سینمای ما - در مدتی که بچهها در سِری فیلمهای ترسناک جدید مثل دستهای از فیلمهای هلی جوئل آزمِنت و داکوتا فانینگ به جدی و پراُبهت بودن گرایش و تمایل نشان میدادند، در اسپانیا و آمریکای لاتین هم وارد ژانری شدهاند که بچهها شرور، بدشگون و دارای خوی حیوانی و درندگی به مراتب بیشتری هستند. معمولاً اینگونه فیلمها وجه اشتراک و شباهتهایی هم با سِری فیلمهای ترسناک رده J دارند. یک نگاه خلاصه و گذرا به «کیلومترِ 31» ساخته ایوبِرتو کاستانِدا -چنانکه یکی از کاراکترهای اصلی فیلم در همان آغاز در یک سانحه تصادف به شدت آسیب میبیند– نشان میدهد که این فیلم هم بدون استثناء همان شیوههای آشنا و قاعده همیشگی اینگونه فیلمها را از همان ابتدا در پیش میگیرد.
آگاتا (ایلیانا فاکس) در آغاز فیلم در حال رانندگی در یک جاده خلوت در محدوده خارج از شهر است. وقتی از ماشیناش پیاده میشود که زنده یا مرده بودن بچهای در وسط جاده را بررسی کند -نقطه کیلومتر 31 از جاده- در بازگشت توسط یک ماشین دیگر زیر گرفته میشود و به کما فرو میرود. خواهر دوقلویش کاتالینا (فاکس در هر دو نقش بازی کرده) از وقوع تصادف باخبر میشود و به اتفاق دوستش عُمَر (رائول مِندِز) و دوستِ آگاتا، نونو (آدریا کولادو) خود را به بیمارستان میرساند، اما بعد از آن در سرش صدای نجواگونه خواهرش را میشنود که از او کمک میخواهد. همانطور که کاتالینا و رفقایش بیش از پیش و به طور فزاینده به سوی محدوده مرموز و معماآمیز کیلومترِ 31 در جاده مزبور-آن تصادف شوم و دردساز- کشیده میشوند، به زودی میفهمند که ممکن است که آن همه مرگ و میر دلایلی مافوق طبیعی داشته باشد.
کاستانِدا اصرار دارد که هرگونه شباهت فیلمش با فیلمهای ترسناک رده J صرفاً تصادفی ست. اما آیا شکل تصادف ابتدای فیلم یا طراحی لوکیشنهای آن را هم میتوان مُنکِر شد؟ بخشهایی از فیلم تاحدود زیادی یادآور «صدای سفید» (جِفری ساکس-2005) است، و صداهای نجواگونه، صداها و آواهای ضجه مانند، صدای فروچکیدن قطرات آب و صداهای پارازیت مانند نیز بیش از هر چیز یادآور فیلمهای مشهوری چون «حلقه» (هیدِئو ناکاتا-1998) و «کینه» (تاکاشی شیموزو-2004) هستند. بدون شک کاستانِدا همه چیزِ تعلیق و پیچشهای معماییِ فیلمش را براساس افسانه مکزیکی "زن گریان" بنا نهاده است. بر اساس این افسانه زن فوقالذکر بچههایش را به دلایل نامعلومی در آب خفه میکند و همیشه پس از آن صدای ضجه و نالههای او به گوش میرسد.
استفاده کاستانِدا و فیلمبردارش از رنگهای مات و بیحالت، فضایی سرد و عاری از هرگونه احساس آفریده، به گونهای که شما تقریباً میتوانید سرمای ناخوشایند ترس را کاملاً در وجودتان احساس کنید، انگار که قطرات آب سرد به آرامی به روی گردنتان فرو میچکند. فیلمساز به شکل زیرکانهای احساسی ناشناخته از ترس و فضایی دلهرهآور و هراسآور را با استفاده از جلوههای ویژه خلق کرده است. وقتی در پایان فیلم دلیل همه آن سروصداها یا ترس و هراسها مشخص میشود، توی ذوق شما نمیخورد و مأیوستان نمیکند و –به لحاظ سینمایی– قانعکننده به نظر میرسد، چون کاستانِدا از همان ابتدای فیلم به خوبی مقدمات چنین پایانی را میچیند و آن را بسط و گسترش میدهد. روح یا شبح اصلی داستان هم خیلی خوب از کار درآمده. او خیلی خوب میان دنیای شرارت و این دنیا به شکلی مدام و پیوسته در حال تغییر و تحول و رفت و آمد است تا به گونهای تماشاگران عاشق و دیوانه اینگونه فیلمها را تا به پایان بر سر جای خود میخکوب کند.
با هر سلیقه و نگرشی که به فیلم نگاه کنیم با فیلمی خوشساخت و حرفهای روبرو هستیم که تمامی قسمتهای آن ماهرانه و به شکل استادانهای چیده شده. با این همه، فیلم تا اندازهای به خاطر وجود داستانهای فرعی متعدد از تمرکز بر روی داستان اصلی دور شده و تا حدودی دچار افت محسوسی میشود. «کیلومترِ 31» میان یک درام و یک فیلم ترسناک در نوسان است، فیلم مدام میان شور و هیجان، عصبانیتها ،ترس و هیجان، افسردگی، رنج و دلخوری دوقلوها و همچنین فلاشبکهای مربوط به دوران کودکیشان در رفت و آمده است. سرانجام اینکه، کاستانِدا در خارج از مرزهای مکزیک برای ساخت این فیلم کم هزینه –این اولین فیلم ترسناک ساخته شده در مکزیک در مدت 20 سال است- بسیار مورد تحسین و تشویق قرار گرفته است. «کیلومترِ 31» ممکن است که یک شاهکار نباشد، اما فیلمی ست مبتکرانه، خوشساخت و حرفهای که تضمینکننده پروژههای بلندپروازانه کاستانِدا و سینمای مکزیک در آینده به شمار میرود.