شرلوک هلمز: بازی سایه‌ها :: Sherlock Holmes: A Game of Shadows :: پايگاه خبری - تحليلی سينمای ما :: سينمای جهان
     صفحه‌اول     گزارش     گالري‌عكس     تبليغات     درباره‌ما     ارتباط‌ با ما     سينماي ما     
 
   
       جمعه 25 اسفند 1391 - 6:56         

شرلوک هلمز: بازی سایه‌ها
Sherlock Holmes: A Game of Shadows

كارگردان: گای ریچی
نویسنده: كران و مايكل مولروني
بازیگران: رابرت داونی جونیور، جود لا، نومی راپاس، جارد هریس، استفان فرای، کلی ریلی، ادی مارسان، ریچل مک‌آدامز
رنگ: رنگی
ژانر:تریلر :: جنایی :: اکشن :
درجه فیلم: PG-13
کشور: آمريكا
امتياز منتقدان از 100:
(امتیاز ۳ از ۴) %

خلاصه داستان: مسئله ای پیش آمده که فکر کارآگاه تیز هوش ما و دستیار تیز بینش ،واتسون، را حسابی درگیر خودش کرده است. داستان یک قتل. قتل شاهزاده ی اتریشی که به نظر مقاصد سیاسی پشت آن می باشد. به نظر می رسد پشت قتل این شاهزاده دست آشوبگران انگلیسی است که می خواهند که فضای سیاسی کشور را به هم بریزند. پشت این ماجرا ها فردی است با هوش به اندازه ی شرلوک هولمز اما بسیار بد ذات. فکر می کنید اینبار کارآگاه موفق ما چگونه از پس حل این ماجرا بر بیاید؟


حاشيه هاي فيلم: از زمانی که سر آرتور كانن دويل Sir Arthur Conan Doyle شخصیت جیمز موریارتی را در داستان The Final Problem نوشتهٔ سال ۱۸۹۳ معرفی کرد، حدود ۱۲۰ سال می‌گذرد و از‌‌ همان موقع هم این شخصیت به شدت مورد توجه طرفداران قرار گرفت. موریارتی ریاضیدان نابغه‌ای است که هوش و ذکاوتش با هولمز برابری می‌کند و می‌توان او را به عنوان بهترین رقیب و دشمن ممکن برای این کارآگاه خصوصی در نظر گرفت. Conan Doyle در میان ۶۰ داستانی که دربارهٔ شرلوک هولمز نوشته است، تنها یک بار از شخصیت موریارتی استفاده می‌کند (در‌‌ همان داستانThe Final Problem که به آن اشاره شد) اما این شخصیت به یکی از عناصر اصلی افسانه‌های هولمز تبدیل می‌شود و در بسیاری از داستان‌هایی که نویسنده‌های دیگری جز Conan Doyle دربارهٔ ماجراهای شرلوک هولمز نوشته‌اند، حضور دارد. بنابراین منطقی به نظر می‌آید که Guy Ritchie هم در فیلم خود از شخصیت موریارتی استفاده کند. به راستی برای تصویری که Robert Downey Jr از هولمز ارائه می‌دهد چه رقیبی بهتر است از کسی مانند مریارتی که از نظر هوش استنتاجی و توانایی جسمی با او برابری کند و مثل خودش هم پایبند قواعد مبارزه باشد؟ *** در سال 2009 زمانی که فیلم « آواتار » در حال یکه تازی در گیشه ها بود، فیلمی به اکران درآمد که براساس کتاب معروف « شرلوک هولمز » ساخ1ته شده بود. همگان انتظار داشتند تا هولمزِ خونسرد اینبار هم با استفاده از هوش بسیار بالای خودش، توطئه دشمنان را خنثی کرده و آنها را به دست قانون بسپارد. اما « شرلوک هولمزِ » به اکران درآمده هیچ شباهتی به کاراگاه خونسردِ سابق نداشت و بیشتر شبیه به جنگجویی خستگی ناپذیر بود تا یک کاراگاه!. این تغییر خصوصیت هولمز ( که بارِ کمدی هم به آن اضافه شده بود ) هرچند که تا حدود زیادی غیرمنتظره بود اما در نهایت به دل تماشاگران سینما نشست و « شرلوک هولمز » توانست در سرتاسر جهان به بیش از 500 میلیون دلار فروش دست پیدا کند و راه را برای عرضه قسمتهای جدید نیز هموار کند.حالا « گای ریچی » بعد از گذشت حدوداً 3 سال ( چیزی به آغاز سال نو میلادی باقی نمانده است! ) ادامه فیلم «شرلوک هولمز » را با عنوان « بازی سایه ها » روانه سینماها کرد که با فروش چشمگیری روبرو شد.


