... و برف‌ها تبديل به خون شدند. (یادداشت پویان عسگری درباره سوئيني تاد : آرايشگر بدجنس خيابان فليت) :: پايگاه خبری - تحليلی سينمای ما :: سينمای جهان
     صفحه‌اول     گزارش     گالري‌عكس     تبليغات     درباره‌ما     ارتباط‌ با ما     سينماي ما     
   
       دوشنبه 22 مهر 1387 - 19:37         

               



... و برف‌ها تبديل به خون شدند. (یادداشت پویان عسگری درباره سوئيني تاد : آرايشگر بدجنس خيابان فليت)


شاهكار.اولين واژه‌اي كه در مواجهه با آخرين اثر تيم برتون به زبان مي‌آيد، همين كلمه شاهكار است. «سوئيني تاد : آرايشگر بدجنس خيابان فليت» پر از جزئيات و نشانه‌هايي است كه خيلي از آن‌ها را قبلا در سينماي برتون ديده بوديم و حالا به شكل پخته‌تر و تلخ‌تري منبع الهام و انرژي او براي ساخت چنين شاهكاري شده‌اند. شايد هنوز براي حكم صادر كردن زود باشد و شايد اين حرف جوگيرانه و احساساتي به نظر برسد اما سوئيني تاد پخته‌ترين و كامل ترين فيلم تيم برتون است. فيلمي كه اولين بار تماشايش مساوي است با يك تجربه عميق حسي، سينمايي. و خوب چه چيزي ارزشمندتر از اين كه فيلمي به احساسي‌ترين شكل ممكن ساخته شده باشد و اين احساس را تك تك لحظات‌اش به تماشاگر منتقل كند. تماشاگري كه اين‌جا فيلم‌ساز دوست‌داشتني‌اش را در رمانتيك‌ترين شكل و موقعيت‌ خود - چه از نظر داستان‌پردازي و چه از نظر نگاه به دنيا - مي‌بيند.

