عشق به مثابه وبا (نقد امیرحسین جلالی بر فیلم عشق سال‌های وبا ساخته مایک نیوئل) :: پايگاه خبری - تحليلی سينمای ما :: سينمای جهان
     صفحه‌اول     گزارش     گالري‌عكس     تبليغات     درباره‌ما     ارتباط‌ با ما     سينماي ما     
   
       شنبه 29 خرداد 1389 - 10:54         

                       

تصویری از فیلم


عشق به مثابه وبا (نقد امیرحسین جلالی بر فیلم عشق سال‌های وبا ساخته مایک نیوئل)

سینمای ما- امیرحسین جلالی: در برخورد با فيلم «عشق سال‌هاي وبا» (مايك نيوئل-2007) خيلي نمي‌شود از بعد سينمايي وارد قضيه شد. فيلم كارگرداني قدرتمندي ندارد و حتي بازي خاوير باردم با آن گريم سنگين نيز چندان چنگي به دل نمي‌زند. اما نيوئل را بايد از اين بابت كه براي ساخت فيلمش به سراغ داستان پر رمز و راز و نامتعارف گابريل گارسيا ماركز رفته است حسابي تحسين كرد. چنين است كه در اين يادداشت هم بيش از آن‌كه راجع به فيلم صحبت شود درباره داستانش سخن خواهيم گفت.
«عشق سال‌هاي وبا» داستان جواني به نام فلورنتينو آريزا (خاوير باردم) است كه عاشق دختري مي‌شود و درست زماني كه به نظر مي‌رسد همه چيز روبراه است همچون موارد مشابه پدر دخترك وارد بازي مي‌شود و به بهانه دلسوزي مانع ازدواج اين دو دلداده مي‌گردد. فيلم ظاهرا شرح صبر و انتظار 50 ساله فلورنتينو براي رسيدن به معشوقش است و تمام آن‌چه كه لايق گپ و گفت است نيز همين انتظار و چگونگي آن است.
به طور كلي جهان داستاني ماركز آن‌قدر عجيب و غريب و دور از قاعده است كه صفت رئاليسم جادويي براي آن شايد چندان مناسب نباشد. راجر ايبرت در يادداشتي كه برفيلم نوشته است درباره ماركز مي‌گويد: "من هم شنيده‌ام كه داستان‌هاي ماركز رئال و جادويي هستند ولي آن‌چه به شخصه در داستان‌هاي اين مرد مي‌بينم تنها جادوست." آدم‌ها و اتفاقات و رسم و رسومي كه در داستان‌هايي چون «صد سال تنهايي»، «پاييز پدرسالار» و حتي اين آخري يعني «خاطره دلبركان غمگين من» مي‌بينيم هيچ شباهتي به نمونه‌هاي واقعي ندارند. نگاه ماركز به عشق نيز از همين قاعده پيروي مي‌كند و اصولا در جهان داستاني وي عشق‌ها نه به طور منطقي شكل مي‌گيرند و نه براساس قواعد ادامه و حتي پايان مي‌يابند. البته قبول دارم كه آن‌چه كه براساس منطق و قواعد شكل بگيرد ديگر عشق نيست ولي همين بي‌منطقي و ديوانگي نيز بايد از آغاز و پاياني برخوردار باشد، نه به خاطر خوشايند مخاطب كه به دليل پاسداشت حريم و مقام منيع عشق، كه بلايي كه فلورنتينو برسر خودش و عشقش مي آورد تكرار نشود.
شايد براي تقريب اذهان بهتر باشد كمي به داستان‌هاي عشقي سينمايي بپردازيم تا ببينيم تفاوت‌ها در كجاست. از نمونه‌هاي كلاسيكي چون «كازابلانكا» (مايكل كورتيز)، «آخرين غروب» (رابرت آلدريچ) و «از اين‌جا تا ابديت» (فرد زينه‌مان) گرفته تا آثار كارگردانان نوگرايي مثل وونگ كارواي، ريچارد لينك‌ليتر و حتي آنگ لي المان‌هاي مشخصي در كار هستند كه مي‌شود به آنها تكيه كرد و داستان را تعريف نمود. چنانچه عشقي ممنوعه است به نوعي و اگر دلبستگي در حيطه‌هاي مشروع قرار دارد به گونه‌اي ديگر، داستان بايد سيري را طي كند كه مخاطب تا آخرين لحظه بتواند مطمئن باشد دارد يك ماجراي عشقي (ولو نامشروع) را دنبال مي‌كند. علاقه و دلبستگي بين دونفر معمولا از قاعده‌اي خاص پيروي نمي‌كند ولي مي‌شود آن را در چارچوب‌هاي اخلاقي قرار داد كه در اين صورت به عشقي پاك و انساني (و طبعا مشروع) مي‌رسيم و مي‌شود هم اين كار را نكرد و به نوعي بي‌قيدي و حتي وقاحت دامن زد. مثلا در دو فيلم «شين» (جورج استيونس) و «بي‌وفا» (آدريان لين) با