فقط در حد تجدید خاطره خواندن کتاب (یادداشت حسن الحسنی بر فیلم «فرشتگان و شیاطین»)
سینمای ما – حسن الحسنی: دو سه سال پیش، فیلم «کد داوینچی» -که «فرشتگان و شیاطین» در ادامهی آن ساخته شده– مورد حملههای زیادی قرار گرفت. بسیاری از این حملهها/نقدها از سوی اشخاص/گروههای مذهبیِ مسیحی بود که فیلم را از لحاظ سینمایی نقد نمیکردند و حملههایشان واکنشی بود نسبت به موضعی که «کد داوینچی» در مقابل مسیحیت گرفته بود. این موضوع (حملهی اشخاص/گروههای مذهبی) تا حد زیادی شامل حال «فرشتگان و شیاطین» هم شد. از همان اول که زمزمههای ساخت این فیلم شنیده میشد، خیلیها شروع کردند به کوبیدن فیلم و دن براون (نویسندهی رمانهایی که فیلمها از آنها اقتباس شدهاند). جالب اینجاست که فیلم «فرشتگان و شیاطین» بسیاری از المانهای جدلآمیزِ کتاب (راجع به مسیحیت) را حذف کرده است.
ران هاوارد (کارگردان) و فیلمنامهنویساناش، انتقادات/حملههای به «کد داوینچی» را در نظر گرفتهاند و این بار با احتیاط فیلم ساختهاند. انگار که خواستهاند پُلهایی (بین خودشان و سینما از یک سو، و مسیحیت و کلیسا و واتیکان از سوی دیگر) را بازسازی کنند. با این وجود، از آنجا که خیلیها فیلم را ندیده، کوبیده بودند –و از آنجا که حرف مرد یکی ست(!)– بعد از اکران فیلم، نظر (بخوانید موضع)شان را تغییر ندادند. تعداد قابل توجهی از این دست منتقدین، کسانی بودند که انتظار بیشتری ازشان میرود. خوب، حالا که این اتفاقات رخ داده و نمیشود کاریشان کرد... بپردازیم به خود فیلم.
«فرشتگان و شیاطین»، ران هاوارد را بار دیگر در کنار تام هنکس قرار میدهد –که این بار در نقش رابرت لنگدن جاافتادهتر و قابل هضمتر است. اما مشکل شخصیت رابرت لنگدن سر جایاش است: کاراکتر لنگدن شخصیت خاصی ندارد... اخلاق و خصوصیات، صفتهای شخصی، هویت و شخصیت ندارد. میدانیم که استاد دانشگاه است، باهوش و اینکاره است، شنا میکند و... . اما اینها فقط چیزهایی در مورد اوست و یک شخصیت، یک کاراکتر، یک آدم قابللمس نیست. بگذریم...
پاپ پیشوای کاتولیکها مرده، پاپهای دیگر در واتیکان جمع شدهاند تا پاپ جدید را انتخاب کنند. در همین خلال ایلومیناتیها ضدماده/جسم که در سی.ای.آر.اِن ساختهاند را پیچاندهاند. علاوه بر این، ایلومیناتیها –که دلشان سالهاست از دست کلیسا پر است– میخواهند که سر هر ساعت یکی از کاندیداهای اصلی پاپِ پیشوا را بکشند... تا نیمه شب که واتیکان را منفجر میکنند. در این گیر وا گیر است که نیروهای انتظامی سراغ لنگدن آمدهاند تا در تحقیقات کمکشان کند.
رابرت لنگدن سر نخها را –که ایلومیناتی از روی حُسن نیت گذاشتهاند(!)– پیدا میکند و جایی که قرار است یکی از پاپها را بکشند، پیدا میکند... اما، کمی دیر. وقتی که لنگدن و پلیس میرسند، ایلومیناتی پاپ را کشته است. حالا، لنگدن یک ساعت وقت دارد که با کنار هم قرار دادن سر نخها محل قتل بعدی را پیدا کند. اینجاست که فیلم دچار مشکلات زیادی میشود. سرنخها و تحقیقات خیلی پیچیدهاند و درکشان نیاز به نمادشناسی و دانستن تاریخ دارد... که بیننده دارایشان نیست. پس فیلم باید این سر نخها را برایمان توضیح دهد. و این وظیفهی رابرت لنگدن است. او باید همه چیز را شرح دهد که ما بفهمیم چه میگذرد. مشکل اینجاست که دیالوگهایی که در آنها ماجرا را شرح میدهد، گفتگوهای طبیعی به نظر نمیرسند. بیشتر از آنکه شبیه به حرف زدن با کس دیگری باشند، شبیه به سخنرانیاند.
مشکل دیگری در یافتن سرنخها و حل کردن معماهاست، تلاش هاوارد و فیلمنامهنویسان برای رفع مشکلات فیلم قبلی است. خیلیها میگفتند که «کد داوینچی» آهسته، پیچیده و پُرحرف است. پس کارگردان برای رفع این مشکلها قدم بر میدارد و فیلم را سریع و آسان میکند. اما هاوارد با این کار «فرشتگان و شیاطین» را از آن طرف پشت بام میاندازد. رابرت لنگدن مثل آب خوردن همهی سر نخها را کنار هم قرار میدهد و تحقیقاتاش خیلی سریع و راحت پیش میرود. از آنجا هم که ما در زمینهی نمادشناسی و تاریخِ واتیکان چیزی نمیدانیم، مجبوریم که حرفها و نظرهای لنگدن را بپذیریم و به آنها اکتفا کنیم. علاوه بر این، سرعت بالای فیلم هم این اجازه را به ما نمیدهد که بنشینیم و فکر کنیم. فکر کردنی که در فیلمهای پرتعلیق و ثریلر قسمتی از لذت و جذابیتشان است.
