جاوید مزارع توت‌فرنگی * (یادداشت جواد رهبر بر فیلم «سرتاسر جهان») :: پايگاه خبری - تحليلی سينمای ما :: سينمای جهان
     صفحه‌اول     گزارش     گالري‌عكس     تبليغات     درباره‌ما     ارتباط‌ با ما     سينماي ما     
   
       دوشنبه 28 دي 1388 - 13:56         

                       



جاوید مزارع توت‌فرنگی * (یادداشت جواد رهبر بر فیلم «سرتاسر جهان»)

سینمای ما - حتی تصورش هم برای هوادارن گروه انگلیسی بیتلز (The Beatles) شیرین و لذت‌بخش است؛ این‌که خانم جولی تِیمُر سی و سه ترانه از این گروه افسانه‌ای را برداشته و براساس آن‌ها داستانی عاشقانه در قالبی موزیکال روایت کرده است. تازه نشئگی اصلی در حین تماشای فیلم در جانِ هواداران بیتلز ریشه می‌دواند و آن هم زمانی است که متوجه می‌شوند فیلم به لطف هوش و ذکاوتِ کارگردان (و فیلمنامه‌نویسانش) پا فراتر از موزیکالی عاشقانه می‌گذارد و سعی دارد تا جایی که از هدف اصلی‌اش دور نشود به رویدادهای سیاسی و اجتماعی نیمه دوم دهه شصت هم بپردازد. تِیمُر این ایده را آن قدر جذاب پیاده کرده که بی‌اختیار صدای باب دیلن در گوش‌مان می‌پیچد که در ترانه «Tangled Up In Blue» در وصف آن دوران چنین می‌‌خواند: "شب‌ها در کافه‌ها بساط موسیقی به راه بود و شور انقلاب در هوا موج می‌زد."

یکی از همین کافه‌هایی که دیلن درباره‌اش حرف می‌زند، کافه Wha? واقع در گرینویچ ویلج در منهتنِ نیویورک است که از دل آن هنرمندان بزرگ و دوران‌سازی مثل شخصِ دیلن، بروس اسپرینگستن، جیمی هندریکس، گروه ولوت آندرگروند، وودی آلن و لنی بروس بیرون آمده‌اند؛ حالا در «سرتاسر گیتی» اسم آن کافه شده Huh? و جود (که در جست و جوی پدرش از لیورپول به امریکا آمده)، لوسی و برادرش مکس به همراه پرودنس در آن می‌نشینند و اجرای صاحبخانه هنرمندشان یعنی سِیدی همراه با گیتار نواختن جوجو را تماشا می‌کنند.

شاید یکی از ایرادهای جزئی فیلم این باشد که برداشت و تعبیری که از دنیای بیتلز و بخصوص شخصیت‌های کلیدی نیمه دوم دهه شصت ارائه می‌دهد، سطحی است و کفه ترازو بیشتر به سمت مصلحت فیلم سنگینی می‌کند. سِیدی (با بازی دانا فیوکسِ خواننده) پرسونای جانیس جاپلین، خواننده شوریده حال و بی‌قرار آن دوران، است که در فیلم فقط به کشمکش‌های رمانتیک او با جوجو در لفافه همکاری موسیقیایی‌شان پرداخته شده و از خصیصه‌های الهام گرفته شده‌ی جاپلین از مکتب رومانتیسم (یکی از اپیدمی‌های سازنده نیمه دوم دهه شصت) هیچ خبری نیست. اما جوجو، که پس از کشته شدن برادر کوچکش در اعتراض‌های خیابانی از دیترویت به نیویورک می‌آید، به جود می‌گوید که این روزها اعتراض را فقط با موسیقی می‌توان بیان کرد. جوجو ترکیبی از جیمی هندریکس و جیمز گرلی (نوازنده گروه بیگ برادر اند هولدینگ کمپانی که جاپلین مدت‌ها با آن‌ها همکاری داشته) است و صد البته در شمایل او از اعتراض اصیل هنرمندی چون هندریکس هیچ نشانی نیست. گریز دیگر فیلم به دنیای دهه شصت به واسطه حضور دکتر رابرت (همان بونو با شکل و شمایلی لنون‌وار) در مهمانی لونا (چقدر شبیه به یوکو همسر لنون است!) رخ می‌دهد. در طی مهمانی و سفر اسرارآمیزی که درپی آن انجام می‌شود، ارجاع‌های بسیاری به کن کیسی، نویسنده امریکایی و از سردمدارانِ جنبش سایکِدلیک، و اعضای گروهش یعنی مری پرنکسترز داده می‌شود. از طرف دیگر این سفر تحولی در دنیای شخصیت‌های فیلم ایجاد می‌کند که بی‌شباهت به تحول شخصیتی اعضای گروه بیتلز در پی سفرشان به هندوستان نیست. در این فیلم هم همین سفر است که شخصیت‌ها را از گذشته شاد و سرخوش خودشان دور می‌کند و کمی بعد دغدغه‌هایی جدی و به اصطلاح اساسی را به جان‌شان می‌اندازد.

