صفحه مناسب براي چاپگر


گفت‌و‌گو با آسا باترفیلد و کلویی مورتس



سینمای ما-یاس قانعی:
کلویی مورتس و اسا باترفیلد، از تجربیات خود در دوران ساخته شدن «هوگو» و همکاری با مارتین اسکورسیزی از جمله آموزش‌هایی را که او در زمینهٔ سینما به این نوجوانان داد، سخن می‌گویند.

هوگو درباره قدرت فیلمهایی است که الهام بخش مردم بوده، نخستین باری که در سالن سینما نشسته بودی و واقعا فیلمی الهام بخش شما شد، به خاطر داری؟
کلویی مورتس: بله دقیقا. مادرم همیشه شیفتهٔ آدری هپبرن بوده من هم همینطور. بنابراین یکی از نخستین فیلم‌هایی که دیدم و واقعا روی من تاثیر گذاشت تا بازیگر شوم «صبحانه در تیفانی» بود. چون در این فیلم آدری هپبرن حضور داشت. من می‌دیدم او چطور بر پردهٔ سینما می‌درخشد. زمانی که تماشاگر او و چهرهٔ ظریف‌اش را می‌دید لبخند بر لبانش نقش می‌بست. او پرده را روشن می‌کرد. زمانی که «صبحانه در تیفانی» را دیدم، پی بردم که قرار است چه کاره شوم. می‌خواستم لبخند بر لب مردم بیاورم، می‌خواستم مردم تصور وآرزو کنند که دران دوران زندگی کنند ودلم می‌خواست آن‌ها آن احساسات را تجربه کنند. گمان می‌کنم «صبحانه در تیفانی» یکی از فیلم‌هایی بود که واقعا الهام بخش من شد، بازیگر شوم.
وشما، آسا؟
آسا باترفیلد: من فیلم‌ها را طوری تماشا نمی‌کردم که بخواهند الهام بخشم باشند. در دوران فیلمبرداری «پسری با پیژامای راه راه» این جرقه در ذهنم خورد. پیش از ان، واقعا بازیگری را جدی نمی‌گرفتم. بازیگری برای من وقت گذرانی و فعالیتی در اوقات بیکاری بود. اما در نیمه‌های فیلمبرداری «پسری با پیژامای راه راه» فهمیدم بازیگری، کاری است که می‌خواهم انجام بدهم ودرمن عشق به وجود آمد. پس از آن سخت تلاش کردم و از کارم لذت بردم. در حقیقت عاشق این کارم که در قالب ادم دیگری فرو بروم که در زندگی واقعی نمی‌توانم باشم و دست به ا نجام کارهایی بزنم که در واقعیت انجامش ناممکن است.. این جادو است.

چه نظری دارید نسبت به فیلم‌هایی که از ژرژ ملیس دیدیی؟
آسا باترفیلد: شیفته ان‌ها شدم. مارتین یک خروار تکلیف شب به ما داد. باید فیلم‌های قدیمی ژرژ ملیس را تماشا می‌کردیم وهمینطور فیلمهایی که الهام بخش مارتین شدند تا او روزی کارگردان شود. یکی از نخستین فیلم‌هایی که دیدم و خود وی برای ما به نمایش گذاشت، «جعبه جادویی» بود.

کلویی مورتس: من هم دلم می‌خواست «جعبهٔ جادویی» را تماشا کنم. دیدن این فیلم از آن تجربیات جادویی بود چون مارتین خودش هم آنجا حضور داشت وهمه فیلم را پسندیدند. پس لحظه ایی سوررئال شکل گرفت چراکه می‌دانستم دارم درمقام بازیگری سیزده چهارده ساله، فیلمی را در کنار مارتین اسکورسیزی تماشا می‌کنم. او کل فیلم را به نمایش گذاشت.

آ. ب: فکر کنم نخستین فیلمی که از ملیس دیدم زمانی بود که مارتی ما را به شهر نیویورک آورد. من ومادرم از پروازی خسته کننده به هتل رسیده بودیم. ساعت سه صبح از خواب برخاستیم، کسل بودیم و هیچ کاری هم نداشتیم چون هوا هم تاریک بود. پس لپ تاپ را در آوردیم به شبکهٔ اینترنت وصل شدیم و چند تایی از فیلمهای زرژ ملیس را از سایت یوتیوب تماشا کردیم. به نظرم عالی بودند.

حضور در فیلمی سه بعدی تجربه متفاوتی بود؟

آ. ب: کاملا متفاوت بود. به عنوان بازیگر باید یک جورهایی دوربین رافراموش کنی. بیشتر مراقبت ودردسر‌ها مال مارتی و گروه جلو ه‌های ویژه بود. به ندرت ان‌ها بحث لحظات سه بعدی را برای ما پیش می‌کشیدند. ولی ساشا بارون کوهن دردسر بیشتری داشت. برای من خیلی تفاوتی نداشت. فقط دوران فیلم برداری طولانی‌تر از فیلمهای معمولی بود.

برای تو هم همینطور بود، کلویی؟
به قول سر بن کینگزلی، بازیگری واکنش است و بازیگر جلوی دوربین فیلمبرداری سه بعدی نمی‌تواند اغراق امیز بازی کند. بازیگر فقط باید واکنش نشان دهد چون دوربین سه بعدی همه چیز را ثبت می‌کند. واقعا فرمت سه بعدی پنجر ه ایی به روح تو درمقام بازیگر است. چون آنچه تماشاگر می‌بیند، کاراک‌تر است. شما ایزابل، هوگو، پاپا ژرژ، ماما جین و... را می‌بینید. تماشاگر سر بن کینگزلی، کلویی و آسا را نمی‌بیند. فرمت سه بعدی مثل یک حفرهٔ تاریک است که شما را می‌بلعد، با شخصیت‌ها اشکتان را جاری می‌کندو شما را به بخشی از داستان تبدیل می‌کند. شما گرما، بوی دود و ایستگاه قطار پاریس را در سال‌های ۱۹۳۰ احساس می‌کنید.