نظر منتقدان: منتقد: جیمز براردینلی

به غیر از موفقیت، چیزهای زیادی نیستند که به فیلمساز‌ها جسارت بدهند. هنگامی که گای ریچی- Guy Ritchie در فیلم خود Sherlock Holmes ساختهٔ سال ۲۰۰۹ شخصیت شرلوک هولمز، مشهور‌ترین کارآگاه خصوصی جهان را از نو تعریف کرد، هیچکس از بازخورد این فیلم در میان مخاطبان خبر نداشت. موفقیت جهانی این فیلم در گیشه، به تصویری که Guy Ritchie از این شخصیت ترسیم کرد، اعتبار بخشید. او در فیلم بعدی، Sherlock Holmes: A Game of Shadows روش اطمینان بخش‌تری برای ترسیم در پیش می‌گیرد. با کاهش سطح اتکا به جلوه‌های تصویری و حرکات دلهره آور دوربین، کارگردان اجازه می‌دهد که بار پیشبرد فیلم و جذب مخاطب بیش از هر چیزی به عهدهٔ داستان آن باشد. A Game of Shadows نسبت به فیلم قبلی پرمایه‌تر است و از نقاط قوّت داستان اصلی برای پیشرفت کار بهره می‌جوید و بعضی نقاط ضعف را برطرف می‌کند. فیلم A Game of Shadows اقتباسی از داستان The Final Problem نیست، با این وجود بعضی از عناصر داستان را وام گرفته است. در این فیلم مشکلاتی که در انسجام سیر داستانی فیلم قبلی وجود داشتند، برطرف شده‌اند. مبارزهٔ غیر مستقیم هولمز و موریارتی (Jared Harris) از‌‌ همان ابتدای فیلم پا گرفته است. هنگامی که هولمز در اجرای نقشه‌های شرورانهٔ موریارتی مداخله می‌کند، روند ماجرا تغییر می‌کند. هولمز عواقب کوتاه مدت نقشه‌های این جنایتکار خبره را به چشم می‌بیند اما نتیجهٔ نهایی از دید او پنهان است. موریارتی از آنارشیست‌ها و تیراندازان نظامی بازنشسته برای آدم کشی استفاده می‌کند. وی همچنین از «زن آرزو‌ها» ی هولمز، ایرن آدلر (Rachel McAdams) به عنوان پیام رسان استفاده می‌کند. هنگامی که یکی از مأموریت‌های ایرن به دلیل مداخلهٔ هولمز با شکست مواجه می‌شود، موریارتی به شدت عصبانی می‌شود. در همین حین، دکتر واتسون (Jude Law) دستیار و تنها دوست هولمز، در شرف این است که جهت برگزاری مراسم ازدواج خود و محبوبش مری (Kelly Reilly)، عازم سفر شود. هولمز (برای ادای وظیفهٔ خود به عنوان ساقدوش داماد) به مناسبت پیوند ازدواج پیش رو، «جشن مردانه»‌ای که نوشیدنی‌های متنوعی هم در آن سرو می‌شود، برای واتسون ترتیب می‌دهد و برادر بزرگترش مایکرافت (Stephen Fry) را هم دعوت می‌کند. هنگامی که واتسون مشغول بازی است، هولمز به دیدن زنی کولی به نام سیمزا (Noomi Rapace) می‌رود. زنی که امکان دارد از نقشه‌های موریارتی اطلاع داشته باشد.