تِیمُر ارجاع‌هایی را که به رویدادهای تاریخی گذشته می‌دهد دو بُعدی می‌کند، یعنی این‌که چنین رویدادهایی را هم به دنیای بیتلز مربوط می‌کند و هم به شخصیت‌های کلیدی دهه شصت؛ یکی به نفع فیلم و یکی دیگر به نفع تاریخ نیمه دوم دهه شصت. باید قبول کرد که حفظ چنین توازنی کار واقعا سختی است. برای همین گفتم ایراد جزئی، چون تِیمُر جزئیاتی از این دست را چنان به دقت در دل داستان گنجانده که می‌توان با سعه صدر از برداشت سطحی‌اش از پدیده‌های دهه شصت گذشت و در عوض از نتیجه نهایی یعنی همان زیبایی‌های سمعی بصری فیلم لذت برد.

به جز چنین اشاره‌هایِ مستقیمی به وقایع تاریخی آن دوره، در طول فیلم ارجاع‌های بسیاری به دنیای بیتلز داده می‌شود؛ مثلا نام تمامی شخصیت‌ها، از اصلی‌ترین‌ها گرفته تا فرعی‌ترین‌ها، همه و همه از ترانه‌های بیتلز گرفته شده‌اند. همین موضوع کمک می‌کند که خیلی سریع وارد دنیای پر رمز و راز بیتلز بشویم. دیالوگ‌ها هم هوشمندانه نوشته شده و تا حد امکان سعی شده از ترانه‌های بیتلز (مثلا «وقتی 64 ساله شدم» و «دختره از پنجره دستشویی وارد شد») در آن‌ها استفاده شود. تمامی ترانه‌های فیلم را هم هنرپیشه‌ها خیلی خوب بازخوانی کرده‌اند به خصوص جیم استرجس، با آن چهره شیرین و موهای مشکی‌اش، که حسابی از پس بازخوانی ترانه‌های مهم بیتلز مثل «سرتاسر گیتی» و «جاوید مزارع توت‌فرنگی» برآمده است. البته ناگفته نماند که ترانه‌های بیتلز برگ برنده تِیمُر در ساخت چنین فیلمی است؛ هر چه باشد چه نسل هم دوره این گروه و چه نسل‌های پس از آن، یک دنیا خاطره با ترانه‌های بیتلز دارند اما از طرف دیگر نباید از یاد ببریم که استفاده نابجا از چنین ترانه‌های خاطره‌انگیزی و یا بازخوانی‌های ضعیف آن‌ها می‌توانست ضربه مهلکی به فیلم بزند که فعلا نزده است.

