درمیان :: Twixt :: پايگاه خبری - تحليلی سينمای ما :: سينمای جهان
     صفحه‌اول     گزارش     گالري‌عكس     تبليغات     درباره‌ما     ارتباط‌ با ما     سينماي ما     
 
   
       يکشنبه 16 تير 1392 - 7:23         

درمیان
Twixt

كارگردان: فرانسیس فورد کاپولا
نویسنده: فرانسیس فورد کاپولا
بازیگران: وال کیلمر،بروس درن،بن چاپلین،الِ فانینگ
رنگ: رنگی
ژانر:تریلر :: وحشت :
کشور: ایالات متحده آمریکا
استودیو: آمریکن زئوتروپ
مدت زمان فیلم: 90
بودجه : 7 میلیون دلار

خلاصه داستان: هال بالتیمور (با بازی عالی وال کیلمر پس از حضور در فیلمهای پیش پافتاده) نویسنده ایی شبه استفن کینگ است که در شهری کوچک در کشور ایالات متحده آمریکا ساکن می‌شود تا جدید‌ترین کتاب خود با موضوع جادوگری را تبلیغ کند. این شهر نفرین شده است. دختری نوجوان به قتل می‌رسد. کلان‌تر شهر (بابازی بروس درن) خود کسب وکار خون آشامان را دارد. بالتیمور تحقیقات روی پرونده قتل را با کمک دختری مرموز (الِ فانینگ) و آدگار آلن پو (بن چاپلین) آغاز می‌کند.
«درمیان» فیلمی پر از ارواح وخون آشامی، بهانه ایی برای نمایش خلاقیت‌های هنرمندانه وشاعرانهٔ فرانسیس فورد کاپولا است و مدیتیشنی دربارهٔ مرگ فرزند. هال پالتیمور دچار عذاب گناهکاری است. او نسبت به مرگ تصادفی دختر احساس مسوولیت می‌کند. درست شبیه حسی که فرانسیس فورد کاپولا درباره مرگ پسر جوانش جیان-کارلو در سانحهٔ قایق پر سرعت دارد.

پیرنگ: هال بالتیمور نویسنده ایی رو به افول است که به شهر کوچکی برای تبلیغ آخرین کتابش می آید.در این شهر او درگیر قتل دختر نوجوانی می شود.بالتیمور در خواب روح دختری جوان به نام وی (الِ فانینگ) را ملاقات می کند که ر ابطه اش با این قتل نامشخص است.


حاشيه هاي فيلم: «درمیان» (Twixt) فیلمی از مردی جوان و۷۲ ساله است! هرچند امضای فرانسیس فورد کاپولا پای فیلم خورده اما شاید یکی به این فکر فرو رود که «درمیان» نخستین تجربهٔ فیلمسازی یک کارگردان مستقل باشد. کاپولا با «درمیان» عامدانه به ابتدای دوران کاری‌اش، به زمانی باز می‌گردد که عضوی از گروه سازندهٔ فیلمهای رده-ب راجر کورمن بود و «جنون ۱۳» را ساخت. کارگردان فیلم دوست د ارد با کدهای ژانر هراس و فانتزی بازی کند درحالی که بی‌سروصدا مسایل شخصی‌اش را هم در فیلم می‌گنجاند. بنابراین چندان باعث حیرت نیست که این فیلمِ به شدت گوتیک وغیرمتعارف از رویای فیلمساز جان می‌گیرد. چون راه حل معمای داستان، بیشتر مدیون ضمیرِ نیمه خودآگاهِ قهرمان داستان، رمان نویس و نوشخواره ایی است که در جست‌و‌جوی یافتن الهام است. تولید: «درمیان» در منطقه ایی که به خود فورد کاپولا در منطقهٔ «ناپا کانتی» تعلق دار د ولوکیشن‌های متروکی در «لیک کانتی» کالیفرنیا فیلم برداری شد. عنوان فیلم « twixt now and sunrise to twixt » بود که به «درمیان» تغییر کرد. فیلم هنوز نمایش عمومی گسترده نداشته ودر چندین جشنواره به نمایش درآمد ه است. نمایش عمومی فیلم در کشورهایی چون انگلستان در تابستان امسال خواهد بود.گفتنی است که دن دیکان موسیقی فیلم را ساخته است. بودجه ی فیلم هفت میلیون دلار بوده. عنوان فیلم «درمیان» (Twixt) است که مخفف کلمهٔ Betwixtبه حساب می‌‌اید. در فرهنگ‌های لغات Twixtبه معنای درمیان وبین است. یعنی نه این است ونه آن. درمیانهٔ یک چیز یا موقعیت لاینحل بودن معنی می‌دهد. به عنوان مثال فرزندی که نه طرف مادر را می‌گیرد ونه جانب پدر را. فرزند در میان این دو قرار گرفته است. علاقه مندان فرانسیس فورد کاپولا بی صبرانه منظر نمایش گسترده ی فیلم هستند.