در فیلم A Game of Shadows چند سکانس اکشن فوق العاده به چشم می‌خورد، به عنوان مثال: یک مورد رویارویی چهار نفر به یک نفر که بین هولمز و چند آدمکش رخ می‌دهد، یک نمونه تعقیب و گریز در میهمانی مجردی واتسون، انفجار و آتش بازی در قطار، سکانس‌های شکنجه توسط چنگک آویزان کردن لاشهٔ حیوانات، و آخرین مورد هم یک تعقیب و گریز نفسگیر در جنگل. علاوه بر این‌ها چندین مورد انفجار و مبارزات فرعی در فیلم وجود دارند که همگی باعث می‌شوند این فیلم از تمامی فیلم‌هایی که بر اساس ماجراهای شرلوک هولمز ساخته شده‌اند (همه به جز‌‌ همان فیلم ساخته شده در سال ۲۰۰۹) متمایز شود. هولمز اینجا دیگر نه آن کلاه شکاری‌اش را به سر می‌گذارد و نه مدام از کلمهٔ ابتدایی معروف هولمز.

مشخصات سبک کاری ویژهٔ Guy Ritchie به وضوح در فیلم دیده می‌شود، اما مانند فیلم قبلی بر سراسر فیلم سایه نینداخته است. او برای نمایش چیدمان ذهنی حرکات نبرد که پیش از هر مبارزه در ذهن هولمز شکل می‌گیرد، از نماهای صحنهٔ آهسته استفاده می‌کند. خلاقانه‌ترین صحنه‌ای که در آن از این روش استفاده شده، صحنه‌ای است که در آن هولمز و موریارتی برای نبرد با یکدیگر آماده می‌شوند. از آنجایی که هر دوی آن‌ها می‌توانند در ذهنشان برای تک تک حرکات نبرد برنامه ریزی کنند، کنش‌ها و واکنش‌های هر کدام پیش از وقوع درگیری جسمی، به تصویر کشیده می‌شود. در طول پرواز بر روی جنگل هم برای نمایش برخورد موشک‌های با سرعت بالا و گلوله‌های منفجرشونده با درختان و عدم اصابت آن‌ها به آدم‌ها از نماهای صحنهٔ آهسته استفاده شده است.

هنگام تماشای A Game of Shadows بیشتر احساس می‌شود این فیلم از یک داستان مصوّر اقتباس شده باشد، ‌ هرچند واقعا اینکه اینطور نبوده است. Guy Ritchie برای روح بخشیدن به این قهرمان قدیمی ۱۲۴ ساله از این روش استفاده کرده است. وی حالت عصا قورت داده و خشک هولمز را کنار گذاشته و مردی را جایگزین او کرده که جسمش هم به اندازهٔ روان و مغزش نیرومند است و از شرکت کردن در عملیات پر خطر باکی ندارد. شوخ طبعی کنایه آمیزGuy Ritchie هم در این فیلم مشهود است. حتی در سخت‌ترین لحظه‌های ماجرا، باز هم هولمز دست از طعنه زدن برنمی دارد و هر وقت هم که رابرت داونی جونیور کاری انجام نمی‌دهد که لبخندی به لب تماشاگر بنشاند، Stephen Fry دست به کار می‌شود. Stephen Fry همه چیز را به جان می‌خرد تا مخاطب را به تعجب یا خنده وا دارد. با وجود اینکه این فیلم در ردهٔ فیلم‌های PG-۱۳ قرار گرفته است، باز هم دوربین در انتخاب تصاویری که قرار است نمایش داده شوند، دقت و ظرافت لازم را به خرج می‌دهد.