دلبستگي مردي به يك زن متاهل روبرو هستيم. در فيلم اول مرزها و قواعد انساني و اخلاقي رعايت مي‌شود و در فيلم دوم نه، اما اين مرزبندي‌ها و ارزش‌گذاري‌ها به هيچوجه در ماهيت قضيه خللي ايجاد نمي‌كند. ابراز علاقه آدمي به ديگري يا واقعي است و يا جعلي و وفاداري و پايبندي به عهد و پيمان نيز تعاريفي دارند كه همواره ثابتند. مي‌شود پذيرفت يك طرف رابطه‌اي عاشقانه بر اساس شرايط دشوار زندگي عهدش را بشكند ولي در هرحال بديهي است كه وي يك عهدشكن است و اصلا مگر جز در شرايط سخت و دشوار است كه ارزش عشق معلوم مي‌شود؟
در فيلم نيوئل (و البته در داستان ماركز) دختر يعني فرمينا (جيووانا متزوجيورنو) به فلورنتينو قول وفاداري مي‌دهد و پس از كوچي كه به اجبار پدر صورت مي‌گيرد، باز هم سر قول و قرارش مي‌ماند و تحقيرها و سختي‌هاي پيش آمده را به جان مي‌خرد اما ناگهان و بدون هيچ دليل بيروني فرمينا تصميم مي‌گيرد عليرغم ميل باطني‌اش با دكتري ثروتمند و موفق ازدواج كند. اين تصميم ناگهاني و بي‌دليل (كه البته جماعت دختران در اتخاذ چنين تصميماتي يد طولایی دارند!) فلورنتينو را دچار چنان بهت و نااميدي‌اي مي‌كند كه به يكباره از آن جوان پرجنب و جوش اداره تلگراف به موجودي بي‌روح تبديل مي‌شود و در اين مسير تا آن‌جا پيش مي‌رود كه در اواخر داستان فلورنتينو مردي نفرت‌انگيز و هوسران شده است در حالي‌كه كارگردان (نويسنده) همچنان اصرار دارند كه قهرمان‌شان عاشقي پاكباز و فداكار است.
اين همان ايراد اساسي تمام داستان‌هاي ماركز است، چيزي كه من نامش را قلب ماهيت مفاهيم و باورها گذاشته‌ام. فلورنتينو پس از ازدواج محبوبش به دنبال كسب ثروت مي‌رود و با امتناع عمدي از تشكيل خانواده به بوالهوسي خودآزار تبديل مي‌شود. يك عاشق صادق مي‌تواند پاي معشوقش و به انتظار روزي كه شايد هيچ‌گاه هم نيايد بماند و تن به همراهي با زني ديگر ندهد، اما آن‌چه در «عشق سال‌هاي وبا» اتفاق مي‌افتد هوسراني مردي است كه نه مي‌خواهد سختي‌ها و مصائب عشق را تحمل كند و نه توان چشم‌پوشي از روياهاي از دست رفته‌اش را دارد. فلورنتينو در اين مسير هيچ مرز و قاعده‌اي را رعايت نمي‌كند و موجب مرگ يك زن خانواده‌دار و فروپاشي چند زندگي، از جمله زندگي دختركي از اقوامش مي‌شود.
اين‌جاست كه عشق نمونه‌اي داستان همچون بيماري وبا بر جان صاحبش مي‌افتد و او را چنان درهم مي‌شكند كه در آخر تنها شبحي مسخ‌شده از وي برجا مي‌ماند و اين يكي شايد زشت‌تر و كشنده‌تراز بيماري وبايي باشد كه در داستان به جان اهالي دهكده مي‌افتد. (كه نيوئل با هوشياري زيادي آن را در فيلمش برجسته نكرده است)
همان‌طور كه گفتم قهرمان فيلم هرگز يك عاشق پاكباخته نيست. او مردي روان‌پريش است كه بيشتر به دنبال ارضاي عقده‌هاي خودش است تا پايداري بر سر پيمان. عاشقي دوست‌داشتني و قابل احترام است كه براي هدفش محروميت بكشد و هزينه پرداخت كند و اين تمام احساس و اعتقاد ما نسبت به ازلي ابدي‌ترين و شريف‌ترين مقوله هستي است.
فلورنتينو سرانجام و در دوران كهولت به وصال محبوب قديمي‌اش مي‌رسد اما اين وصال نه براي او لذتي دارد و نه ما را سر شوق مي‌آورد. از شما مي‌پرسم، چطور مي‌شود از به مراد دل رسيدن مردي خوشحال شد كه در تاريخي‌ترين لحظه زندگيش، همان لحظه‌اي كه پنجاه سال منتظرش بوده است، زيبارويي سيم تن را در بر دارد؟




به روز شده در : جمعه 21 تير 1387 - 21:12

_pgprintthis |_pgsendthis |

نظرات

ثریا شرفی
شنبه 5 مرداد 1387 - 15:49
6
موافقم مخالفم
 

واقعا فیلم ضعیفی بود. خیلی اعصابم خراب شد. آخه چرا از همچین شاهکاری همچین فیلم چرتی ساختن این خنگولی ها؟!

