به احترام گریه من تو بخند (نقد امیرحسین جلالی بر فیلم «در بروژ») :: پايگاه خبری - تحليلی سينمای ما :: سينمای جهان
     صفحه‌اول     گزارش     گالري‌عكس     تبليغات     درباره‌ما     ارتباط‌ با ما     سينماي ما     
 
   
       يکشنبه 28 خرداد 1391 - 16:39         

       



به احترام گریه من تو بخند (نقد امیرحسین جلالی بر فیلم «در بروژ»)

هرآنچه یک بار به صورت تراژدی در جهان رخ می‌دهد، یک بار دیگر به صورت کمدی تکرار خواهد شد.
(کارل مارکس)
سیمای ما - دنیایی که در آن زندگی می‌کنیم دنیای تناقض‌هاست. از دل همین تناقض‌هاست که البته راه زندگی مدرن ساخته شده و فکرهای سازمان‌یافته و قلب‌های مستحکم و مومن به زندگی بهتر روز به روز ایده‌های نو و بکری برای بهبود وضعیت زندگی در چنین دنیایی را ارائه می‌کنند. در وضعیت فعلی به قول مارشال برمن هم باید محافظه‌کار بود و هم انقلابی، مهیای تحقق امکانات جدید در عرصه تجربه و حادثه و ماجرا. هراسان از آن اعماق نهیلیستی که فرجام بسیاری از ماجراجویی‌های مدرن است، و مشتاق و جویای آفرینش و درآویختن به امری واقعی. آن هم درست در زمانی که همه چیز دود می‌شود و به هوا می‌رود.
سویه تفننی و فراخ ماجرا همچون همیشه در عرصه هنر است که شکل می‌گیرد و می‌بالد و گسترده می‌شود. اگر روزگاری شکسپیری بود که در خلق تراژدی ید طولا که چه عرض کنم ید بیضا داشت، ما آدم‌های هزاره سوم هم هنرمندان و حکمایی چون برادران کوئن را داریم که از سر کمدی تا ته تراژدی را در کمتر از نود دقیقه می‌پیمایند. زمانی نیچه در وصف شکسپیر کبیر گفته بود: "هیچ متنی جانگدازتر از آثار شکسپیر نمی‌شناسم. انسان باید چه رنج‌هایی کشیده باشد که چنین از سر ضرورت به لودگی بپردازد؟"
و امروز می‌توان به همین صراحت و محکمی درباره هنرمندانی حرف زد که بی هیچ ادعایی و فقط "از سر ضرورت" به لودگی می‌پردازند تا خروار خروار امید و شور و انرژی را از دل تمام تاریکی‌ها و سیاهی‌هایی که از فرط تلخی به کمدی تبدیل شده‌اند، بیرون بکشند.
این یک اصل فلسفی است که هرچه شدت یابد به ضد خود تبدیل می‌شود و در عالم هنر این اصل بیش از هرچیز در چرخش و نوسانی که بین تراژدی و کمدی برقرار است، به چشم می‌آید. به این ترتیب هرچقدر که تقدیر به سمت رنج و مصیبت و تلخی جلو برود، خود به خود از سمت طنز و کمدی و آبزوردیسم بیرون می‌آید. البته این قصه را نباید با هجو و یا کمدی سیاهی که مثلا در آثار مولف بزرگی چون وودی آلن جریان دارد اشتباه گرفت. از دل اولی امید و انرژی بیرون می‌آید (حتی در فیلم تلخ و گزنده «جایی برای قدیمی‌ها نیست»، آن موتیف سکه پرتاب کردن آنتوان چیگور نشانه‌ای است که لااقل به اندازه شیر یا خط آمدن همان سکه شانس زنده ماندن داریم. چنان‌که در سکانس مواجهه چیگور با همسر لولین ماوس، کارگردان سرنوشت زن را در ابهام نگه می‌دارد) و از بطن دومی یاس و کرختی.(«امتیاز نهایی» استاد که شاید بتوان آن را یکی از تلخ‌ترین و نومیدانه‌ترین فیلم‌های تاریخ سینما دانست. فیلمی که در طعنه‌ای آشکار خود آلن در آن بازی نمی‌کند.)
«در بروژ»، اولین فیلم کارگردان و نویسنده بریتانیایی، مارتین مک‌دونا، به شدت وام‌دار دنیای برادران کوئن است. آن قدر زیاد که آهنگسازی کارتر برول (آهنگساز ثابت آثار کوئن‌ها) برای این فیلم اشتراک مهمی به حساب نمی‌آید. این مقدمه نسبتا طولانی را نوشتم تا دریچه ورود به یکی از بهترین فیلم‌های امسال (بهترین؟ سال‌های اخیر؟) مشخص شود. «در بروژ» فیلمی است درباره رابطه کمدی و تراژدی، فیلمی سحرانگیز راجع به دو تا قاتل مسخره که برای فرار از جنایتی که مرتکب شده‌اند به بروژ سفر می‌کنند.

