بولوارِ دل‌هايِ شكسته٭ (یادداشت نويد غضنفري بر فیلم «شب‌هاي بلوبري من») :: پايگاه خبری - تحليلی سينمای ما :: سينمای جهان
     صفحه‌اول     گزارش     گالري‌عكس     تبليغات     درباره‌ما     ارتباط‌ با ما     سينماي ما     
   
       جمعه 7 خرداد 1389 - 17:21         

                       

پوستر فیلم «شب‌های بلوبری من»


بولوارِ دل‌هايِ شكسته٭ (یادداشت نويد غضنفري بر فیلم «شب‌هاي بلوبري من»)

سینمای ما - «در آيين بودا آمده؛ پرچم‌ها بي‌حركت‌اند، بادي نمي‌وزد...اين قلب مرد است كه در هياهوست»، حالا ديگر اين عبارت‌ها كه ابتداي «خاكسترهاي زمان» (1994) نقش مي‌بندد، به يك جور مانيفست تأمل برانگيزانه ونگ كار واي مبدل شده، فيلم‌سازي مؤلف، داراي ريشه و اصول شرقي و گيرافتاده در ميان مظاهر غربي كه بزرگ‌ترين دغدغه‌اش حقيقت تلخ و بي‌رحمي است با عنوان «زمان» كه همواره محكوم است به سپري شدن؛ «...بزرگ‌ترين مشكل يه مرد اينه كه همه چيز رو به ياد مياره، معركه مي‌شد اگه مي‌تونستي گذشته رو فراموش كني! اونوقت هر روز مي‌تونست يه شروع تازه باشه». از طرفي در «روزهاي شيفته بودن» (1990) كاراكتر يودي (لزلي چانگ) هر روز براي به دست آوردن دلِ سو ليژن (مگي چانگ) مقابل دكه او مي‌آيد و بالاخره هم يك روز بي‌هوا دست او را مي‌گيرد و ازش مي‌خواهد كه براي يك دقيقه فقط به ساعت‌اش نگاه كند و بلافاصله به سو ليژن مي‌گويد: "در شانزدهم آوريل 1960، تو براي يك دقيقه مال من بودي، از حالا به بعد ما براي يك دقيقه با هم بوديم، اين رو نمي‌توني انكار كني براي اين كه حقيقته، به اين خاطر كه گذشته". و از سويي ديگر در «2046»، آقاي چاو (توني لنگ) جايي ميان مونولوگ‌هايش اعتراف مي‌كند؛ "عشق كاملا وابسته به تنظيم درست زمانه، اين اصلا خوب نيست كه شخص مناسب رو خيلي زود يا خيلي دير ملاقات كني". حالا ديگر بدون اغراق و درشت نمايي مي‌شود چارلي كافمن بزرگ و كار واي را دو مؤلف بي‌شائبه، سربرآورده از دو ديار غرب و شرق دانست كه همواره در روايت‌ها و پي‌رنگ‌هاي‌شان (صرف‌نظر از تفاوت‌هاي نوع نگرش غربي و شرقي با مضمون‌هايي مشترك؛ «خاطره زدايي») بيش‌ترين تلاش‌ها را براي رام كردن مفهوم خشك و بي برو برگردي مثل «زمان» داشته‌اند و كاراكترهاي مخلوق‌شان با رسيدن به زمان‌هايي مبهم (مثل «آينده در گذشته»‌هاي جوئل و كلمانتين در «درخشش ابدي يك ذهن پاك» و يا رفت و آمدهاي شخصيت‌هاي كار واي به زمان و مكان مبهم (2046) مي‌توانند- به قول نيچه البته- «اشتباه‌هاي‌شان را بهتر تكرار كنند».
كار واي بيش‌تر از يك دهه پيش در «خاكسترهاي زمان»، جنگجو و آدم‌كشي حرفه‌اي و اسطوره‌اي را براي روايت‌اش در نظر گرفته كه در مقابل مبلغي ناچيز شرورهاي منطقه را از بين مي‌برد (مشابه وسترنرهاي سرزمين غرب)؛ اويانگ فنگ اسطوره‌اي هم با خاطرات‌اش مشكل دارد و دربدر به دنبال راهي است كه آن‌ها را كاملا از ذهن‌اش پاك كند. او به خاطر عشق بدفرجامي كه از سرگذرانده، كوهستان شتر سفيد- زادگاهش و مكاني كه عشق او آن جاست- را ترك كرده و سر به صحرا گذاشته، از طرفي جنگجوي افسانه‌اي ديگري به اسم شيطان شرق- براي اين‌كه