یکی دیگر از نکته‌های جالب نقل غیرمستقیم ماجراهایِ واقعی مربوط به اعضای گروه بیتلز است. مثلا یک جایی در اواسط فیلم، پرودنس دل شکسته خودش را در اتاقی حبس می‌کند و دوستانش با خواندن ترانه «پرودنس عزیز» نم نم او را از گوشه اتاق بیرون می‌کشند و به زندگانی بر می‌گردانند. ایده چنین صحنه‌ای از کجا آمده؟ در نیمه اول سال 1968 اعضای گروه بیتلز به همراه دوناوانِ اسکاتلندی، میافارو و خواهرش پرودنس و مایک لاو (از اعضای گروه بیچ بویز) راهی هندوستان شدند تا چند هفته‌ای کنار ماهاریشی ماهش یوگی، مرشد هندی و خالق تی ام (ترانسندنتال مدیتیشن)، بمانند. در طی اقامتشان در هند، پرودنس شدیدا تحت تاثیر تعلیماتِ مرشد قرار می‌گیرد و مدت‌ها از اتاقش بیرون نمی‌آید تا این‌که جان لنون ترانه «پرودنس عزیز» را به خاطر او می‌نویسد و می‌خواند تا او دوباره به زندگی رو بیاورد. یا زمانی که آقای کایت (با نقش‌آفرینی ادی ایزارد، کمدین و بازیگر انگلیسی) برنامه‌اش را آغاز می‌کند بی‌اختیار یاد جهانِ سحرآمیز لوئیس کارول (خالق «آلیس در سرزمین عجایب»، که از جمله کتاب‌های محبوب هنرمندان سایکلدیک از جمله لنون است) می‌افتیم. فیلم در این بخش حتی کمی قالب انیمیشن «زیر دریایی زرد» را به خود گرفته تا نسبت به فیلم‌های پیش از خود که با حضور و یا در مورد بیتلز ساخته شده‌اند، از جمله دو شاهکار طلایی ریچارد لستر یعنی «شبِ یک روز سخت» (1964) و «کمک!» (1965)، ادای دینی کرده باشد.

گوشه و کنایه‌های سیاسی فیلم هم بیشتر به دولت و ارتش امریکا برمی‌گردد که قصد دارد به بهانه اشاعه دموکراسی، به تمام کشورهای دنیا (مثلا این روزها افغانستان و عراق) حمله کند و مجسمه آزادی را در سرتاسر دنیا نصب کند و جالب این است که در دل همان کشور نوای حق‌طلبی، در قالب وجود مارتین لوتر کینگ، مثل نوری در دل تاریکی خاموش می‌شود. اتفاقا جنگ ویتنام و روانه شدن مکس به میدان نبرد با ویتنامی‌ها دوراهیِ سرنوشت‌سازی جلوی پای لوسی می‌گذارد؛ به نظر لوسی، جود برای متوقف کردن جنگ در ویتنام و به خانه بازگرداندن سربازان امریکایی (از جمله مکس) تلاش چندانی نمی‌کند و این پارکر است که راه درست را می‌رود. لوسی هم به شیوه رادیکالِ پارکر متوسل می‌شود و در آخر فیلم متوجه می‌شود که تا حدی حق با جود بوده. از طرف دیگر، جود هم درگیر کشمکش‌های احساسی خودش است (عرض اردات به رمان «جودِ گمنام» اثر تامس هاردی؟) چنین اختلاف نظری یادآور تفاوتِ نگرش‌های اجتماعی و سیاسی جان لنون و پل مک کارتنی است که دست آخر هم راه این زوج هنرمند را از هم جدا کرد و ادامه کارشان نشان داد که هر دو در طلب چه بودند.