يك: در بروژ
«بعد از این‌که اونا رو کشتم اسلحه رو انداختم تو رود تایمز، دستامو شستم و رفتم خونه و منتظر دستور شدم. دستور این بود: گورتونو از لندن گم کنید و برید گم شید به بروژ. من اصلا نمی‌دونستم این بروژ لعنتی کدوم گوریه... مثل این‌که تو بلژیکه.»
ریموند (کالین فارل) برای کشتن یک کشیش به کلیسا می‌رود و در حین انجام ماموریت، ناخواسته باعث قتل یک پسربچه می‌شود. رئیس باند آدمکش‌ها یعنی هری واترز (رالف فاینس)، ری و همکارش کن (برندان گلیسون) را ناگهانی به شهر بروژ می‌فرستد. بار قتل پسرک روی شانه ری سنگینی می‌کند و او را پرخاشگر و عصبی کرده است. رئیس به کن ماموریت می‌دهد تا برای جلوگیری از لو رفتن گروه، ری را بکشد. کن به سراغ دوستش می‌آید و می‌بیند که او قصد خود کشی دارد. این حادثه باعث می‌شود کن، ری را فراری دهد. هری برای درست کردن اوضاع به بروژ می‌آید و در یک تعقیب و گریز به همراه کن کشته می‌شود. ری که به شدت زخمی شده به زندگی امیدوار می‌شود و آرزو می‌کند که زنده بماند.
این خلاصه داستان چند خطی استعداد عجیبی برای تبدیل شدن به یکی از غم‌انگیزترین تراژدی‌های سینمایی را دارد ولی «در بروژ» یک فیلم تراژیک نیست.
از همان ابتدا و با موزیک افتتاحیه فضا سنگین می‌شود. انتخاب فصل زمستان برای فیلمبرداری به سردی و سنگینی فضای فیلم کمک شایانی می‌کند ولی بیست دقیقه ابتدایی اصلا نشانی از یک فیلم جدی ندارد، چه برسد به یک تراژدی. ری و کن شخصیت‌پردازی می‌شوند، اولی دمدمی‌مزاج، عصبی و نامنعطف است و دومی دنیا دیده، آرام و صبور است، اولی جوان است و دومی مسن و بالاخره اولی لاغر است و دومی چاق. یک بستر مناسب برای شکل‌گیری کمدی: جفت شدن و همراهی دوتا آدم متفاوت در مسیر یک هدف مشترک، مثل تمام زوج‌های کمدی تاریخ سینما و در راس‌شان لورل و هاردی. از حرکات ابرو و چشم و سر و گردن کالین فارل تا شوخی‌های بامزه کلامی زوج داستان و حتی یکی به دو کردن‌های این دو نفر درباره آثار باستانی بروژ و به خصوص آن برخورد بامزه ری با سه توریست فوق‌العاده چاق آمریکایی، همه و همه بوی کمدی می‌دهند اما «در بروژ» یک فیلم کمدی هم نیست.
نقطه عطف فیلم، سکانس یادآوری ری از ماجرای قتل اشتباهی پسربچه است، درست وقتی که کن تنهایی رفته بالای برج کلیسای «خون مقدس» تا جام خون مسیح را تبرک کند و ری روی نیمکت محوطه نشسته و سردش است. ابتدا کوتوله‌ای که شب قبل دیده‌اند (جیمی/جوردن پرانتیس) از مقابلش رد می‌شود و به سلام او هیچ اعتنایی نمی‌کند. ری دمغ می‌شود و سرش را داخل یقه کتش می‌برد. بعد بغل دستش را نگاه می‌اندازد و با چهره و نگاه درب و داغان یک سگ روبه رو می‌شود و سرانجام POV اسلوموشن ری از جست و خیز دو بچه که به صورت بهت زده او و سپس به یادآوری واقعه کلیسا کات می‌خورد.
از اینجا به بعد است که هرچقدر مسخره‌‌بازی‌‌های ری بیشتر می‌شود خنده ما کمتر می‌شود. برخورد ابتدایی بیننده با پیشانی سوراخ شده پسرک خوش‌چهره‌ای که به اشتباه توسط ری کشته می‌شود و آن کاغذی که احتمالا مادر بچه برای کشیش نوشته بوده (دمدمی‌مزاج است، ریاضی‌اش بد است و غمگین است) و حالا خونی و مچاله در دست یک جنازه جا خوش کرده، بهت است. بهت از کشته شدن یک بچه، شاید غم‌انگیز‌ترین اتفاق عالم. اتفاقی که ایوان کارامازوف، قهرمان شاهکار داستایوفسکی درباره‌اش می‌گوید: "مرگ کودکان بیش از هر چیز دیگری، این میل را در من برمی‌انگیزد که بلیت ورود خویش به عالم هستی را پس بدهم."
این طوری است که رابطه متضایف تراژدی و کمدی مرتب بسط می‌یابد و از نیمه فیلم دیگر برای تماشاگر هم مهم می‌شود. سوالی در ذهنش شکل می‌گیرد و مرتب از خود می‌پرسد چرا دیگر نمی‌توانم به چرت و پرت گفتن‌های ری بخندم؟ و این سوال ازلی ابدی عالم است: چه می‌شود که گاهی اوقات از کمدی گریه‌مان می‌گیرد و بالعکس؟
از اینجا به بعد ری می‌شود قهرمان تنها و بلاکشیده ما و سرنوشتش برای‌مان مهم می‌شود، چون او بار گناهش را بر دوش می‌کشد و این قضیه در هر مکتب و منظری تحسین‌برانگیز است. اگر مردم را کتک می‌زند، دزدی می‌کند و مواد مصرف می‌کند عیبی ندارد. او بار سنگینی را حمل می‌کند و برای ادامه مسیرش مجاز به هر کاری هست. ری تازه‌کار است و نمی‌تواند مثل کن با صبر و حوصله باشد، چنین است که مرتب خراب‌کاری می‌کند. او می‌داند که قتل بچه اتفاقی بوده ولی می‌گوید: "من یه تصمیمی گرفتم و اجراش کردم، حالا اون بچه دیگه زنده نیست و زنده هم نخواهد شد. نه تو بلژیک و نه تو دنیا، چون وقتی تو این دنیا نیست معلوم می‌شه که تو بلژیکم نیست."

