حماسه بنجامين باتن (یادداشت ديويد اَنسِن -نيوزويك- «مورد عجيب بنجامين باتن» ترجمه‌ پيمان جوادي) :: پايگاه خبری - تحليلی سينمای ما :: سينمای جهان
     صفحه‌اول     گزارش     گالري‌عكس     تبليغات     درباره‌ما     ارتباط‌ با ما     سينماي ما     
   
       جمعه 18 بهمن 1387 - 5:28         

               

مورد عجيب بنجامين باتن


حماسه بنجامين باتن (یادداشت ديويد اَنسِن -نيوزويك- «مورد عجيب بنجامين باتن» ترجمه‌ پيمان جوادي)

سینمای ما - اثري غم‌انگيز، ماليخوليايي و غلوآميز درباره معني و مفهوم ناپايداريِ احساس و فناپذيري انسان. «مورد عجيب بنجامين باتن» از آن دسته فيلم‌هايي ست كه كمتر كسي انتظار ساخته شدنش را از سوي سازنده فيلم‌هاي «هفت»، «‌باشگاه مبارزه» و «زودياك» داشت. ديويد فينچرِ فراموش‌نشدني در آخرين فيلمش دست به ساخت اثري عجيب و غريب، شگفت‌انگيز و افراط‌گرايانه بر اساس داستان كوتاهي از اسكات فيتزجرالد زده است. فيلم روايتي باورنكردني و مبالغه‌آميز نوزادي ست كه به شكل يك پيرمرد كوچك به دنيا مي‌آيد. او هر چند كه نوزادي بيش نيست اما تمام نشانه‌هاي ضعف و سالخوردگي پيرمردي 80 ساله در او به چشم مي‌خورد. او زندگي‌اش را به شكلي معكوس و وارونه آغاز مي‌كند، به طوري‌كه با گذشت زمان جوان و جوان‌تر مي‌شود تا به زمان نوزادي و ابتداي تولدش رسيده و زمان مرگش فرا مي‌رسد.
بنجامين (برادپيت) با تولدش پدر (جيسون فليمينگ) را به خاطر چهره بسيار زشت، ناجور و عجيب و غريب‌اش وحشت‌زده مي‌كند، بطوري‌كه او با ترس و هراس ناشي از آنچه كه ديده نوزاد را جلوي پله‌هاي خانه سالمندان نيواورلئان رها مي‌كند. اين مكان جايي ست كه او توسط مستخدمه سياه‌پوست مهربان و فداكاري به اسم كوئيني (تاراجي پي هِنسون) تحت سرپرستي قرار گرفته و بزرگ مي‌شود. او ممكن است كه تنها يك كودك نوپا باشد، اما در خانه‌اي پر از انسان‌هاي مسن و سالخورده زندگي مي‌كند كه مثل يك نوزاد موهاي سرشان ريخته و در حال تاس شدن هستند. او نيز به علت ضعف چشم‌ها عينك زده و حركاتش محدود به استفاده از ويلچر مي‌شود. در اين مرحله از داستان تنها سر و كله پيت زير آن همه گريم و چهره‌پردازي سنگين قابل مشاهده است (بدن و هيكل او به وسيله پردازش كامپيوتري به وجود آمده).
بنجامين با بازي برادپيت، با لهجه غليظ جنوبي، 2 ساعت و 40 دقيقه داستان فيلم را براي تماشاگران شرح مي‌دهد. اگر مي‌بينيد كه فيلم شباهت‌هايي آشكار با «فارست گامپ» دارد بخاطر اين است كه فيلمنامه هر دوي آن‌ها را اريك راث نوشته است. «بنجامين باتن» بيش از هر چيز ديگر يك داستان عاشقانه است، البته نه به آن شكلي كه تا پيش از اين ديده‌ايد. در واقع، براي بيشتر از يك ساعت -از پايان جنگ جهاني اول تا آغاز جنگ جهاني دوم- فينچر از اين شاخه به آن شاخه مي‌پرد بدون اين‌كه پيشرفت چنداني در اصلِ داستان صورت پذيرد. او بيشتر توجه خود را معطوف به زمان حال -كه كمتر ارتباطي با داستان فيتزجرالد دارد- كرده است، مثل صحنه‌هايي كه پيرزن در حال مرگ در بيمارستان نيواورلئان بستري ست، در حالي‌كه توفان كاترينا در حال نزديك شدن است و دخترش (جوليا اورموند) براي او دفترچه خاطرات بنجامين را مي‌خواند.