"موسيقي شبيه يك كاراكتر است"*

موسيقي در فيلم‌هاي تيم برتون هميشه فراتر از يك عنصر به عنوان حاشيه صوتي فيلم بوده و اهميتي هم‌پاي شخصيت‌ها و كاراكترهاي فيلم پيدا كرده است. كاراكتري كه خيلي جاها براي خيال‌انگيزتر كردن فضا و موقعيت‌ها استفاده شده (ادوارد دست قيچي(1990)، ماهي بزرگ(2004) و عروس مرده(2005)). فضاهايي كه به شكل غريبي موسيقي غريب‌ترشان كرده و تاثير احساسي‌شان را چند برابر. در سوئيني تاد مانند ادوود (1994) خبري از دني الفمن آهنگساز هميشگي برتون نيست. ولي نبودن الفمن ذره‌اي به دنياي فيلم/برتون لطمه نزده است. اين‌جا برتون از ظرف/ژانري به نام موزيكال براي خلق يكي ديگر از همان دنياهاي شخصي‌اش استفاده كرده و از موزيكال قديمي برادوي(ي) سوئيني تاد - كه از آن به عنوان "خونين ترين موزيكال جهان" نام برده مي‌شود - براي ساختن فيلم/دنياي جديدش كمك گرفته است. اين انتخاب دو امكان بزرگ براي برتون مهيا كرده؛ اولي باشكوه نشان دادن همه چيز و دومي ساختن يك دنياي رمانتيك به شدت تلخ و پيچيده. شكوهي كه در ميزانسن‌هاي چند لايه فيلم، شيوه نمايش كشتن آدم‌ها، حركات نرم و باطمانينه دوربين به قصد فضاسازي - كار درخشان داريوژ ولسكي كه دو تا از تلخ‌ترين فيلم‌هاي دهه نود را هم او فيلمبرداري كرده؛ يعني رومئو خون مي‌ريزد (پيتر مداك) و شهر تاريك (الكس پروياس) - و بسياري از قطعات عاشقانه‌ي موزيكال فيلم خودش را نشان مي‌دهد -...I feel you johanna - و البته شكوه، ويژگي خيره‌كننده هر موزيكالي است كه به عالي‌ترين شكل ممكن ساخته شده باشد. در هيچ كدام از فيلم‌هاي قبلي برتون به اندازه سوئيني تاد، عشق و نفرت به اين ميزان وجود نداشته. عشق و نفرتي توامان كه در حكم قوه‌ي انگيزه‌دهنده به شخصيت‌ها بخواهد آن‌ها را جلو ببرد و براي‌شان ايمان و اعتقاد به وجود آورد. در اين جا از يك طرف با داستاني پرياني/ سيندرلايي مواجه هستيم كه آنتوني هوپ (جيمي كمپبل باور) مي‌خواهد دختر سوئيني تاد را كه عاشقش شده از چنگال قاضي تورپين (آلن ريكمن) ديو سيرت نجات دهد و به عشقش برسد و از طرف ديگر بنجامين باركر/سوئيني تاد - با بازي درخشان و به ياد ماندني جاني دپ كه به جرات مي‌توان بازي‌اش را يكي از بزرگ‌ترين دارايي‌هاي سينما در هزاره جديد دانست - وجود دارد كه انگار فقط براي ويران كردن و انتقام گرفتن زنده مانده است (ابتداي فيلم باركر به هوپ مي‌گويد كه ذهنش از آرامش خيلي دور است.) ژانر موزيكال و استفاده از معماري خاص شهر لندن باعث شده كه هم عشق و نفرت از چيزي كه هستند باشكوه‌تر به نظر برسند و اپرايي جلوه كنند و هم دست تيم برتوني را كه اين‌جا از هميشه‌اش رمانتيك تر به نظر مي‌رسد، بيشتر براي بروز احساسات باز بگذارد. احساساتي كه اوجش در فيلم و در ميان تمامي آثار برتون، جان دادن بنجامين باركر(ي) است كه خون‌هاي سرازير شده از گردنش هم او را بي‌جان‌تر مي‌كند و هم صورت معشو‌قش/زنش را كه مرده در آغوشش است سرخ مي‌كند و مي‌پوشاند. فرود آمدن قطرات خون روي صورت زن، اوج ديدگاه رمانتيك تلخ برتون است. بنجامين باركر كه نفرت تمام وجودش را در بر گرفته كسي را به اشتباه مي‌كشد كه زماني عاشقش بوده و همه چيزش را به خاطر نبودن او از دست داده و دچار حرمان و انزوا شده است. باركر خود قرباني نفرتي مي‌شود كه در تمام طول فيلم عليه بقيه از آن استفاده مي‌كرده. و پايان اين رمانتي‌سيسم تلخ، مرگ عاشق و معشوق كنار هم در بستر چشمه غلتان و لايزال خون است‌ به شيوه اپراهاي قديمي ايتاليايي؛ آرام، پر از احساس، جاويدان و باشكوه.