دو: رنج مسیحی
حالا می‌رسیم به مهمترین رویه فیلم که دینی بودن آن است. «در بروژ» یک فیلم صد درصد مسیحی است. اصلا انتخاب جایی مثل بروژ، نه به عنوان فقط یک لوکیشن که به منزله بازیگر اصلی فیلم، به دلیل ابنیه قرون وسطایی باشکوه آن است که البته کلیسا در این میان نقش اصلی را ایفا می‌کند. از همان عنوان‌بندی فیلم که تم ملایم موسیقی برول روی نماهای زیبایی از برج‌های یک کلیسا به گوش می‌خورد تا سکانس پایانی، بناها و آموزه‌ها و هنر مسیحی حضوری چشمگیر دارند. ری برای کشتن یک کشیش به کلیسا می‌رود، کودک مقتول برای راهنمایی به کلیسا آمده که آن سرنوشت شوم برایش رقم می‌خورد، آنچه ری و کن در بروژ می‌توانند ببینند کلیسا و منضمات آن است. (از جمله بیمارستان‌های قرون وسطایی که زیرمجموعه کلیساها بودند) در تمام نماهای دونفره‌ای که از کن و ری گرفته شده، برج و بارو و ناقوس کلیسا در بک‌گراند به چشم می‌خورد. کودک در آموزه‌های مسیحی به شدت محترم و مقدس است: "بگذارید این کودکان نزد من بیایند، زیرا تنها کسانی از برکات ملکوت خدا بهره‌مند می‌شوند که همچون این بچه‌های کوچک دلی بی‌آلایش و زودباور داشته باشند."
(عهد جدید- لوقا/17)
آموزه‌های مسیحی رنج را تقدیس می‌کنند و آن را موجب پاک شدن بشر از گناهان و زشتی‌ها می‌ دانند. اولین نماهای فیلم بعد از آن یادآوری مبهوت‌کننده ری نقاشی‌های دیواری است که در آن‌ها فقط زخم و خون و رنج انسان‌ها دیده می‌شود و در ادامه به گفتگوی جالبی بین کن و ری می‌انجامد که راجع به دوزخ و برزخ و بهشت یاوه‌بافی می‌کنند و البته در فصل پایانی است که ری معنای دوزخ را با تمام وجود حس می‌کند:"جهنم یعنی این‌که مجبور باشی تا آخر عمر در بروژ بمونی."
اما «در بروژ» باز هم مطابق منطقی که خود بنا می‌نهد این بار هم از در تعظیم و تکریم وارد می‌شود و نتیجه‌ای که می‌گیرد انتقاد و اعتراض است. چپ و راست کلیسا و برج و ناقوس و جام و کشیش نشان‌مان می‌دهد و در عین حال احساس می‌کنیم که همین‌ها بند دست و پای قهرمان شده‌اند و به جای تزریق امید و انرژی، به گوشه‌نشینی و نومیدی و نهایتا رفتاری چون خودکشی سوقش می‌دهد. «در بروژ» فیلمی است درباره رنج، از رنج قاتلی که به خاطر یک اشتباه شب و روزش تلخ شده است تا رنج کوتوله‌ای که مجبور است برای تحمل تقدیر شومش، مسکن اسبی تزریق کند.(که معلوم نیست اصلا چه کوفتی هست)
در صحنه‌های حذف شده‌ای که در ضمایم DVD فیلم وجود دارند یک صحنه هست که بعد از دیدنش آرزو کردم که کاش در فیلم باقی می‌ماند. صحنه مربوط است به اوایل فیلم که ری و کن نشسته‌اند و درباره آن مرد پنجاه ساله‌ای که کن کشته وراجی می‌کنند. جایی که ری دستش را در جیبش می‌کند تا چیزی بیرون بیاورد و به اشتباه کاغذی که روز حادثه کلیسا در دست کودک مقتول بود را بیرون می‌آورد. «در بروژ» فیلمی است درباره راه رسیدن از رنج و شکست به امید و زندگی و این صحنه بیش از هرچیز دیگری در رساندن چنین مفهومی کارایی داشت.