نظر منتقدان: ماه گذشته این فیلم در فرانسه به نمایش عمومی درامد ودراین کشور منتقدان  فیلم را تحسین کردند.اما در آمریکا نقدی از منتقدا ن مشهور بر این فیلم در سایت IMDBوجود ندارد .از برآورد نقد روزنامه های انگلیسی زبان امریکا چنان برمی آید که واکنش ها به این فیلم متوسط بوده است.


ویژه:
گفت‌و‌گو با فرانسیس فورد کاپولا

همیشه در سراشیبی بوده ام


به نظر خیلی عجیب و غریب می‌آید که شما هم رویاهایی دارید!

_می دانید، من معمولا این نوع رویا‌ها را نمی‌بینم. در سال ۲۰۰۹ در شهر استانبول بودم چون قصد داشتم فیلمی آنجا بسازم. درخواب رویای دختری را دیدم که خون آشام بود، کودکان از قبر بر می‌خاستند و ادگار آلن پو هم بود. من تقریبا این بار کار خاصی انجام ندادم. داستان مجانی در اختیارم قرار گرفت.

در فیلم ادگار آلن پو مانند یک روح ظاهر می‌شود. آیا او از نویسندگان محبو بتان به حساب می‌‌اید؟
_بله، یک سال پیش تمام داستان‌های او را خواندم تا شاید بتوانم آز ان‌ها ایده بگیرم. از پیش زندگی آلن پو را می‌دانستم. می‌دانستم همسر جوانش را از دست می‌دهد و مجموعه ِ اثارش متاثر از این اندوه، از دست دادن محبوبه است. وقتی نوشتن فیلمنامه را آغاز کردم، شخصیت هال بالتیمور را خلق کردم که رمان نویسی در سوگ دختر از دست رفته‌اش بود.

بالتیمور نویسنده بدی است!

- نویسنده‌ای بیشتر گمنام است. او رو به افول دارد. به‌‌ همان شیوه، من هم همیشه احساس رو به زوال داشته‌ام.

واقعا؟
البته. زمانی که ۲۹ سالم بود این را فهمیدم. از آن پس زندگی‌ام محدود شد به تلاش برای فیلمسازی. همه فکر می‌کنند من همیشه موفق بوده‌ام. در صورتی که فیلم‌هایم چون «اینک اخر الزمان» شکست مالی خوردند. همیشه همهٔ فیلم‌هایم را با «پدر خوانده» مقایسه کرده‌اند. این روز‌ها بیشتر شناخته شده ودرک شده‌ام. اما حدود چهار دهه رو به زوال داشتم. این خیلی غیر عادی است. دلم می‌خواست به این موضوع در «درمیان» اشاره کنم. همینطور درباره غم از دست دادن و فرآیند خلاقیت هم حرف‌هایم را بزنم.

در سال۱۹۸۶ شما پسر جوان و۲۲ ساله‌تان جیان-کارلو را در سانحهٔ قایقی پرسرعت از دست دادید. به همین شیوه، هال بالتیمور هم دخترش را از دست داده است.

