رستگاري با زنجير (يادداشت راجر ابرت بر فيلم «ناله مار سياه» - ترجمه مهيار ابراهيمي وفا)
پيش از اين، هرگز در سينما واقعا كسي را نديده بودم كه خميازه بكشد. اما هنگام ديدن فيلم «ناله مار سياه» اين اتفاق برايم افتاد. اين خميازه كشيدنها دليل چيست؟ اينكه فيلم اشكال دارد؟ يا تقصير از تماشاگري است كه نميداند در برخورد با چنين فيلمي چه واكنشي بايد از خود نشان دهد؟ «ناله مار سياه» عجيب و غريبترين فيلمي است كه تا به حال درباره جنسيت و رستگاري در فضاي ديپ ساوث (Deep South) ديدهام. اين فيلم را شايد بتوان دنبالهرو فيلم «خانه جاده» (Road House) دانست. درباره اين گونه فيلمها چه ميتوان گفت؟ زيرا همه طبقهبنديها و قواعد را به چالش ميكشند.
فيلم درباره يك گيتاريست سابق سبك بلوز به نام "لازاروس" (ساموئل ال جكسون) است كه زندگياش از فروش سبزيجاتي كه خود پرورش ميدهد، ميگذرد و همسرش نيز به تازگي او را ترك كرده است. او در جاده مجاور خانه خود، پيكر نيمهجان دختري جوان و سفيد پوست (كريستينا ريچي) را پيدا ميكند. جراحات دختر به حدي است كه درمان آنها بعيد به نظر ميرسد. آن هم تنها با يك شيشه شربت سرفهاي كه لازاروس از داروخانه تهيه كرده است. بين لازاروس و دختر ،كه نامش "ري" است، هيچ وجه تشابهي وجود ندارد. با اين حال لازاروس، نه تنها تصميم ميگيرد دختر را از مرگ و سرفههاي كشندهاي كه گرفتارش است نجات دهد، بلكه ميخواهد او را از زندگي فلاكت بارش نيز برهاند و زندگياش را اصلاح كند.
روشي كه لازاروس براي كمك به دختر در پيش ميگيرد، بدوي و ساده است. او، دختر را با زنجير به رادياتور شوفاژ، ميبندد. خوشبختانه خانه او خارج از شهر و دور از چشم ديگران واقع شده. بنابراين كسي از اين اتفاق مطلع نميشود. پس از اينكه دختر، به هوش ميآيد و خود را در زنجير ميبيند، جدال شديدي بين او و لازاروس در ميگيرد. به نظرم درجريان كشمكش بين "لازاروس" و "ري" ، هر يك از آنها باعث تخليه رواني ديگري ميشوند و درنهايت هر دو به تعادل ميرسند.
بازيها در فيلم، فوقالعادهاند. بسيار بيش از آنچه كه در چنين فيلمي انتظار ميرود. بازيها گستاخانه و هيستريك هستند. "كريگ برور" نويسنده و كارگردان «ناله مار سياه»، پيش از اين نيز فيلم خوب ديگري با موضوع رستگاري ساخته است. Hustle & Flow كه برنده اسكار بهترين ترانه نيز بود. اين فيلمي است كه با كمي اغماض ميتوانم بگويم كه از آن لذت بردم.
هر دو فيلمهاي «ناله مار سياه» و «Hustle & Flow» درباره شخصيتهاي فروخورده و حاشيه نشيناند كه راه نجات خود را در ديگري پيدا ميكنند. همچنين هر دو فيلم، بهره زيادي از موسيقي براي نمايش روح و روان شخصيتها بردهاند.
"ري" دختري است كه به نظر ميرسد تا به حال هرگز كسي رفتار مهرآميزي با او نداشته و از همه فقط خشونت و وحشيگري ديده است. اما "لازاروس" كه به تازگي همسرش تركش كرده، ميخواهد طور ديگري با او رفتار نمايد. او ميخواهد براي "ري" يك مصلح باشد. او اجازه نميدهد كه غرايزش بر او غالب شوند و بر نحوه رفتارش با "ري" تاثير بگذارند. البته گمان ميكنم كه زنجير كردن يك نفر به زور، كاري غير قانوني است. اما بايد توجه كرد كه چنين افرادي خارج از محدوده قانون و مناسبات اجتماعي قرار دارند. آنها روشهاي خودشان را براي مراقبت از خويش دارند.
در كنار اين دو نفر، زن ديگري نيز هست. زن ميانسالي كه در داروخانه كار ميكند و نامش "آنجلا" است و توسط "اس. اپاتا مركرسون" به زيبايي نقشش ايفا شده. او براي لازاروس الگوي يك زندگي پاك و اخلاقي است. اما شايد هرگز نتوان اين نحوه زندگي را براي "ري" نيز تصور نمود. ما ميبينيم كه وقتي نامزد "ري" ، روني (جاستين تيمبرليك) كه به دلايل نامعلومي براي خدمت نظامي نامنويسي نموده، او را ترك ميكند، "ري" به زمين ميافتد و فرو ميريزد. پس از اين، او بياختيار به دنبال ارضاي اميال و عادات كنترلناپذير خود ميرود. چون جور ديگري نميتواند باشد. نهاينكه نخواهد، واقعا نميتواند طور ديگري رفتار كند. وقتي كسي در چنين منجلابي غرق است، بازگرداندن و نجات كامل او بسيار دشوار است.
"ساموئل ال جكسون" و "كريستينا ريچي" از فرصت بازي در اين فيلم، نهايت بهره را بردهاند. همچنين شخصيت بسيار تودار و آسيبپذير "روني" به خوبي تصوير شده است. همه اين شخصيتها كم و بيش در معرض تهاجمات بيروني قرار دارند. همچنين نحوه ارائه لوكيشنهاي روستايي "تنسي" در فيلم ، مورد علاقه من است. «ناله مار سياه» فيلمي است كه نمونهاش را تا به حال نديدهايد.
چند روز پس از نمايش فيلم، جايي شنيدم كه "ساموئل ال جكسون"، از كارش در اين فيلم بعنوان بهترين نقشآفريني خود تا بهحال اسم برده است. شايد اين طور باشد. او در نقش خود محو شده است. نقشآفريني خوب نياز به انرژي، توانايي، جسارت و شهامت دارد و اين ويژگيها در ساموئل ال جكسون، فراوان است. بازيگران زيادي نيستند كه با چنين فيلمنامهاي بتوانند در اين سطح، كار كنند. همچنين كريستينا ريچي بهترين فرد براي ايفاي نقش "ري" است. او اين مخلوق بيچاره و سردرگم را بهخوبي مجسم كرده و اين امكان را به تماشاگر داده كه هم دردها و هم اميدهاي او را درك نمايد. او به مرزهاي تازهاي در ارائه شخصيت عصيانگر، دست يافته است.