پروندهٔ «هوگو» به مناسبت نمایش عمومی و سه بعدی فیلم در سینماهای تهران-بخش دوم
مارتین اسکورسیزی: سینما پناهگاه من بود.
سینمای ما-یاس قانعی: مارتین اسکورسیزی برای نخستین باربا «هوگو» ساختن فیلمی را به فرمت سه بعدی تجربه کرد. وی در این گفتوگو به فیلمی که در دوران کودکی بیشترین تاثیر را روی او گذاشت و انگیزهٔ اش برای ساختن هیوگو پرده بر میدارد.
شما پیشتر شخصیتهایی چون «تراویس بیکر» و «جیک لاموتا» را خلق کردید وحالا «هوگو» را. چه انگیزهای باعث شد به سراغ ساختن فیلم کودکانه بروید؟ -ایدهٔ پسر کوچکی که در ایستگاه زندگی میکند واز میان اجزای درونی ساعتهای بزرگ رفت و آمد میکند، من را مجذوب کرد. شبیه ایدهٔ زندگی مردم روی سقف ایستگاه قطار مرکزی بود. گویی از میان نقاشی ستارهها همه چیز را میبینید.
پس بیش از هر چیزی میخواستید یک جور زیباییشناسی فانتزی خلق کنید؟ -خب «هوگو» واقعا فیلمی فانتزی نیست. آن نوع فانتزی را که در «وقایع نگاری نارنیا»، «هری پاتر» و «ارباب حلقهها» هست، ندارد. میخواستم نوعی فانتزی تعریف کنم که تاثیر آنی میگذارد. شما رویدادها وآدمها را خیلی خیلی واقعی بببینید. سرو کلهٔ اژدهایی بیرون پنجره نمایان میشود وشما میتوانید تصو. ر کنید که اژدها با آن شعلههای آبی و چشمان زمردین دارد وارد اتاق میشود. در «هوگو»، فانتزی خیلی واقعی است. اما این واقعی بودن در ذهن وقلب تماشاگر اتفاق میافتد. این واقعی بودن با مکانیزم اشیائ درون فیلم، ساعتها، لوکوموتیوها، ترنها، آدم مکانیکی پیش میآید. ما روزها صداهای مناسب ماشینهای مکانیکی را تست میکردیم. میخواستیم تمام حرکات و صدای آدم مکانیکی فیلم شفاف باشد. او مانند نوازندهٔ پیانو است. وی چنین جادویی دارد. ایا آدم مکانیکی زنده است؟ چه جوری فکر میکند؟ خب، این فانتزی است.
بسیاری از صحنههای فیلم در استودیوی شپرتن بیرون از شهر لندن فیلمبرداری شد. چه جنبههایی از شهر واقعی پاریس را در ساختن چنین صحنههایی در نظر داشتید؟ ما ایستگاه قطار را متاثر از ایستگا ههای قدیمی قطار شهر پاریس بازسازی کردم. تلاش کردیم جنبههای فرهنگ بصری پاریسیها در اواخر سالهایی ۱۹۳۰ واوایل سالهای ۱۹۴۰ را بازسازی کنیم:. شبیه فیلمهای کوتاه آن دوران، فیلمهای کمدی رنه کلر، «زیر سقفهای پاریس» و «آزادی برای ما» که پاریسی را خلق کردند که واقعی نبود. من مدام به شوخی میپرسیدم: «چه جوری بفهمیم اینچا پاریسه؟» زاویه دوربین را تغییر میدادم و میگفتم: «خب، حالا بیاین برج ایفل رو بزاریم اونجا!»
فیلمهایتان اغلب بسیار مفرح هستنداما برای بزرگسالان وبسیار قاطع اند. برایتان سخت نبود که در هوگو فیلمی مفرحتر میسازید؟ -گمان نمیکنم در گذشته چنین فرصتی داشتم. در «رفقای خوب» لحظات شوخی فیزیکی وجود دارد که کاملا بامزه است. این شوخیهای تلخ هستند. چون اگر جوپشی با هنری هیل دعوا میکند به سوی محله آتش میگشاید واین هفت تیر کشی در پس زمینه اتفاق میافتد. اما شوخی به متن وابسته است. اگر شما برای من داستان جوانی را بازگو کنید که با لباس «گامبی» (شخصیت بامزه وسبز رنگی که در مجموعه ایی تلویزیونی قهرما ن اصلی بود و بسیار مشهور) از بانک سرقت میکند. این رویداد بامزه است. سرقت از بانک اصلا بامزه نیست پوشیدن لباس گامبی جالب است. خط اصلی «هیوگو»، داستان پسر ورابطهاش با پدر مردهای اوست. این خط داستانی بیش از آنکه بامزه باشد جدی است.