در این فیلم رابرت داونی جونیور موفق شده است زوایای مختلف نقش خود را بشناسد و به خوبی از پس اجرای آن بر بیاید. در فیلم اول، گاهی اوقات به نظر می‌رسید او سعی دارد هم از شیوهٔ بازی Jeremy Brett تقلید کند و هم با‌‌ همان سبک بازی او درگیر ماجراهای اکشن فیلم بشود (ترکیبی که اگر هم انجام می‌شد واقعاً مضحک بود). در این فیلم او آرام‌تر و خونسرد‌تر است و موفق شده سبک مناسب بازی در نقش هولمز را پیدا کند. احتمال دارد انتخابJared Harris برای بازی در نقش موریارتی کمی عجیب به نظر برسد (به خصوص بعد از شایعات زیادی مبنی بر اینکه Brad Pitt انتخاب اول کارگردان است)، اما شخصیت کم حاشیه و کمتر دیده شدهٔ او باعث می‌شود رعب و تهدید در چهرهٔ موریاتی بیشتر دیده شوند. بازی او به خوبی Alan Rickman در فیلم Die Hard نیست، اما روش کاری و شرارت نهفته و دست کم گرفته شده‌ای که به نمایش می‌گذارد از‌‌ همان نوع است.

Noomi Rapace در این فیلم به خوبی از نقش لیزابت سلندر (شخصیت اصلی فیلمThe Girl with the Dragon Tattoo) فاصله گرفته است. نقش او در این فیلم چندان کلیدی نیست اما به او این امکان را می‌دهد که نشان دهد (۱) زن زیبایی ست، نه یک آدم عجیب و غریب با خالکوبی‌های متعدد (۲) به خوبی به زبان انگلیسی مسلط است. Jude Law هم مجدداً‌ در نقش واتسون مورد اعتماد ظاهر می‌شود (نقشی که کسی برای آن ارزشی قائل نیست، مانند این است که Downey Jr در نقش بتمن باشد و او رابین).

من دربارهٔ فیلم قبلی که سال ۲۰۰۹ ساخته شده بود نوشته بودم که به نظر من به fan fiction (دنباله‌هایی که طرفداران داستان‌ها برای آن‌ها می‌نویسند) شبیه است. اما دربارهٔ فیلم A Game of Shadows که فیلمنامه‌اش از استخوانبندی و انسجام مناسب برخوردار است، چنین انتقادی وارد نیست. پایان فیلم مشخص است و ضمن حفظ وفاداری به داستان The Final Problem و بستن پرونده، نکاتی را هم بیان می‌کند که امکان ساخت دنباله‌ای در آینده را فراهم می‌آورند. با اینکه نقشهٔ موریارتی در فیلم به آن چیزی که در داستان Conan Doyle ابداع کرده بود، شباهتی ندارد، باز هم شایستهٔ آدمی با هوش و ذکاوت او هست و به جذابیت شخصیت موریارتی کمک می‌کند و اجازه می‌دهد تا از کاراکتر‌های منفی مشهور جیمز باندهای قرن نوزدهم نیز جذاب‌تر به نظر برسد.
حضور یک شخصیت منفی و نقش پیچیدهٔ او در داستان فیلم دو دلیل اصلی برتری A Game of Shadows بر فیلم قبلی Sherlock Holmes ساختهٔ Guy Ritchie هستند. فیلمی که سال ۲۰۰۹ ساخته شد سرگرم کننده بود اما بی‌نظمی و آشفتگی آن آزار دهنده بود. اما در این فیلم قسمت‌های آزار دهنده بسیار کمتر شده‌اند و بیشتر قسمت‌های فیلم تماشایی و لذت بخش هستند.