داستان فيلم كمي بيش از اندازه طولاني و پيچيده به نظر مي‌رسد. فيلم به يكباره در بعضي از قسمت‌ها ماجراها و حوادث كسالت‌آور و خسته‌كننده‌اي را پيش مي‌كشد، مثل داستان بنجامينِ نوجوان (كه آدمِ 60 ساله‌اي به نظر مي‌رسد) كه دست به سفري دريايي به اتفاق ناخداي كهنه‌كارِ يك كشتي يدك‌كِش قديمي (ژرارد هريس) مي‌زند. اما با وارد شدن تيلدا سوئينتون زني ميانسال از طبقه اشراف و اعيان انگليس تلنگُري به زندگي او وارد مي‌كند. در هتل روسيِ "زمستان" رابطه‌اي پرشور ميان بنجامين و زن انگليسي برقرار مي‌شود و به نظر مي‌رسد كه فيلم از اينجا به بعد از حالت مرثيه‌آميز و غم‌انگيزِ‌ زمان گذشته به حالت پرشور و پرنشاط و پرتكاپوي زمانِ‌حال تغيير پيدا مي‌كند. پيت در اوايل فيلم زير آن همه گريم باز هم قابل تشخيص است اما در دوره ميانسالي‌اش كاملاً مي‌تواند علاوه بر سر و صورت از تمامي بدن خود نيز به خوبي در جهت ايفاي نقش‌اش استفاده كند. به هر حال، عشق بزرگ زندگي بنجامين سوئينتون نيست، بلكه دختربچه‌اي به اسم آليس است كه او را در كودكي در نيواورلئان ملاقات كرده است. او حالا تبديل به يك خانم متشخص و زيبا شده كه با نام ديزي به عنوان يك رقاص باله موفق اما خودراي و لجباز مشغول به فعاليت است. به نظر مي‌رسد كه بنجامين دوباره و اين بار در ميانسالي‌اش با او در نيويورك برخورد مي‌كند، در حالي‌كه او در حلقه‌اي از جماعت هنرمندان هنجارشكن و به ظاهر روشنفكر احاطه شده است.
اين داستان عشق تكان‌دهنده در عمل امكان‌ناپذير و غيرممكن به نظر مي‌رسد. با گذر زمان ديزي پيرتر و شكسته‌تر شده اما در عوض بنجامين جوان‌تر و شاداب‌تر مي‌‌شود، دخترشان رشد كرده و بزرگ مي‌شود و بنجامين به كودكي و به شكل يك طفل خردسال بازگشت مي‌كند. اين عشاق فقط براي لحظاتي جادويي هم سن و سال هستند. در كارنامه اعجاب‌آور و شگفت‌انگيز فيلمسازي فينچر اين يك فيلم كاملاً فراموش‌نشدني با نماهايي بسيار زيبا و چشم‌نواز است. اما در اين ميان نمي‌توانم با قضيه تباه شدن زندگي ديزي/ آليس و غيبت ناگهاني زن اشراف‌زاده انگليسي كنار بياييم. بنجامين هم بيشتر شبيه به يك فيلسوف است كه با وجود تصنعي و ساختگي بودنِ لحظاتي از بازيِ پيت باز هم شاعرانه و واقعاً خيلي خوب به نظر مي‌رسد.
بلانشت مثل هميشه گيرا، جذاب، مسلط و كاملاً‌ قانع‌كننده است و پيت هم يكي از پيچيده‌ترين و تاثيرگذارترين نقش‌هاي دوران بازيگري‌اش را ايفا نموده است. استعاره يك زندگي كه به صورت وارونه و معكوس طي مي‌شود به تنهايي و به طور عجيبي فراموش‌نشدني و غريب است. «بنجامين باتن» حماسه‌اي ست منحصر به فرد و خارق‌العاده و البته نامتعارف و عجيب و غريب. «بنجامين» فيلمي ست درباره زيبايي‌‌هاي تباه شده، فيلمي شورانگيز، مبتكرانه و اصيل و عميقاً احساس‌برانگيز.



به روز شده در : چهارشنبه 16 بهمن 1387 - 3:10

_pgprintthis |_pgsendthis |

نظرات

علیرضا پارسی
چهارشنبه 16 بهمن 1387 - 16:8
0
موافقم مخالفم
 
حماسه بنجامين باتن (یادداشت ديويد اَنسِن -نيوزويك- «مورد عجيب بنجامين باتن» ترجمه‌ پيمان جوادي)

خداییش خیلی از منتقد های وطنی از خارجی ها مخصوصاً آمریکایی ها بهترند. این نقد یک نمونه کامل نقد آمریکاییه.

