صفحه مناسب براي چاپگر


«عشق»داستانی جهانی دارد :تاثیر گذار، هولناک و همواره قدرتمند



سینمای ما-مائده قویدل:
میشاییل هانکه به واسطه داستان اندوهناکش درباره روزهای آخر رابطه یک زوج هشتاد ساله، اکنون گزینه مناسبی برای پیوستن به فهرست دوتایی های برندگان نخل طلا می باشد.
هانکه با افتتاحیه دراماتیک فیلمش، ورود ناگهانی مقامات به آپارتمانی در پاریس که بوی زننده ای از آن به مشام می رسد و پیدا کردن جسد آن (امانوئل ریوا) خوابیده بر روی تخت با گل هایی که با تشریفات در اطراف سرش قرار گرفته اند، و بدون استفاده از وحشی گری و خشونت اضافی خارج از صحنه که امضای آثارش است، موفق می شود تنش دراماتیکی خلق کند. با دیدن این تصاویر بلافاصله این پرسش ها به ذهن خطور می کند: خانواده اش کجا هستند؟ چرا مقامات انقدر دیر این جسد را پیدا کرده اند؟ و آیا قتلی اتفاق افتاده است؟
آثار شاخص هانکه که از لحاظ تصویر و مونتاژ بسیار برجسته اند، اغلب نیازمند مطالعات علمی و درک درستی از نشانه شناسی هستند. «عشق »که بی پرده ترین و سرراست ترین فیلم وی می باشد، نگاهی دارد به اینکه چطور افراد سالخورده با گذر زمان و بروز بیماری های مختلف مجبور می شوند تا از یکدیگر مراقبت کنند، بویژه در جوامعی که خانواده ها دور از هم زندگی می کنند و نگهداری از سالمندان مسئولیتی ناخواسته تلقی می شود. داستان فیلم جهانی است که به دفعات تاثیرگذار و هولناک و همیشه قدرتمند بوده است.
بجز صحنه ای در اوائل فیلم که کنسرت موسیقی کلاسیک را نشان می دهد (که تنها حضار را می بینیم) و صحنه ای دیگر در اتوبوس، تمام فیلم در آپارتمان معلمان موسیقی بازنشسته، «آن» و« جورج» (ژان لویی ترینتینان) اتفاق می افتد. وقتی آنها از کنسرت به خانه برمی گردند متوجه می شوند که کسی می خواسته به زور وارد خانه شود اما موفق نشده است. «آن» به وضوح آشفته و ناراحت شده و روز بعد بدون اینکه دچار حمله شود، حافظه اش را از دست می دهد. در ادامه فیلم، هانکه ما را مجبور می کند وخیم شدن حال او را به نظاره نشسته و در خود پیچ و تاب بخوریم.
این درام بر بازی درخشان ترینتینان استوار است که بعد از یک دهه جلوی دوربین بازگشته است. «آن» همسرش را اینگونه توصیف می کند «هیولایی که می تواند بی اندازه مهربان باشد». اما اغلب این مهربانی بی اندازه اش است که ما با آن شریک می شویم؛ وقتی در کارهای خانه کمک می کند، خرید می کند، هر از گاهی به دیدن دخترش اوا (که نقش او را ایزابل اوپر بازیگر همیشگی فیلم های هانکه بازی می کند) که در لندن زندگی می کند، و شاگرد سابقش الکساندر (الکساندر تارو) می رود.
گفتگوهای فیلم استثنایی است. همه دیالوگ ها دارای دو مفهوم هستند و هر کلمه بخشی از یک بازی قدرتمند محسوب می شود. تهدید و تعارض در پس سایه ها قرار دارد. استعاره های اندکی هم که وجود دارند، وجود کبوتر در خانه، توالی خواب دیدن ها و مونتاژ نقاشی های مناظر وهم آور، بسیار ساده هستند؛ اما داستان اخلاقی هانکه با این میزان صراحت دارای قدرت و تاثیرگزاری بیشتری نیز هست..