مترجم: الهام بای
تهیه و ترجمه: سایت نقد فارسی



ویژه: منتقد: تاد مک کارتی

دو سال پیش، وقتی که کارآگاه مشاور مشهور خیابان بیکر برای اولین بار در قرن بیست و یکم روانه پرده بزرگ شد، میان سنت گرایان مقاوم در مقابل پذیرش ایده شرلوک هلمز به مثابه یک طرفدار پر و پا قرص باشگاه مشت زنی ایست‌اند لندن و تماشاگران عمدتاً جوان‌تر که حرکات اسلوموشن اکشن گای ریچی را کاملاً مفرح تشخیص داده‌اند، شکاف بزرگی پدید آمد. با فروش چشمگیر ۵۲۴ میلیون دلاری فیلم اکشن برادران وارنر، این بحث و جدل به سرعت به یک مسأله مطرح بدل شد. حالا با اکران «شرلوک هلمز: بازی سایه‌ها»، هرکسی می‌داند در کجای این صف بندی قرار دارد، کهنه پرست‌های پیر به دادن هشدارهای یکنواختشان ادامه می‌دهند و طرفداران خوشحال فیلم بیش از پیش به سالن‌ها هجوم می‌برند.

از این جنبه اگر در نظر بگیریم، هلمز با بازی رابرت داونی جونیور در این ماجرای جدید حتی بد‌تر از پیش ظاهر می‌شود، کتک خورده و سیاه و کبود شده تقریباً در تمام طول فیلم که باید با مهیب‌ترین دشمنش، پروفسور جیمز موریارتی شیطان صفت بجنگد. اما بخش بزرگی از زمان هلمز در اینجا، حداقل در اوایل فیلم، صرف آن می‌شود که دوست نزدیکش دکتر واتسن (جود لا) را از توجه به وظایفی که در مورد مراسم ازدواج و ماه عسل دارد، بازدارد و او را عملاً به جایی برساند که عروس خانم را از عرصه خارج کند.

موریارتی (جیرد هریس)، استاد برجسته دانشگاه آکسفورد و نویسنده‌ای که از هر لحاظ به اندازه هلمز زیرک است، از‌‌ همان ابتدا با اعزام ایرنه آدلر (ریچل مک آدامز) که احساسات هلمز را به بازی می‌گیرد و طراحی یک عملیات تروریستی علیه طبقه حاکم اروپا، نیات پلید خود را به نمایش می‌گذارد. او دوراندیشانه همه جا را از سلاح پر می‌کند، آدمکش‌هایش را به روی صحنه می‌فرستد و بین ملت‌های آن قاره شکاف می‌اندازد تا جنگ و منازعه در همه جا به راه افتد. او به هلمز هشدار می‌دهد: «جنگ در مقیاسی صنعتی اجتناب ناپذیر است. تنها کاری که من باید بکنم، این است که صبر کنم.»