سه: حرف آخر
ما در زمانه پر از تناقضی زندگی می‌کنیم و باید اصول و روش‌های زندگی در چنین روزگاری را درست و دقیق یاد بگیریم. از اصول زندگی مدرن یکی همین است که "هر آنچه سخت و محکم است، دود می شود و به هوا می رود." انعطاف‌ناپذیری در دنیای امروز دیگر به معنای اصول‌گرایی و ایده‌آلیسم نیست، بلکه طبق سنت زندگی مدرن نتیجه معکوس می‌دهد. اگر می‌خواهی بر سر اصولت بمانی باید آن‌ها را اول از همه خودت بشکنی و اگر می‌خواهی از شر رنجی راحت شوی باید سریع به دل آن هجوم ببری و بی‌پرده با آن مواجه شوی. این مسیری است که «در بروژ» پیش پای قهرمانش قرار می‌دهد. او را از فرار و رنج کشیدن باز می‌دارد و به بی‌خیالی طی کردن و رفتن فرا می‌خواند. توصیه‌های اتیکال کن موقع سوار قطار کردن ری را فراموش کنید که آن کودک را کشتی، این یکی را نجات بده و از این حرف‌ها. ری باید بزند به کوچه علی چپ، درست همان کاری که وقتی اول سفر پلیس یقه‌اش را می‌گیرد و به بروژ برش می‌گرداند انجام می‌دهد. ری معتقد است تحمل جهنم از در بروژ ماندن راحت‌تر است ولی برای به بهشت آرامش رسیدن باید برگردد همان جا.
«در بروژ» مانیفیست زندگی در دنیای مدرن است، دنیای نامعلوم بودن مرز تراژدی و کمدی. دنیایی که در آن هرچقدر چیزی را بیشتر بخواهی کمتر بدست می‌آوری و هر آنچه برایت ارزشمندتر است را باید کمتر جدی بگیری.



