سینمای ما - تکنیک و روش Split-Screen (چند بخش کردن تصویر یا چند صحنه فیلم از زوایای مختلف را در یک قاب قرار دادن) هم برای پوشاندن ضعف محتوا و ساختار روایی ناهمگون و چندتکه «قطعات تریسی»، آخرین ساخته کارگردان کانادایی، بروس مک دونالد، کافی نبوده است. فیلم که بر اساس فیلمنامه و داستانی از مورین مِدوِد ساخته شده، درباره ذهن و افکار مشوش و آشفته یک دختر نوجوان است. به نظر میرسد که فیلم برگرفته از مونولوگهای سریالهای دهه 80 میلادی باشد، چنانکه تکگوییهای طولانی کاراکتر اصلی فیلم این را به ما خاطرنشان میسازد. شاید سبک و شیوه اِمتیویوارِ فیلم بتواند در طول جشنوارههای مختلف تماشاگران جدی سینما را فریب دهد و آنها در نظرسنجیها «قطعات تریسی» را فیلمی آوانگارد قلمداد کنند، اما در اکران عمومی و در برخورد با طیف وسیعی از تماشاگران این اندیشه به ظاهر آوانگارد رنگ خواهد باخت و باعث فرار تماشاگران از سالنهای سینما خواهد شد.
تِریسی بِرکُویژ (الن پیج بازیگر فیلمهای «Hard Candy» و «جونو») دختری ست ناآرام از طبقه متوسط که مدام در حال حرف زدن با خودش است. او از خودش متنفر و بیزار است و در مدرسه از سوی دخترها و پسرهایی که از جانب او همشکل و شبیه به هم تصور میشوند مورد اذیت و آزار قرار میگیرد. این دختر کوچکاندام به طور همزمان در خانه هم مشکلاتی دارد. او هنگام بازگشت به منزل باید با پدر ناموفق، اَلِکُلی و دائِمالخمرش (آری کوهِن) و مادر معتادش (اِرین مک مورتی) سر و کله بزند و دعوا کند. در نَریشن فیلم، تریسی برای تماشاگران توضیح میدهد که او برادرش سانی (زی سوواند) را هیپنوتیزم میکند و از این طریق افکار مبتذل و احمقانه او را میخواند. داستان فیلم، آنچه را که فقط گاهی به صورت سرراست روایت میکند بیشتر تخیلی ست و فرض و گمانی بیش نیست که تریسی برایمان بیان میکند، تجسم میکند و شرح آن را میدهد که آن هم حاصل ذهنیت آشفته، پریشان و در هم ریخته اوست. او برای کمک و راهنمایی تنها به دو نفر مراجعه میکند: دوست جدیدش به اسم بیلی زِرو (اِسلیم توویگ) که تنها در تخیلات و ذهن او وجود دارد و در واقع اصلا وجود خارجی ندارد و دیگری، روانپزشکش دکتر کوهلِر (جولین ریچینگز).
تریسی از آن دسته دخترهای نوجوانی ست که زیاد آه و ناله به راه میاندازند، بیدلیل مشکلاتشان را بزرگنمایی میکنند و یا بدون دلیل خاصی برای خود مشکلات و موانعی به وجود میآورند. الن پیج نیز با توجه به ویژگیهای کاراکتر خود عمدا بازی غلوآمیزی ارائه نموده است. این بازیگر جوان دقیقا همان کاری را انجام داده که با خواندن متن میتوان احساسش کرد و از سوی کارگردان از او خواسته شده. بقیه بازیگران فیلم هم تنها کاریکاتورهایی هستند که مکدونالد به عنوان کارگردان به دنبال آن بوده است، اما با این حال هیچ بازی تاثیرگذار و قابل ملاحظهای را نمیتوان از سوی آنها شاهد بود. علیرغم تمام تلاشهای کارگردان و گروهاش (و از جمله کار قابل ملاحظه تدوینگر فیلم، جِرمیا مونه) برای ارتقاء هرچه بیشتر کیفیت فیلم و عمق و معنای بیشتر بخشیدن به آن، اما باز هم داستان چندلایه و چندتکهاش نتوانسته از فیلمهای معروف دیگری که پیش از این از تکنیک Split-Screen استفاده کردهاند موفقیت بیشتری حاصل نماید. تجربه نشان داده که فیلمهایی از این دست چندان باب میل تماشاگران نبوده و نیستند، و این نکته را بهخوبی میتوان از میزان استقبال تماشاگران در اکران عمومی و فروش آنها متوجه شد. از جمله موفقترین فیلمهایی که بر مبنای این تکنیک و روش ساخته شدهاند میتوان به «دختران چلسی» ساخته اندی وارهول و «Timecode» به کارگردانی مایک فیگیس اشاره نمود. در بیشتر مواقع، این شیوه آزاردهنده از کار در میآید و تنها در بعضی مواقع است که دیدن همزمانِ مجموعهای از تصاویر مختلف اما مرتبط به هم درون یک قاب و کادر میتواند فراموشنشدنی و بهیادماندنی از کار در آیند.
فیلمبرداری تقریبا بیعیب و نقص این فیلم کانادایی به دو روش 35 میلیمتری و دیجیتال انجام گرفته. در هر دو حالت برای به تصویر کشیدن فضایی از آشفتگی حاکم بر داستان و همینطور پریشانی و تشویش ذهن کاراکتر اصلی فیلم از لِنز آبی کمرنگ استفاده شده است. از این رو در تمامی صحنههای فیلم میتوان تهرنگی از رنگ آبی مشاهده نمود. در کنار قابلیتها و کیفیت فنی بالا و قابل قبول فیلم، «قطعات تریسی» بسیار مدیون حاشیههای صوتی بسیار زیبایی ست که نوعی سرزندگی و انرژی را هم هر از چندگاه به فیلم تزریق نموده است؛ استفاده از موسقی معروف پانک کلاسیک آمریکای «اسبها» کار پَتی اِسمیت از جمله آنهاست.