند سال اخير توسط یک کودک ايفا شده است.
همينطور لازم به ذکر است که موسيقی متن بیهمتای فيلم در کنار تصاوير تاثيرگذار فيلم تجربه توصيفناپذيری برای بيننده به همراه میآورد که بايد گفت ای آر رحمان واقعا لايق دريافت گلدنگلاب برای بهترين موسيقی فيلم بود.
در يک کلام ميتوان گفت «میليونر زاغهنشين» فيلم سرنوشت است با تمام آن عناصری که سرنوشت را شکل میدهند. فيلمی که نگاه ماورای نگاه توريستی که اکثر کارگردانان غربی وقتی فيلمی درباره شرق میسازند، دارا هستند.
با اينکه فيلم در سه زمان اتفاق میافتد و لايههايی درونی دارد، چنان يکدست و گيراست که بيننده لحظهاي اين حس را پیدا نمیکند که رشته کلام را از دست داده است.
«میليونر زاغهنشين» فيلم خوبی نيست، شاهکاری است که روزها ذهن بيننده را درگير ميکند و او را با خود از حلبیآبادهای بمئی به صندلی داغ مسابقه «چه کسی میخواهد یک ميليونر شود؟» میکشاند و از آنجا به زندان محلی و تاج محل و گداخانهها و در تمام اين مسير لحظهاي بيننده را در سردرگم و حيران نمیگذارد.
«ميليونر زاغهنشين» یک فیلم رئاليستی تمام و کمال در مقابل سينمای خوش آب و رنگ و امپرسیونیستی باليوود است.