در گذشته شما زیاد زحمت میکشیدید تا به صحنههای مطلوب خود دست پیدا کنید. در «گاو خشمگین» یکی از عوامل میلهٔ داغ آهنین را زیر لنزهای دوربین نگه میداشت تا کاراکتر اصلی «جیک لاموتا» خسته به نظر برسد. یا در «دوران معصومیت»، در سکانسی که آرچر با الن برای نخستین بار ملاقات میکند، شما دوربین را با سرعت حرکت میدهید و سپس هر نمارا با نمای بعدی محو میکنید تا. تصاویر آشفته به نظر برسند. در هوگو دست به چه نوع تجربه گرایی زدید؟ -غریزهام به من میگفت اگر سکانسی را با دوربین فیلمیرداری سه بعدی فیلم برداری کردم ومطلوب نبود، نماهای دیگر را امتحان کنم. اما لذت بخشترین دوران، زمانی بود که استودیو ی شیشه ایی ژرژ ملیس را ساختیم. ما شروع به کپی کردن صحنههای فیلمهای ژرژ ملیس به بهترین شکل ممکن کردیم. صحنههای زیر اب از «قلمرو پریان» را بازسازی کردیم. ما ظرف پنج، شش روز صحنههای فیلمبرداری فیلم ملیس را ساختیم. این، یکی از بهترین اوقاتی بود که من تاکنون سر صحنه داشتهام.
چرا خواستید با فرمت سه بعدی فیلم رابسازید؟ من از سن دوازده سالگی واز سال ۱۹۵۳ از طرفداران فرمت سه بعدی بودم. آن زمان به تماشای هر فیلم سه بعدی میرفتم که به نمایش در میامد مانند «منرا ببوس کیت»، «مخلوقی از دریاچهٔ سیاه» و «از فضا میآِید» که همگیشان به زیبایی درفرمت سه بعدی ساخته شده بودند. من به شخصیتها و ادمهای درون قاب این فیلمها واکنش نشان میدادم.در «ام را به نشانه قتل بگیر» هم چنین ویژگیهایی وجود داشت. در «منرا ببوس کیت» صحنه ایی وجود دارد که ان میلر با بادبزن ورقصان به سمت دوربین میآید. شما احساس میکنید در صحنه کنار او قرا ر دارید. فرمت سه بعدی تجربهای کاملا متفاوت است. متفاوت از نشستن در سالن تئاتر و دیدن فیلم دو بعدی.. مخصوص خودش است.
برای دیدن فرمت سه بعدی باید عینک مخصوصی را به چشم میگذاشتید وقتی دوربین فیلمبرداری حرکت میکرد؟ بله. بارها پیش امد که اعتراض کردم: محض رضای خدا فوکوس کنید؟ فوکوس دوربین چه مشکلی داره؟» ویکی از بچههای گروه بهم یادآوری کرد که «مارتی خواهش میکنم عینکت رو بزن»
هوگو دربارهٔ قدرت فیلمهایی است که الها م بخش مردم میشوند. نخستین باری که خودتان در سالن سینما نشسته بودید و واقعا تحت تاثیر فیلمی قرار گرفتید، یادتا ن است؟ باید اعتراف کنم که مدت زمان طولانی سینما برای من پناهگاه بود. به دلیل ابتلاء به بیماری اسم اجازه خیلی کارها را در کودکی نداشتم. سال ۱۹۴۴-۱۹۴۵ بود و نمیتوانستم ورزش کنم ودست به حیوانات بزنم. خیلی وقتها من را به سینما میبردند تا این بازیگوشیها رانکنم. در سالهای ۱۹۴۰ فیلمهای بیشماری دیدم. شیفتهٔ ژانر وسترن شدم چون نمیتوانستم خیلی کارها را انجام بدهم آنها را روی پرده میدیدم. شروع کردم به طراحی تقریبا چیزی شبیه کتابهای مصور میکشیدم. اما فیلمی که به گمانم بیشترین تاثیر را نسبت به مساله فیلمسازی روی من گذاشت و تنها فیلمی بود که من را واداشت به خودم بگویم که شاید تو هم بتوانی این رابسازی: «جعبهٔ جادویی» (، جان بولتینگ۱۹۵۱) بود. نه یا ده ساله بودم وبا پدرم به تماشای این فیلم رفتم. جعبه جادویی تنها تصاویر تاثیرگذار نداشت بلکه عشق و تعلق خاطر آدمهای آن دوران را روایت میکرد. جعبهٔ جادویی داستان زندگی نخستین مخترع دوربین فیلمبرداری ویلیام فریز گرین با بازی رابرت دونات بود. بازی رابرت دونات شیرینی فراوانی به این شخصیت بخشیده بود. او مردی است که هنوز از نابود شدن زندگیاش به خاطر این اختراع ازار میبیند. در این فیلم عشق وشور و هیجانی جریان داشت که ویلیام نسبت به تواناییهایی اختراع جدیدش دارد. در ان دوره، پیش از جنگ جهانی اول، تمام دنیا تغییرات اساسی را تجربه میکند که تا سال ۱۹۱۴ یا به بعد طول میکشد. در آن دوران ژول ورن، ه. چ. ولز کتابهای جالبی مینوشتند وصد البته سینما اختراع شد. بنابراین این نخستین تلنگر به من بود. در خانه بیشتر طراحی میکردم. ویلیام فریز نسبت به توان مکانیزم دوربین خود و اختراع سلولوئید تعلق خاطر زیبایی داشت. اما امروزه با وجود تمهیدات دیجیتال داستان کاملا فرق میکند. ولی هنوز داستان گویی با تصویر متحرک وجود دارد.
منبع :
سینمای ما
|