"هيچ رويايي وجود نداره، فقط كابوس"**

ساختن سوئيني تاد واكنش صادقانه يك رمانتيك احساساتي است نسبت به دنيايي كه در آن زندگي مي‌كند. دنيايي كه فكر و ذهن آدم‌هايش به سمت نااميدي و هرج و مرج مي‌رود و تاثير ابر بر آفتاب در آن بيشتر مي‌شود. ديگر خبري از رويا و خيالبافي نيست و كابوس بر همه چيز سايه انداخته. در چنين شرايطي است كه پدر تيم برتون مي‌ميرد و خود او پدر مي‌شود. ساخته شدن سوئيني تاد به معناي همان شك و ترديد برتون نسبت به چيزهايي است كه قبلا قبول‌شان داشته و به آن‌ها اعتماد مي‌كرده. اصلا همان چيزهاي واضح و پرنور بوده كه اساس و پايه دنياي فيلم‌هايش شده و او را در قامت يك كارگردان نشانده. اما ابرهايي كه جلوي تابش نور آفتاب قرار گرفته، دنياي فيلمساز را تيره كرده - كل فيلم در يك مه غليظ و فضاي سربي رنگ جريان دارد - و همان طور كه استيون اسپيلبرگ گزارش اقليت‌اش (2002) را ساخت، حالا برتون تلخ‌ترين فيلمش يعني سوئيني تاد را كارگرداني كرده است. (جنس تلخي و كابوس گونه بودن دنياي فيلم به شدت متفاوت است با كابوس فانتزي كه خود برتون قبلا در بازگشت بتمن (1992) تجربه كرده بود) و سوئيني تاد دقيقا در مسير منطقي كارنامه فيلمسازي او قرار دارد. اگر ادوارد دست قيچي نقطه عطف اول فيلمسازي برتون بود و دنياي شخصي او را در دل جريان اصلي سينماي آمريكا تثبيت كرد، حالا سوئيني تاد به عنوان نقطه عطف دوم خبر از شكل‌گيري يك دنياي جديد مي‌دهد. نشانه‌هاي مشترك اين مسير واضح و آشكار هستند. ادوارد (جاني دپ) در ادوارد دست قيچي به شهر مي‌آمد تا با آدم‌ها آشنا شود و دوست‌شان داشته باشد. در سوئيني تاد بنجامين باركر پا به لندن مي‌گذارد تا از آدم‌ها انتقام بگيرد و نابودشان كند. اتاقك زير شيرواني كه پگ باگز (دايان ويست) در ادوارد دست قيچي براي اولين بار ادوارد را در آن پيدا مي‌كرد و او را به شهر مي‌آورد تا از انزوا خارج‌اش كند، به اتاق تنهايي و انزواي باركر تبديل شده كه در آن تيغ بر گردن طبقه اشراف شهر مي‌كشد.‌ مسيري كه خون در تيتراژ ابتدايي سوئيني تاد طي مي‌كند به همان مسير حركت برف در تيتراژ ابتدايي ادوارد دست قيچي شبيه است. اگر در ادوارد دست قيچي برف بهانه‌اي بود براي پرشورتر كردن احساسات و رمانس داستان، در سوئيني تاد، خون اين وظيفه را بر عهده دارد و به احساسات، جذبه‌ي جلال و شكوه داده است. دنيا يكي است. جهان بيني تيم برتون تغييري نكرده و به راحتي مي‌توان گفت كه سوئيني تاد يك فيلم تيم برتون(ي) به معناي واقعي كلمه است. صحبت سر كيفيت است. سر خورشيد تاباني كه حالا جايش را به مهي غليظ داده. اما برتون مثل هر رمانتيك اصيل ديگري، اميد و ايمان خود را به اصلاح دنيا از دست نداده - مثل اسپيلبرگ در گزارش اقليت - و در چنين فيلم تلخ و تيره‌اي هم اميدواري‌اش را حفظ كرده است. انتخاب برتون، از بين رفتن تمامي آدم‌هاي اصلي داستان است تا شخصيت‌هاي اصلاح‌ كننده و مورد اعتمادش زنده بمانند و دنبال زندگي بروند. (مانند فيلم ستايش شده سال گذشته يعني رفتگان (مارتين اسكورسيزي)). به همين خاطر آنتوني هوپ (كه اسمش هم معني اميد مي‌دهد)، جوهانا باركر و پسر بچه زنده مي‌مانند. بچه‌اي كه معادل عيني خود برتون در فيلم است و به شكلي نمادين، قهرماني را كه سراسر وجودش پر از كينه و نفرت شده به قتل مي‌رساند تا دنياي جديد با قدرت عشق و ايمان زوج جوان و عاشق فيلم ساخته شود. (تنها ديالوگي كه باركر در فيلم به دخترش مي‌گويد اين جمله است : چهره منو فراموش كن) در يكي از مصاحبه‌هايي كه اين اواخر با تيم برتون شده بود، او گفته بود كه زمان ساخت ادوارد دست قيچي خيلي اميدوارتر از زمان ساخت فيلم آخرش بوده. گفته بود كه حالا نگران آينده فرزند سه چهار ساله‌اش در اين دنياي تيره و كدر است. بله، سوئيني تاد واكنش صادقانه يك رمانتيك است نسبت به دنيايي كه در آن زندگي مي‌كند. و خوب احساسات يك رمانتيك بيشتر از هر وقت ديگر، در نااميدي است كه بروز پيدا مي‌كند. احساساتي وسيع و پردامنه كه تماشاگر را در جو و اتمسفر جهان تيره فيلم غرق مي‌كند و او را به مرحله جديدي از دنياي فيلم‌سازي كودك رمانتيك سينما مي‌كشاند.