نتیجه با احتیاط فیلم ساختن (که به کسی بر نخورد)، سرعت زیاد فیلم، همه چیز را بیش از اندازه ساده کردن و نگذاشتن چیزی برای تأمُل و تعمق و... است. این است که فیلم هیجان لازم را ندارد. از این گذشته با وجود اینکه میدانیم که لنگدن زمان کوتاهی دارد و راهی دراز، مشکل کمبود وقت او اهمیت و فوریت لازم را ندارد. یعنی اینکه نگران نیستیم که لنگدن وقت کم بیاورد. البته هاوارد تلاش کرده این حس فوریت را به ما القا کرده و منتقل کند... مصداقاش صحنههاییاند که سعی میکنند فوریت و کمبود زمان را نشان دهند: تند راه رفتن و حرف زدن، کلوز آپ از پاهای در حال حرکت، با ماشین به سرعت از یک جای شهر به جای دیگر رفتن و... . در نهایت اما، «فرشتگان و شیاطین» فوریت وح هیجان خاصی که باید، را ندارد و به عنوان یک ثریلر موفق نیست.
یکی از نقدهای دیگری که به «کد داوینچی» وارد شد، رابطهی لنگدن و سوفی نوو (آدری تاتو) بود. خیلیها میگفتند که رابطهی عاشقانه/رومانتیکشان خوب از آب در نیامده و پیوستگیای بینشان نیست. برای رفع این مشکل، «فرشتگان و شیاطین» رابطهی عاشاقانهای بین لنگدن و ویتُریا وِترا –که یکی از مخترعین ضد-ماده است و پدرش به دست ایلومیناتی کشته شده– ندارد. مشکل اینجاست که راه حلی که برای رفع مشکل قبلی پیش گرفته شده، باز هم داستان را از آن ور پشت بام میاندازد: ویتریا وترا هیچ اهمیتی در فیلم ندارد. برای چه آنجاست و چه سودی به فیلم میرساند؟ تنها کاری مهمی(؟) که میکند، در مورد باتری سخن گفتن است. به جز این، فقط آنجاست که کنار لنگدن باشد تا لنگدن کسی را داشته باشد که برایاش سخنرانی کند و از طریق او به ما بفهماند که چه خبر است و زحمت فکر کردن را از ما بگیرد.
در طول فیلم، «فرشتگان و شیاطین» خیلی سعی میکند که پلهای شکستهی بین علم و دین را بازسازی کند. مدام اشاره میکند که دین بد نیست و این مردماند که دین را خراب کردهاند. و از سوی دیگر میگوید که علم با دین مشکلی ندارد و این دو میتوانند که در کنار هم قرار بگیرند و حتی به همدیگر کمک کنند. در واقع، «فرشتگان و شیاطین» یک تعادل بیخطر را حفظ میکند و همه را راضی نگه میدارد. هر کس هر طور که دوست دارد فیلم را برای خودش تعبیر و تفسیر میکند.
شاید برای همین حفظ تعادل و با احتیاط عمل کردن است که «فرشتگان و شیاطین» کمتر مورد انتقاد افراد/گروههای مذهبیِ مسیحی قرار گرفته است و نگفتهاند که دن براون (و در نتیجه فیلم بر گرفته شده از کتاباش) تاریخ را غلط بازگو میکند، عوامفریبی میکند، اخلاق و معنویات را خراب میکند و ... .
حرف از تعادل شد، کمی هم به نیمهی پر لیوان بپردازیم. بازسازی محیط واتیکان و لوکیشنها خوب انجام گرفته و واقعا قابل تحسیناند. اما، با وجود اینکه خوب ساخته شدهاند، اهمیت تاریخی خاصی ندارند. کلا فیلم به بازگو کردن و پرداختن به اطلاعات تاریخی بها نمیدهد. چیزی که در کتاب از اهمیت زیادی برخودار بود و قسمتی از جذابیت کتاب بود –اگر که درست یادم مانده باشد ... (کتاب را سه، چهار سال پیش خواندم).
در نهایت (و با ارفاق) شاید بشود گفت که سرعت فیلم –که کمک میکند مخاطب کمحوصله و خسته نشود– و بازسازی واتیکان از نقاط مثبت فیلماند. شاید هم (البته اگر باز هم با ارفاق و سخاوتمندانه و با نگاهی گیشهمحور به ماجرا نگاه کنیم) حفظ تعادل را به عنوان المان مثبتی بشود دید: فیلم به خیلیها ضد حال نزده، و در نتیجه مخاطباش را محدود نکرده است. اما... نقاط منفی... خیلیاند، که بسیاریشان را گفتم. فقط این را اضافه کنم که شاید مشکل اصلی «فرشتگان و شیاطین» این است که بیشتر از آنکه یک فیلم مستقل برای خودش باشد، زیر سایهی کتاب و دن براون مانده و بیشتر در مایههای بازبینی و تجدید خاطره است برای کسانی که کتاب را خواندهاند.