90 درصد نقد، خلاصه داستان فیلم بود و بقیه اش تعریف و تمجید معمولی از این فیلم بی نظیر

farshid
پنجشنبه 17 بهمن 1387 - 2:22
0
موافقم مخالفم
 
حماسه بنجامين باتن (یادداشت ديويد اَنسِن -نيوزويك- «مورد عجيب بنجامين باتن» ترجمه‌ پيمان جوادي)

شاید اگر پلیس چند لحظه دیرتر رسیده بود .پدر بنجامین نوزاد را توی رودخانه می انداخت و داستان عجیب بنجامین باتن هیج وقت اتفاق نمی افتاد .ولی بنجامین همه ی تقدیر ها یی که می خواهند او را منزوی یا درمسیری غیر دلخواهش قرار دهند می شکند و خودش تقدیر خودش را به دست می گیرد .

بنجامین زندگی معکوس خودش را مثل شنا کردن یک ماهی ازاد بر خلاف جهت حرکت اب شروع می کند .یک جور زندگی درونی که ارام ارام به نوعی تولد ختم میشود .

بنجامین ناتوان به دنیا می اید و در اغوش دایه ای مهربان رشد معکوس خودش را شروع میکند و ناتوان از دنیا میرود و در اغوش دیزی سالخورده سیر خودش را کامل می کند .تنها بخش توانایی بنجامین در واقع جایی است که توانایی تجربه کردن دارد .توانایی عشق ورزیدن سفر کردن حس کردن زندگی با عقربه هایی که شاید برای او به عقب می روند .

شاید داستان بنجامین باتن داستان عجیب و غریبی نیست .داستان زندگی همه ی انسانهایی است که با حرکت این عقربه ها می ایند و می روند و چه فرقی دارد که عقربه ها عقب بروند یا به جلو حرکت کنند ؟زندگی دارد می رود .همه چیز درمضربی اززمان و مکان رخ می دهند .شاید ماجرای تصادف دیزی و حساب و کتابهایی که بنجامین برای ما تعریفمی کند که اگر شاید چند ثانیه ماشین دیرتر از ان خیابان میگذشت تصادف وحشتناک دیزی اتفاق نمی افتاد .ولی نکته ی جالب بنجامین باتن همین جاست شاید بهترین تقدیر بدترین اتفاقی است که خیال می کنیم نباید رخ میداد .

بنجامین در سیر معکوس خودش در نوزادی می میرد و دیزی روی تخت بیمارستان در سالخوردگی .ولی پایان در واقع یک سرنوشت است .شاید مهم خود زیستن است خود زندگی خود عشق ورزیدن .هنوز تصویر ان پرنده ی پشت پنجره ی بیمارستان وقتی دیزی چشمهایش را بست جلوی چشمهایم دارم

مقاسیه ی فیلم با طبل حلبی که در واقع با نگاهی سیاسی و فلسفی به کودکی که کودک مانده بود می پرداخت .از ارزشهای کار فینچر کم نمی کند .

داستان عجیب بنجامین باتن بدون شک فیلمی است که با مدت زمان کوتاهتر و کم کردن بعضی شخصیت ها یا حوادث غیر ضروری می توانست به اثر ماندگار تری تبدیل شود .

farshid

اضافه کردن نظر جدید
:             
:        
:  




           

استفاده از مطالب و عكس هاي سينماي ما فقط با ذكر منبع مجاز است | عكس هاي سايت سينماي ما داراي كد اختصاصي ديجيتالي است

كليه حقوق و امتيازات اين سايت متعلق به گروه مطبوعاتي سينماي ما و شركت پويشگران اطلاع رساني تهران ما  است.

مجموعه سايت هاي ما : تهران ما ، مشهد ما ،  سينماي ما ، تئاترما ، خانواده ما ، اينترنت ما

 سينماي ما : صفحه اصلي :: اخبار :: سينماي جهان :: نقد فيلم :: جشنواره فيلم فجر :: گالري عكس :: سينما در سايت هاي ديگر :: موسسه هاي سينمايي :: تبليغات :: ارتباط با ما
Copyright 2005-2007, cinemaema.com