       
       
به روز شده در : جمعه 20 دي 1387 - 4:17

_pgprintthis |_pgsendthis |

نظرات

علیرضا
شنبه 21 دي 1387 - 10:52
3
موافقم مخالفم
 
به احترام گریه من تو بخند (نقد امیرحسین جلالی بر فیلم «در بروژ»)

آقای امیر حسین جلالی :

خیلی ممنون از نوشته خوب شما .فقط نمی دونم چرا اینقدر کوتاه درباره این فیلم نوشتی؟ فیلم بدون شک شاهکاره این چند سال اخیر سینماست

و خیلی جنبه های دیگه داره برای گفتن .مثل بازی فوق العاده کارلین فارل و براندون گلیسون .یا کارگردانی فیلم در ریتم و تدوین و....

فیلم در بروژ از اون تجربه هایه که خیلی کم و دیر به دیر تکرار میشه و اونم خنده و گریه از عمق وجود در طول یک فیلمه.

پوپه میثاقی
يکشنبه 22 دي 1387 - 16:8
5
موافقم مخالفم
 
به احترام گریه من تو بخند (نقد امیرحسین جلالی بر فیلم «در بروژ»)

ری:

«جهنم یعنی اینکه مجبور باشی تا آخر عمر در بروژ بمونی»

دانيال
دوشنبه 23 دي 1387 - 15:48
-1
موافقم مخالفم
 
به احترام گریه من تو بخند (نقد امیرحسین جلالی بر فیلم «در بروژ»)

"در بروژ" وضعيت "پيش از انكه شيطان بفهمد مرده اي "در سال قبل رو داره (البته از اون بهتره)

ارزش هاش چند سال ديگه كشف مي شه.

علي
شنبه 28 دي 1387 - 16:44
-6
موافقم مخالفم
 
به احترام گریه من تو بخند (نقد امیرحسین جلالی بر فیلم «در بروژ»)

اووووه چه خبره....‎ ‎ خوب یک کلوم بوگو فیلمش قشنگه دیگه واجب نیس جدو آباد‎ ! ‎سازنده هاشو دربیاری ‎ من که وسطای متن خوابم برد.‎)‎الانم دارم از توی خواب اینارو مینویسم. جاتون خالی.... عجب خوابیه(‎!

amir
پنجشنبه 22 اسفند 1387 - 15:16
-5
موافقم مخالفم
 
به احترام گریه من تو بخند (نقد امیرحسین جلالی بر فیلم «در بروژ»)

naghde besiyar jalebi bud. lezat bordim.

اضافه کردن نظر جدید
:             
:        
:  
:       



استفاده از مطالب و عكس هاي سينماي ما فقط با ذكر منبع مجاز است | عكس هاي سايت سينماي ما داراي كد اختصاصي ديجيتالي است

كليه حقوق و امتيازات اين سايت متعلق به گروه مطبوعاتي سينماي ما و شركت`پارسیس است.

مجموعه سايت هاي ما : تهران ما ، مشهد ما ،  سينماي ما ، تئاترما ، خانواده ما ، اينترنت ما

 سينماي ما : صفحه اصلي :: اخبار :: سينماي جهان :: نقد فيلم :: جشنواره فيلم فجر :: گالري عكس :: سينما در سايت هاي ديگر :: موسسه هاي سينمايي :: تبليغات :: ارتباط با ما
Copyright 2005-2010, cinemaema.com