هميشه از شرق مي‌آيد- براي او به عنوان هديه شرابي مي‌آورد كه گويي با خوردن جرعه‌اي از آن تمام خاطرات‌اش محو مي‌شود، جنگجوي اهل شرق خود از آن شراب كه بعد از مدتي مي‌فهميم فرستاده معشوقه اويانگ فنگ است، جرعه‌اي نوشيده و مي‌گويد خاطرات‌اش را از ياد برده، خاطراتي كه در ادامه قصه متوجه خواهيم شد با اويانگ وجه اشتراكي ديرين دارد؛ آن‌ها هر دو عاشق يك نفر اند. اويانگ با اين كه در صحراست اما همواره با حسرت از كوهستانِ شتر سفيد و زادگاهش ياد مي‌كند، دست آخر هم كه بعد از قطع اميدش از وصال، كپري كه در صحرا ساخته و تويش ساكن است را آتش مي‌زند و عازم «غرب» مي‌شود؛ "روزي كه صحرا رو ترك كردم توي تقويم نجومي نوشته شده بود؛ آتش طلا را مجبور به هجرت مي‌كند، بخصوص براي هجرت به سمت غرب"، و اين درست حكايتي است كه در اين چند سال (وشايد هم آگاهانه) براي كار واي چيني تبار و بزرگ شده در هنگ كنگ- سرزميني كه به گفته همگان محل تلاقي دو فرهنگ شرق و غرب است- رقم خورده؛ كار واي بعد از سال‌ها فيلم‌سازي در مشرق زمين و به كار گيري ديدگاه‌هاي كاملا احساسات‌گرايانه‌اي كه يقينا از ذات شرقي‌اش ناشي مي‌شود، در اين تازه‌ترين ساخته‌اش- «شب‌هاي بلوبري من»- به اين سؤال طرفداران پر و پا قرص و منتقدان آثارش كه شخصيت‌هاي قصه‌هاي كار واي بالاخره مي‌توانند از گذشته اجتناب‌ناپذيرشان، آگاهانه بگذرند؛ "خاطره‌ها همچون قطره‌هاي اشك‌اند»، يا مثل چاو در «2046» توانايي اين كه جانشيني براي عشق ازلي ابدي‌شان بيابند را نخواهند داشت، اين گونه پاسخ مي‌دهد كه بدون شك روح شرقي هم چنان باقي مانده و عشق در فراق و نرسيدن معني مي‌دهد اما با توجه به دل بستگي‌ها و قرابت فيلم‌ساز با مصالح و مؤلفه‌هاي غربي (مثل اصرار كار واي در بكارگيري موسيقي الكترونيك و بعدها جز و لاتين جز در فيلم‌هايش)، اين بار فيلم‌سازِ مؤلف انتقامي سرسختانه از خود و ساخته‌هاي پيشين‌اش مي‌گيرد؛ نگارنده اين مطلب درست بر خلاف نظر خيلي‌ها كه مي‌گويند؛ «شب‌هاي بلوبري من» تكرار مكررات و بازي كار واي با مايه‌هاي تأليفي و درون مايه‌هاي حالا آشناي‌اش است، اعتقاد دارد كه اين بار فيلم‌ساز براي «قصه بارها گفته شده»اش، درست مسيري معكوس را برگزيده و اتفاقا نتيجه‌اش را هم تا اندازه‌اي گرفته است.
اليزابت (نورا جونز) توي محله‌اي در قلب نيويورك- شرقي‌ترين شهر آمريكا و مشهور به شهر عشاق قصه‌هاي هاليوودي- از عشق‌اش خيانت مي‌بيند و به رغم جرقه خوردن عشق تازه‌اي، بي‌درنگ رهسپار شهرها و ايالت‌هاي غربي‌اي چون ممفيسِ تنسي و لاس وگاس مي‌شود؛ مسيري انتخابي (و رو به غرب) براي فاصله گرفتن هر چه بيش‌تر از تفكرات و ديدگاه‌هاي شرقي حتي در دل آمريكا. دقيقا به همين دليل است كه كار واي تعداد روزهاي سپري شده و فاصله‌اي كه بتي از شهر نيويورك گرفته را دائم با ميان‌نويس مشخص مي‌كند، اليزابت با وجود دوره كردن داستان‌هاي كوتاه، آشنا و احساسات‌گرايانه‌اي كه طي اين مسير با آن‌ها مواجه مي‌شود، دوباره راه شرق- نيويورك- را در پيش مي‌گيرد، اما اين بار همان اليزابت قديمي و درگير و دارِ دل‌باختگيِ پژمرده و رنگ باخته‌اش نيست، او به