رومینا
دوشنبه 7 مرداد 1387 - 14:47
-3
موافقم مخالفم
 

من وقتی فیلم رو دیدم تا چند روز سرم درد می کرد. آخر این چه بلایی بود که سر این شاهکار مارکز عزیز آورده بودن؟ این تله تئاترهای شبکه4 خیلی خیلی بهتر از این فیلم پرخرج و پرستاره اما احمقانه و ضعیف هست.

گلنوش صالح
پنجشنبه 10 مرداد 1387 - 15:59
-3
موافقم مخالفم
 

من فلسفه ساخته شدن همچین فیلم ضعیف و بی سر و تهی رو از روی یک شاهکار ادبی اصلا نمی فهمم. فیلم مایک نیوئل کمترین ارتباط رو شاید با شاهکار مارکز داشته باشه و اون هم اسم فیلمه. فیلم رو نمیشه دوست داشت و نه تحمل کرد . مگر اینکه با ادبیات کاری نداشته باشی و کتاب رو هم نخونده باشی. اون وقت شاید بشه با خیال راحت تر به تماشای همچین اثر مهملی نشست.

اشکان آتشکار
پنجشنبه 10 مرداد 1387 - 17:35
2
موافقم مخالفم
 

من فکر می کنم این آقای مایک نیوئل حتی کتاب رو هم یکبار نخونده باشه. یه فیلمنامه بهش دادن اونم ساخته.

شهرزاد
شنبه 12 مرداد 1387 - 14:21
5
موافقم مخالفم
 

وقتی شنیدم که فیلمی بر اساس شاهکار ماکز ساخته شده لحظه شماری می کردم تا ببینم چه موقعی فیلم اکران میشه و چه زمانی

می تونم فیلم رو ببینم. اما وقتی فیلم رو دیدم انگار که یک سطل آب سرد خالی کردن رو سرم. فیلم به غیر از طراحی صحنه و لباس هیچ چیز قابل ذکر دیگری نداشت که این هم در سینمای حرفه ای امروز به تنهایی امتیازی محسوب نمی شود.

اهورا پورشیرازی
يکشنبه 13 مرداد 1387 - 14:3
-2
موافقم مخالفم
 

من هم با شهرزاد موافقم. تنها طراحی صحنه ولباس که برای یک فیلم امتیاز محسوب نمیشه. توی همچین فیلمهایی بازی ها نقش مهمی بازی می کنند اما افسوس. دیگه هیچی نگیم بهتره. حیف از شاهکار مارکز!

مازیار
چهارشنبه 16 مرداد 1387 - 14:41
-6
موافقم مخالفم
 

من نمی دونم خود مارکز چطور و به چه دلیلی اجازه می ده تا با کتابهاش هچین کاری کنن؟ من جایی نخوندم که مارکز نسبت به این کار ضعیف اعتراضی داشته باشه. آخه چرا؟ یعنی هیچ تغلق خاطی ری نسبت به کارهاش نباید داشته باشه؟

فرح
يکشنبه 20 مرداد 1387 - 14:50
3
موافقم مخالفم
 

آخه مشکل اینجاست بازیها هم همگی ضعیف هستن. خاویر باردم این فیلم کجا و خاور باردم فیلم کوئن ها کجا؟ خلاصه اینکه حالم بد شد.

شکوفه
سه‌شنبه 22 مرداد 1387 - 15:9
3
موافقم مخالفم
 

البته فیلم اینقدرها هم بد نیست. نیم ساعت ابتدایی فیلم خیلی خوب کار شده . اما وقتی سروکله باردم پپیدا میشه همه چی خراب میشه. آخه بارده برای اون نقش اصلا مناسب نیست.