تمامی مثال‌هایی که ذکر شد بخش کوچکی از نکته‌های بی‌شمار فیلم است که محض نمونه در موردشان حرف زدیم. فقط یک مسئله حل نشده باقی می‌ماند. اگر با بیتلز سروکار نداشته باشیم، تکلیف ما جلوی چنین فیلمی چیست؟ شکی نیست که برای کسب نهایت لذت از این فیلم، متاسفانه یا خوشبختانه، شناختِ بیتلز و آشنایی با حال و هوای نیمه دوم دهه شصت و شخصیت‌های کلیدی آن دوران امری کاملا ضروری است اما این را هم باید در نظر داشته باشیم که موزیکالی مثل «سرتاسر گیتی»، برخلاف شاهکار جان کارنی یعنی «یک بار» (2007) (که کارگردانش آن را موزیکالی مستقل می‌نامد)، کاملا به ساختار کلاسیکِ موزیکالی عاشقانه پایبند می‌ماند و اصولا چنین ساختاری راه را برای ورود به دنیای فیلم کاملا باز نگه می‌دارد. داستان عاشقانه فیلم هم ساده و آشناست و می‌خواهد بر این اصل صحه بگذارد که عشق نیاز اول و آخر انسان برای زنده ماندن است. همین و بس. داستانِ «سرتاسر گیتی» مثل «یک بار» نیست که در آن دو نفر بفهمند بهترین گزینه برای زندگی کردن با هم هستند اما فعالیت هنری‌شان را تمام کنند و بعد بروند سراغ زندگی خودشان. از این گذشته، «سرتاسر گیتی» سند دیگری بر توانایی‌های بالقوه ترانه‌های بیتلز است و ثابت می‌کند که، مانند تمامی آثار هنری جاودان، ترانه‌های بیتلز هم برای هر نسلی کارکرد خاص خودشان را خواهند داشت. حالا باید منتظر ماند و دید که ترانه‌های گروه سوئدی آبا هم می‌توانند چنین سربلند از آزمون گذر زمان بیرون بیایند یا خیر. «ماما میا!» (فلیدا لوید، 2008)، جدیدترین فیلم ژانر موزیکال محبوب این سال‌ها یعنی Jukebox Musical (به معنای موزیکالی که براساس بازخوانی ترانه‌های از پیش ساخته شده خلق شود)، به زودی بزم جدیدی برای‌مان رقم خواهد زد. البته این بار لازم است که خوره ترانه‌های گروه آبا باشید.

* نام ترانه ای از گروه بیتلز

منبع: اعتماد
javadrahbar@gmail.com



به روز شده در : يکشنبه 21 مهر 1387 - 1:52

_pgprintthis |_pgsendthis |

نظرات

شایان
سه‌شنبه 23 مهر 1387 - 20:5
5
موافقم مخالفم
 

ظاهرا نوید و استاد جواد رهبر این روزها مکمل و همراه خوبی هستن. نقد جالبی بود . اما متاسفانه توی اعتماد خونده بودمش.

شاه دونه
شنبه 27 مهر 1387 - 21:14
-5
موافقم مخالفم
 

برای من که روزنامه اعتماد می خونم فرقی نمی کنه. هم از مطالب آقا نوید لذت می بریم هم استاد جواد رهبر.

حسين
چهارشنبه 1 آبان 1387 - 7:1
-2
موافقم مخالفم
 

بابا اينها رو خيلي وقته خونديم! به جاي خبرهاي چيپي مثل «فرانك دارابونت مطيع قانون نشد»(!!) چهار تا نقد تازه بذارين.

ميدونم مخاطباي بخش سينماي ايران بيشتره ولي اينجور كه شما پيش ميرين بايد سينماي جهان رو كلن فراموش كرد.

