گفتوگو با تیم برتن، به مناسبت مرور آثارش در سینماتک فرانسه - بخش دوم
جستوجو در قفسه سوپرماركتها سوررئالترین راه برای پیدا کردن ریتم زندگی بود!
سینمای ما- ارغوان اشتري: بخش دوم گفتوگوي بلند و جذاب با تيم برتن را اينجا بخوانيد: غیر از طراحی در موارد دیگری هم طغیانگر بودی؟ من میخواستم همه چیز را زیر پا بگذارم اما این حالت خیلی درونی بود. هنوز هم صحنههای طنز را با پیچیدگی و چاشنی شوخیهای هراسناکی خلق میکنم که اغلب متاثر از فیلمهای فانتزی ویلیام کاستل است. در آن دوران این فیلمها ابدا به محبوبیت من در میان همسایهها کمک نکرد. من برای بچهها داستانهای بسیار هراسناکی از خودم میساختم و آنها را با دقت اجرا میکردم. به عنوان نمونه از خودم میساختم که بشقاب پرنده ایی در پارک به زمین نشست یا قتلی در همسایگی اتفاق افتاد. صورتم را تغییر شکل میدادم، صدای ترسناک از خودم در میآوردم و وحشت ایجاد میکردم. حتی یکبار به برادرم حمله کردم و همسایه هابه پلیس زنگ زدند. این اتفاق ترمز حماقتهای من را کشید. به همین دلایل همیشه عاشق جشن هالووین بودم و شخصیتهای بیشماری را از آن تاثیر گرفتم. تما م روزهای سال در منطقه بربنک هوا آفتابی ومعتدل است. اغلب با افرادی روبه رو میشوم که مثل من در منطقه ایی زندگی کردهاند که فصل نداشته، آنها هم قبول دارند که این وضعیت دیوانه کنند ه است! من وقتم را در میان قفسههای سوپر مارکتها تلف میکردم. چون در این قفسهها پر از کالاهای مربوط به عید پاک، کریسمس یا هالووین بود. این، سوررئالترین راه برای پیدا کردن ریتم زندگی بود.
شما در گرو ههای «پانک» هم نوعی یاغیگری میدیدی؟ بله. من همیشه در محلههای پرسه میزدم که گرو ههای پانک رفت و آمد داشتند. در کافه هنگ کنگ گروه رامونسها را میدیدم که الگوی من بودند یا گرو ههای پانک شهر لس آنجلس مانند «ایکس» یا «جرمز» و.... من احساس بسیار نزدیکی با خشم چنین کاراکترهای عصبی و ظاهرشان داشتم. شما میتوانید ردپای برخی از این شخصیتها را در فیلمهایم ببینید. اما من فقط تماشاگر صرف بودم. هرگز مثل آنها لباس نپوشیدم، حرکات «پوگو» انجام ندادم. همیشه ته اتاق تکیه زده به دیوار ایستاده بودم. گاهی از بس صدای موسیقی بلند بود، غش میکردم.
برنامه ایی که برای شما در سینما تک ترتیب داده شده تمرکزش بر فیلمهای هراس و مجموعه فیلمهای درجه «ب» دوران جوانیتان است... این فیلمها شخصیت من را شکل داد و هرگز رهایم نکرد. هرچند دلم میخواهد دوباره این فیلمها را به خاطرم بیاورم. حافظهٔ فیلتر شدهٔ من میتواند به شیوهای جذاب و نو تمام آنها را دوباره به یاد بیاورد. چند سالن خوب در بربنک وجود داشت که الان نابود شده است. مثل سالن سینمای کورنول. آنجا سه فیلم را با کمترا ز پنجاه سنت میشد تماشا کرد. مانند دراکولا علیه گودزیلا یا کینگ کونگ. من حقیقتازادهٔ این فیلمهای ترسناک هستم که تحت تاثیر زیباییشناسی اروپایی قرار داشت. اغلب این فیلمها را فیلمسازان مهاجری میساختند که ریشهٔ تخیلاتشان در داستانهای فانتزی یا بومی زادگا هشان قرار داشت وبرای من بسیار عجیب و غریبتر بود. در بربنک ما داستانهایی را که نمیخواندیم، روایت هم نمیکردیم. در آن دوران هیچ کس مشوق من نبود. من همیشه با پ تلویزیون وسینما رفتن خودم را اشباع می کردم، پدرو مادرم به من میگفتند که بیش از آنکه بتوانم درست حرف زدن را یا دبگیرم، عاشق تماشای فیلمهایی بودم که در آنها هیولاها قهرمان بودند. من ابدا از آنها ترسی نداشتم.
منبع :
سینمای ما
|