پوریا پورزند
چهارشنبه 23 مرداد 1387 - 17:3
3
موافقم مخالفم
 

مایک نیوئل تمام قسمت های رمان بزرگ و شاهکار بی بدیل مارکز رو حذف کرده و تنها و تنها رفته سراغ رابطه Florentino Ariza با زنان. این تنها یک بخش از رمان مارکزه. پس بقیه ش کجاست؟ اینجاست که فیلم تبدیل شده به یک اثر احمقانه و به شدت اعصاب خوردکن. فقط Florentino رو می بینیم که دارد دیوانه بازی درمی آورد. تازه چه ضرورتی داشت که از خاویر باردم به جای فلورنتینوی 30ساله تا 80ساله استفاده کنند؟

کیانوش
پنجشنبه 31 مرداد 1387 - 14:50
3
موافقم مخالفم
 

دیدن بازی خاویرباردم حسابی حالم رو گرفت. باردم زیر اون گریم سنگین خیلی اغراق آمیز و اعصاب خردکن شده. نمی دونم این چه اصراری بوده که باردم حتما باید از جوانی تا پیری آزارا رو بازی کنه؟

آوا رزمهر
چهارشنبه 6 شهريور 1387 - 12:31
-3
موافقم مخالفم
 

به نظر من (من كلا از فيلم بدم نيومد)خاوير باردم با اون بازي سنگين در اشباح گوياو سرزميني براي پيرمردها نيست به درد يه آكتور عاشق و روحا بچه وپاك باخته نميخورد.شايد بهتر بود جود لا اين نقشو ميگرفت.

پورنگ
پنجشنبه 14 شهريور 1387 - 15:5
0
موافقم مخالفم
 

اتفاقا یکی از مشکلات فیلم همین بارم هستش. نقش یک آدم 27-8ساله رو تا سن 70 سالگی بازی می کنه.

هوم
يکشنبه 7 مهر 1387 - 1:6
-1
موافقم مخالفم
 

بنظر من فیلم بد نبود

چون خاویر باردم سنگدل را در فیلم برادران کوئن دیدم

نمی توانیم خاویر باردم مهربان را تحمل کنیم


پنجشنبه 18 مهر 1387 - 13:44
27
موافقم مخالفم
 

خیلی فیلم ضعیفیه. اما باردم بدتره.

حسين
دوشنبه 6 آبان 1387 - 7:4
1
موافقم مخالفم
 

نه...نه...نه...نه!

نگاه اين نقد همون نگاه شرقي هجراني و رنجوري و دلمردگي و حسرت كشي آشناي خودمونه! با اين ديد نبايد يك فيلم غربي رو نگاه كرد چه برسه به نقدش كه اصلن با اين روش منطقي به نظر نمياد.

اكثر دوستاني كه نظر دادن هم با همين روش قضاوت كردن. تعاريف و تعابير ما از عشق با همون مرزبندي ها و ارزش گذاريهايي كه آقاي جلالي بهش اشاره كردن گره خورده كه درباره يك حيطه كنترل نشده اساسن معني نداره.

البته از پيش معلومه كه درباره چنين فيلمي فقط ميشه نقد منفي نوشت و به خاطر همينه كه اينجا هم در بهترين حالت گفتن كه فيلم بد نبود، نميشه گفت كه مثلن چرا خوب بود!!

مصطفی اله یاری
سه‌شنبه 20 اسفند 1387 - 20:48
4
موافقم مخالفم
 
<strong>عشق به مثابه وبا</strong> (نقد <strong>امیرحسین جلالی</strong> بر فیلم <font color="#ff0000">عشق سال&zwnj;های وبا</font> ساخته مایک نیوئل)

اتفاقا دوستان بیایید از یه جنبه ی دیگه به قضیه نگاه کنیم کارگردان این فیلم واقعا یه کاری کرده که بعید بود کسی بتونه انجامش بده

اون شاهکار مارکز رو که همه ی ما کتابخوارها یه دنیا خاطره ی خوب ازش داریم رو اومده وفیلم کرده(حیفم می اید بگویم اقتباس کرده) و تونسته تبدیلش کنه به یه اشغال بی سرو ته و بی بو و بی خاصیت.

همین هم یه نوعی از هنره

اضافه کردن نظر جدید
:             
:        
:  
:       






           

استفاده از مطالب و عكس هاي سينماي ما فقط با ذكر منبع مجاز است | عكس هاي سايت سينماي ما داراي كد اختصاصي ديجيتالي است

كليه حقوق و امتيازات اين سايت متعلق به گروه مطبوعاتي سينماي ما و شركت پويشگران اطلاع رساني تهران ما  است.

مجموعه سايت هاي ما : تهران ما ، مشهد ما ،  سينماي ما ، تئاترما ، خانواده ما ، اينترنت ما

 سينماي ما : صفحه اصلي :: اخبار :: سينماي جهان :: نقد فيلم :: جشنواره فيلم فجر :: گالري عكس :: سينما در سايت هاي ديگر :: موسسه هاي سينمايي :: تبليغات :: ارتباط با ما
Copyright 2005-2007, cinemaema.com