"كودك رمانتيك سينما"

بي انصافي است كه درباره فيلمي از تيم برتون نوشته شود و نامي از كامبيز كاهه و حسن حسيني به ميان نيايد. دو نفري كه بيشترين تلاش را جهت معرفي و شناسايي دنياي او در ادبيات سينمايي و نقد فيلم، به زبان فارسي و به شكل اين‌جايي‌اش انجام دادند. به همين خاطر پايان اين مطلب، قسمتي از نوشته‌ي كامبيز كاهه درباره تيم برتون است كه او هشت سال پيش در شماره 77 مجله دنياي تصوير آن را نوشت. نوشته‌اي كه حالا به بخشي از خاطرات سينمايي همه آدم‌هاي فيلم بين و مجله خوان ايراني تبديل شده است : (( تيم برتون به خاطر هر آنچه كه به ما داده قيمتي است. او كودك رمانتيك سينما بود. عاشق سايه‌ها، تك افتادگان، خيالبافي‌ها و منادي ويراني جهاني كه اميد به اصلاح آن نمي‌رود به اميد شروعي نو. دهه 90 هم او را شكوفا كرد و هم فاصله‌اش با باقي سينماي آمريكا را نشان داد. فاصله‌اي كه براي كار او يك حاشيه امن – يا ناامن – درست مي‌كند. او به زندگي در دنياي نقاشي‌هاي داستان‌هاي مصور و دكورهاي يك فيلم ترسناك يا علمي تخيلي خو دارد و دلخوش است. گذشت زمان بيشتر و بيشتر نشانگر تاثير ذائقه بصري او به فيلمسازاني كه دنبال فضا و الهام مي‌گشتند خواهد بود.))***
*جمله‌اي از تيم برتون
**يكي از ديالوگ‌هاي فيلم
***قسمتي بسيار كوتاه از مطلب كامل و مرجع‌گونه كامبيز كاهه درباره سينماي دهه نود با نام "خاطراتي از سال‌هاي 90"


منبع : روزنامه اعتماد



به روز شده در : چهارشنبه 22 اسفند 1386 - 23:27

_pgprintthis |_pgsendthis |

نظرات

نانسی
شنبه 25 اسفند 1386 - 14:2

وقتی این مطلب به اضافه ترور جسی جیمز تو اعتمادملی کار شده شما چرا به اسم یادداشت های اختصاصی کارشون می کنید؟ حال چون نوید غضنفری و پویان عسکری نوشتن این کارتون درسته؟

بالتازار
يکشنبه 26 اسفند 1386 - 14:27

تیم برتون خودش هم شاهکار خلقته!

کیوان زارع
دوشنبه 27 اسفند 1386 - 15:8

وقتی کارگردان برتون عزیز باشه ، جانی دپ هم بازیگرش باشه حتما نتیجه اش عالی میشه!

نیما رزازی
سه‌شنبه 28 اسفند 1386 - 13:26

تیم برتون همیشه عزیز.

لیلا ایزدی
چهارشنبه 29 اسفند 1386 - 14:42

سوئینی تاد جزو چندتا کار خیلی خوبه برتونه. برتون هم که کار بد نداره.

بهمن
سه‌شنبه 6 فروردين 1387 - 13:46

بدترین فیلم برتون .