نوشین راستین
چهارشنبه 1 آبان 1387 - 21:11
-1
موافقم مخالفم
 
یک سئوال دارم که امیدوارم هرکسی که مسوول سایته جواب بده. قبلاها نوید غضنفری- آقای الحسنی- امیرحسین جلالی- جوادرهبر و چندتایی از دوستان دیگه که اتفاقا خیلی هم قشنگ می نوشتن، خیلی مطلب داشتن. چی شده؟ به جز مطالب روزنامه اعتماد از یکی دو تا از این دوستان دیگه مطلبی نداریم. بقیه هم که نیستن. خیلی داره بد میشه. ترجمه هاتون هم که خیلی طول میکشه تا به روز بشه. من که از کارهاتون سر در نمی یارم. من که اگر اینجوری باشه دیگه اینجا نمی یام. مگه بیکارم؟

- دوست بسیار عزیز سلام. از این که برای کیفیت محتوای سایت خودتان نگرانید ممنونیم. تمام تلاش‌مان را می‌کنیم که دوباره سایت را به همان حد مطلوبی که انتظار دارید برسانیم. در روزهای آینده بخش‌های تازه‌ای را به سایت اضافه خواهیم کرد که امیدواریم مورد توجه شما قرار گیرد. در آخر لطفا برای بهتر و متنوع تر شدن سایت پیشنهادهای‌تان را ارائه کنید. با تشکر.
آرینوس فرخ پیکر
يکشنبه 5 آبان 1387 - 12:57
7
موافقم مخالفم
 

اصولا سینمای جهان - برادر کوچیکه سینمای ما- رو از همون روز اولی که باهاش آشنا شدیم وضعیب عجیب و غریبی داشته.

نوشین راستین
پنجشنبه 9 آبان 1387 - 21:13
-1
موافقم مخالفم
 

دوستان عزیز سینمای ما و سینمای جهان من نگران نیستم. چرا باید نگران باشم؟ این شمایید که باید نگران باشید چون با ادامه این روند خیلی یا همه مخاطبین خودتون رو ازدست می دهید. البته از هفته فبل تا به امروز یک تکانی به خودتان داده اید. اما شما هم بهکسانی که به تین سایت می آیند حق دهید تا از این همه رخوت و رکود از شما رنجیده خاطر باشند.در دنیای امروز که عصر ارتباطات دیگر اینگونه کم محلی و بی اعتنایی ها به مخاطبین و کاربران جایگاهی ندارد. به هر حال امیدوارم که همیشه موفق و بهروز باشید

مونا آزادی کیا
دوشنبه 13 آبان 1387 - 20:56
2
موافقم مخالفم
 

راستی من هم چندباری خواستم بگم اما هی یادم می رفت. راسیتی کوشن این نوید غضنفری - امیرجلال حسینی- آقای الحسنی؟ دیگه چیزی نمی نویسن. داشتم توی آرشیو نقدها می گشتم . حتی دیدم مهدی عزیزی و چندتای دیگه هم مطلب دارن. مثلا حنانه سلطانی. مصالبشون هم خیلی خوب بود. چرا دیگه ازیشون خبری نیست؟

فرزان
سه‌شنبه 21 آبان 1387 - 20:29
2
موافقم مخالفم
 

من که دیگه حوصلم سر رفته. انگار میخ فولادی در سنگ فرو نمی رود. ما رو به خیر شما هم به سلامت.

اضافه کردن نظر جدید
:             
:        
:  
:       





           

استفاده از مطالب و عكس هاي سينماي ما فقط با ذكر منبع مجاز است | عكس هاي سايت سينماي ما داراي كد اختصاصي ديجيتالي است

كليه حقوق و امتيازات اين سايت متعلق به گروه مطبوعاتي سينماي ما و شركت پويشگران اطلاع رساني تهران ما  است.

مجموعه سايت هاي ما : تهران ما ، مشهد ما ،  سينماي ما ، تئاترما ، خانواده ما ، اينترنت ما

 سينماي ما : صفحه اصلي :: اخبار :: سينماي جهان :: نقد فيلم :: جشنواره فيلم فجر :: گالري عكس :: سينما در سايت هاي ديگر :: موسسه هاي سينمايي :: تبليغات :: ارتباط با ما
Copyright 2005-2007, cinemaema.com