متأسفانه ریچی و فیلمنامه نویسان تازه او، میشل و کایران مالرونی که در سال ۲۰۰۹ فیلم «مرد کاغذی» را نوشتند و کارگردانی کردند، از ایجاد بازی موش و گربه دلپذیری بین این دو نیروی مخالف خودداری کرده‌اند و تنها رویارویی جدی و پر طول و تفصیل آن دو را برای نقطه اوج فیلم گذاشته‌اند. به جای آن، زمانی طولانی به سفر ماه عسل واتسن و عروسش مری (کلی رایلی) و ماجرای آن‌ها با یک کولی طالع بین (نومی ریپیس، ستاره نسخه سوئدی «دختری با خالکوبی اژد‌ها» و دنباله‌های آن) و کمک او به ورود قهرمانان به محافل انقلابیون اختصاص یافته است. این طفره رفتن‌ها امکان ساختن صحنه‌هایی را ایجاد می‌کند که به علت تولید این مجموعه فیلم‌ها بدل شده است؛ تغییر لباس‌های هلمز، نماهای اسلوموشن شاخص فیلم، و صحنه‌های اکشن پر هرج و مرج که در آن‌ها جزئیات هر حرکت هلمز به دقت تصویر می‌شود. لباس بازی‌های مضحک فیلم به کمک بازی ولنگارانه داونی خوب از کار در آمده است اما صحنه‌های اکشن که شاید در دو مرتبه اول تماشا چشمگیر به نظر برسند، نخ نما شده، تکراری و تصنعی هستند. پس آنچه می‌ماند، تفریح کردن با ظرافت‌هایی است مثل خیابان‌های شلوغ و باشگاه‌های لندن ۱۸۹۱، قایق‌ها، قطار‌ها، سوارکاری و گاری بدون اسب هلمز در جاده‌های ناهموار جنگل و کوهستان و رفتن به محافل قدرت پایتخت‌های اروپا، روی صحنه اپرای پاریس در اجرایی از «دن ژوان» و انبار‌ها و کارخانه‌هایی که ظاهراً از سلاح‌های لازم برای به راه انداختن جنگ جهانی اول انباشته شده‌اند که البته اگر موریارتی بداند تا زمان استفاده از آن‌ها دو دهه باید انتظار بکشد، ناامید خواهد شد.

غیر از فیلمنامه نویسان،‌‌ همان تیم سازندگان فیلم اول دور هم جمع شده‌اند تا تصویر، صدا و حس درخوری پدید بیاورند. به یمن بازگشت فیلیپ روسلات فیلمبردار، سارا گرینوود طراح صحنه، جنی بیون طراح لباس و گروه بزرگی از عوامل جلوه‌های ویژه، تصاویر شسته رفته‌ای پدید آمده که ریچی و جیمز هربرت تدوینگر هرگز نگرانی بابت پویا نبودن آن‌ها به خود راه نداده‌اند. هانس زیمر بخش بزرگی از موسیقی متن تأثیر گذار فیلم اول را به این فیلم نیز آورده و ظرافت‌های تازه‌ای به آن افزوده است.

موضوع ازدواج واتسن باعث می‌شود روندی که داونی و لا از فیلم قبلی آغاز کرده بودند، با سرعت بیشتری ادامه یابد و تصویری که آن‌ها از این شخصیت‌های مشهور آنقدر از ایده اصلی دور شود که حتی تماشاگران معاصر احساس کنند در آن زیاده روی شده است. استیون فرای حس و حال تازه و بامزه‌ای به برادر غیر عادی و مرتبط با محافل سیاسی هلمز، مایکرافت داده است. هریس در نقش موریارتی خوب است اما ریپیس در نقش کلیشه‌ای یک کولی هیچ فرصتی برای به نمایش گذاشتن استعدادهایی که پیش‌تر آن‌ها را به اثبات رسانده است، ندارد.

منبع: هالیوودریپور‌تر
ترجمه: پریا لطیفی خواه (روزنامه شرق)




چاپ این مطلب | ارسال این مطلب | دفعات بازدید: 691 |

نظرات

اضافه کردن نظر جدید
:             
:        
:  
:       



استفاده از مطالب و عكس هاي سينماي ما فقط با ذكر منبع مجاز است | عكس هاي سايت سينماي ما داراي كد اختصاصي ديجيتالي است

كليه حقوق و امتيازات اين سايت متعلق به گروه مطبوعاتي سينماي ما و شركت`پارسیس است.

مجموعه سايت هاي ما : تهران ما ، مشهد ما ،  سينماي ما ، تئاترما ، خانواده ما ، اينترنت ما

 سينماي ما : صفحه اصلي :: اخبار :: سينماي جهان :: نقد فيلم :: جشنواره فيلم فجر :: گالري عكس :: سينما در سايت هاي ديگر :: موسسه هاي سينمايي :: تبليغات :: ارتباط با ما
Copyright 2005-2010, cinemaema.com