چرک و جنایت به جای زیبایبی و رویاهای فیلم های گذشته.

نیلوفر
يکشنبه 11 فروردين 1387 - 21:13

اتفاقا من هم با این یکی فیلم برتون اصلا حال نکردم. ماهی بزرگ یه چیز دیگه بود.

سانا
يکشنبه 18 فروردين 1387 - 20:58

کپی کردن مطالب روزنامه ها توی سایت چه کیفی داره؟

سیاوش
پنجشنبه 22 فروردين 1387 - 2:25

لذت خواندن یک نقد محکم وجاندار مثل این شبیه دیدن تنه یک آذرخش جذاب و فراموش نشدنی است.دست گلت درد نکنه معرکه بود.

سیاوش
جمعه 23 فروردين 1387 - 2:20

عروسک ژولیده" تیم برتون" عاصی تر از همیشه فریاد دادخواهی بر سر خالقی میکشدکه سنگدلانه چشم بر آلام و رنج های مخلوقش بسته و خبیثانه از این سرگرمی ،سادیسم وار ،لذت میبرد.فقط کسانی از نوشیدن این جام پر از خون لذت میبرند که در پایان فیلم به تعریفی نو از عدالت تلخ و شاعرانه" تیم برتون" از رمانتیسیسم رسیده باشند و بی تردید درگودال عمیق هنر او غرق خواهند شد.

siavash
چهارشنبه 28 فروردين 1387 - 3:6

،راستش بعد از چند روز ،دیگه داشتم نا امید میشدم فکر کردم نقدم به دلیل اینکه کمی بوی" اومونیسم"میدهد امکان چاپش نیست.ولی به حر حال چاپ نظرات ونقد آدمی، آن هم در سایت معتبری مثل "سینمای ما"،لذتش کمتر از چاپ شدن در مجله نیست.به هر حال همه که استاد" کامبیز کاهه"یا استاد"امیر قادری"نمیشن که با نوشته هایشان همه مطبوعات را بمباران کنند و مجلات سینمایی برای چاپ نقدهایشان کورس بگذارند.شاید ما هم یک روز از خواب بیدار شدیم، دیدیم مجله معتبر و گردن کلفتی مثل مجله "فیلم"دو تا پرونده از ما چاپ کرده،آن هم در ویژه نامه نوروزی !{شتر در خواب بیند پنبه دانه . . .}بیدار که میشوم میبینم اگر نوشته هایم را ببرم داروخانه میتوانم از رویش چند قلم داروی آرامبخش اسمی بگیرم هرچه باشد به قول استاد و مرشدم"امیر قادری"(شیزو ها ،آدمهای توپی هستند.)

shin
شنبه 31 فروردين 1387 - 3:31

حتی اكه كسي اين فيلمو نديده باشه با خوندن اين نقد جوندار هم ماجراي فيلمو ميفهمه هم جهانبينى تيم برتون رو حاليش ميشه

عالی بود

ملودی
يکشنبه 21 مهر 1387 - 16:49

من این فیلم را20بار دیدم و به خاطر مظلومیت جانی در این فیلم واقعا گریه ام گرفت

اضافه کردن نظر جدید
:             
:        
:  




           

استفاده از مطالب و عكس هاي سينماي ما فقط با ذكر منبع مجاز است | عكس هاي سايت سينماي ما داراي كد اختصاصي ديجيتالي است

كليه حقوق و امتيازات اين سايت متعلق به گروه مطبوعاتي سينماي ما و شركت پويشگران اطلاع رساني تهران ما  است.

مجموعه سايت هاي ما : تهران ما ، مشهد ما ،  سينماي ما ، تئاترما ، خانواده ما ، اينترنت ما

 سينماي ما : صفحه اصلي :: اخبار :: سينماي جهان :: نقد فيلم :: جشنواره فيلم فجر :: گالري عكس :: سينما در سايت هاي ديگر :: موسسه هاي سينمايي :: تبليغات :: ارتباط با ما
Copyright 2005-2007, cinemaema.com