اين خاطر برمي‌گردد كه عشق تازه‌اي را (گيريم بسيار غم‌گنانه و بغض‌آلود) جايگزينِ عشق و خاطراتِ كهنه و بي‌فرجام‌اش كند. «كافه كليد»ي كه جرمي (جود لا) توي آن مشغول است انگاري ايستگاه آخر عاشقيت است؛ هر زوجي كه به انتهاي رابطه‌شان نزديك مي‌شوند، جوري سر و كارشان به آن جا مي‌افتد، حتي ايستگاه پاياني رابطه جرمي با عشق قديمي‌اش- كاتيا، با بازي كوتاه كت پاور، خواننده قطعه مسحوركننده «بزرگ‌ترين» در ساند ترك فيلم- هم همان جاست، جايي كه بر خلاف تعريف حزن‌انگيزي كه همين الان از آن شد، آخرين و تنها نقطه اميد بازگشت و وصال عشاق نيز هست؛ جرمي كه خود كاتيا را همان جا رها كرده، به اين اميد ايستاده منتظر تا شايد روزي دوباره گذر كاتيا به آن جا بيفتد، و ملاقات آن شب جرمي و كاتيا مقابل كافه كليد مي‌تواند جزو خيالاتِ دريغ‌انگيزِ هر روز و هر شب جرمي باشد. او با بلاهت و خوش‌خيالي حتي تمام دسته كليدهايي كه هر يك از زوج‌هاي به انتها رسيده، توي كافه گذاشته‌اند و رفته‌اند را نگه داشته به اين اميد كه روزي برگردند و سراغ‌اش را بگيرند، براي اين كه جرمي هنوز اميد به وصال دارد. اليزابت در يك همچه وضعيتي به ايستگاه پاياني- كافه كليد- مي‌رسد و بلافاصله سفرش رو به غرب را آغاز مي‌كند و بعد از تجربه دو عشق احساسات‌گرايانه ديگر، اين بار مصمم به كافه كليد بر مي‌گردد؛ يكي عشق بدفرجام ميان آرني و سو لين (همواره نام يكي از عشق‌هاي اثيري آثار خانگيِ كار واي سو ليژين بود) و ديگري عشق رنگ‌باخته يك دختر (ناتالي پورتمن) نسبت به پدرش. از طرفي اليزابت دوباره به كافه كليد مي‌آيد تا عشق تازه جرمي را جايگزينِ عشق از دست رفته‌اش كند؛ جالب اين كه مي‌شود اين طوري هم به قضيه نگاه كرد كه يك خواننده سبك جز فيوژن (نورا جونز) با ترانه «قصه»‌اش در گام ماژور (اميدوارانه و بي‌پروا) مي‌آيد و رفته رفته جاي ترانه محزون و ميني‌ماليستي كت پاور (كاتيا)- قطعه «بزرگ‌ترين»- قرار مي‌گيرد، از سوي ديگر اين جرمي است كه انتقامي سرسختانه از رفتار خودآزارانه و ديگرآزارانه و به شدت احساسي ساير كاراكترهاي قصه‌هاي ونگ كار واي تا پيش از «شب‌هاي بلوبري من» مي‌گيرد؛ جرمي خودش را از شر تمام كليدها (كورسوي اميدي براي وصال) خلاص مي‌كند، همچنان كه كاتيا (يا شايد خيال او توي ذهن جرمي) مي‌پرسد:"حتي اگه كليدها رو هم نگه داري، اون درها هنوز نمي‌تونن باز بشن، مي‌تونن؟» و جرمي قاطعانه جواب مي‌دهد:"حتي اگه باز هم بشن شايد شخصي رو كه دنبالش مي‌گردي ديگه اون‌جا پيدا نكني».
...اويانگ فنگ (قهرمان افسانه‌اي قصه كار واي كه همواره دوست داشت به غرب سرزمين‌اش هجرت كند) در انتهاي «خاكسترهاي زمان»، بيانيه غمگنانه‌اش از عشقِ بي‌فرجام و ازلي ابدي از جنس شرقي را اين‌گونه بيان مي‌كند؛ "هر چي بيش‌تر تلاش كني چيزي رو از ياد ببري، بيش‌تر تو خاطرت مي‌مونه، يه بار شنيدم كه مردم مي‌گفتن؛ اگه مي‌خواي چيزي رو از دست بدهي بهترين كار اينه كه به خاطر بسپري‌اش"، حالا «شب‌هاي بلوبري من»، قطعه جز فيوژن (تلفيقي) مسحوركننده و محزوني است كه خيال دارد اميد به سبك غربي را از دل همين عبارت‌هاي ذاتا شرقي بيرون بكشد.

٭عنوانِ مجموعه عاشقانه‌هايي نوشته پرويز دوايي همراه مقدمه زيبايي به قلم هوشنگ گلمكاني، نشر روزنه كار

منبع: اعتماد

        
        
        
      

        



به روز شده در : شنبه 23 شهريور 1387 - 18:0

_pgprintthis |_pgsendthis |

نظرات

MHK
يکشنبه 24 شهريور 1387 - 14:21
6
موافقم مخالفم
 
سلام دوستان . لینک عکس ها مثل این که خرابه و باز نمی شه . اگه ممکنه درستش کنید چون عکس ها در سایز کوچک که خیلی جالبه .

- سلام دوست عزیز. ممنون. اصلاح کردیم. امیدواریم لذت ببرید.
MHK
يکشنبه 24 شهريور 1387 - 19:28
-3
موافقم مخالفم
 

آقا ممنون . عالی بود .

باران
پنجشنبه 28 شهريور 1387 - 16:12
-3
موافقم مخالفم
 

از اینکه نقد خوبیه شکی ندارم. اما قبلا توی اعتماد خوندمش. اینو گفتم که بدونید کار زیاد جالبی نیست کپی زدن مطالب روزنامه ها . حتی اگر مطلب همکار خودتون باشه.

پانته آ
شنبه 30 شهريور 1387 - 16:11
-9
موافقم مخالفم
 

من هم با باران موافق ام.

محمدرضا
شنبه 20 مهر 1387 - 15:39
-1
موافقم مخالفم
 

من هیچوقت از کار وای خوشم نمیومده. این فیلمش هم کار ضعیفیه.

پری
شنبه 9 آذر 1387 - 19:49
7
موافقم مخالفم
 

jude law یکی از بازیگرهای توانای هالیووده,از جمله فیلماش میشه به:دشمن پشت دروازه و the holiday که به همراه kate winslet,cameron diaz ,jack black ساخت 2006 اشاره کرد

اضافه کردن نظر جدید
:             
:        
:  
:       






           

استفاده از مطالب و عكس هاي سينماي ما فقط با ذكر منبع مجاز است | عكس هاي سايت سينماي ما داراي كد اختصاصي ديجيتالي است

كليه حقوق و امتيازات اين سايت متعلق به گروه مطبوعاتي سينماي ما و شركت پويشگران اطلاع رساني تهران ما  است.

مجموعه سايت هاي ما : تهران ما ، مشهد ما ،  سينماي ما ، تئاترما ، خانواده ما ، اينترنت ما

 سينماي ما : صفحه اصلي :: اخبار :: سينماي جهان :: نقد فيلم :: جشنواره فيلم فجر :: گالري عكس :: سينما در سايت هاي ديگر :: موسسه هاي سينمايي :: تبليغات :: ارتباط با ما
Copyright 2005-2007, cinemaema.com