-این نکته به تصادف پسرم ربط پیدا می‌کند که در حافظه‌ام مدفون کرده بودم. این لحظه ایی است که کارگردان بایدشهامت رخ به رخ شدن با آن را داشته باشد. جیان کارلو ازم خواست همراهش بروم. من گرفتار بودم و نتوانستم. هرگز تصور نمی‌کردم که او می‌خواهد سوار قایق پرسرعت شود. من باید او را همراهی می‌کردم. این‌‌ همان نکته‌ای است که شخصیت اصلی داستان هم می‌فهمد...

با «در می‌ان» شما عامدانه به دوران «جنون ۱۳» بازگشتید. در سال‌های ۱۹۶۰ فرانسیس فورد کاپولا چه جور فیلمسازی بود؟

-پدر جوانِ دو کودک بود که نسبت به آینده سینما بسیار هیجان داشت. رفقای خوبی چون جرج لوکاس و وال‌تر مرچ داشتم که همگیمان به سان فرانسیسکو مهاجرت کردیم به جایی که صنعت سینما نداشت ما امدیم که استودیو بسازیم.

در سال‌های ۱۹۷۰ چه فیلم سازی بودی؟

گمان کنم فیلم‌های جمع و جوری چون «مکالمه» «مردم بارانی» می‌ساختم وسپس موفقیت بزرگ و غیر منتظرهٔ «پدرخوانده» پیش امد.

دههٔ بعدی سخت تربود.
.
این شرایط ِ رو به افول حتی در دورانی که فیلم‌های بلند متعددی می‌ساختم هم ادامه یافت. من ورشکسته شده بودم. ۲۵ میلیون دلار به بانک‌ها بدهکار بودم. باید سالی یک فیلم می‌ساختم تا بدهی‌ام را صاف کنم.

و در سال‌های ۱۹۹۰...؟
هنوز هم سراشیبی را طی می‌کردم. اما با ایجاد کسب و کار دیگری در تاکستان‌هایم موفقیتم شروع شد.

و امروز؟
_تصمیم دارم کارنامهٔ کاریم را با ساختن فیلم‌های دانشجویی وبدون هزینه به پایان برسانم. یک راهی برای درخشش در بیست سال آینده!

«داستان‌های ترسناک» به قلم فرانسیس فورد کاپولا


سینمای ما-ارغوان اشتری: فرانسیس فورد کاپولا علاوه بر فیلمسازی مجلهٔ ادبی هم دارد که میان ادب دوستان شهرت دارد. دو شماره گذشته این مجله به داستان‌های هراسناک اختصاص داشت و در یادداشت سرمقاله گونه ایی فرانسیس فورد کاپولا از روند آشنایی‌اش با آثار ادگار آلن پو و در پایان از نحو هٔ شکل گیری فیلم جدیدش «درمیان» با قلمی شیرین برای خوانندگان مجله‌اش نوشت. این مقاله را در پی می‌خوانید:

«داستان‌های ترسناک» نوشتهٔ فرانسیس فورد کاپولا
همیشه کتاب می‌خوانم. هر بعدازظهر، زمانی که فراغ بال پیدا می‌کنم، کتاب مانندی دوستی عزیز انتظارم را می‌کشد. در ده سال گذشته ویا کمی بیشتر من به این نتیجه رسیده‌ام که مطالعه، مقوله ایی کاملا متفاوت از هر پروژ ه ایی است که مشغول کار روی آن یا تحقیقات هستم. به دلیلی که نمی‌توانم به خاطر بیاورم، چند سال پیش تصمیم گرفتم تمام آثار ادگار آلن پو را بخوانم. شبی، دنبال جلدی از مجموعه آثار او در کتابخانه گشتم و خوشحال شدم که داشتمش. کتاب به داستان‌های کوتاه، اشعار و یک رمان فصل بندی شده بود. با داستان‌های کوتاه شروع کردم. نخستین داستان «حشرهٔ طلایی /سوسک طلایی» بود. زندگی سخت آلن پو را می‌دانستم که یتیم بود وتوسط خانوادهٔ جان الن به فرزند خواندگی پذیرفته شد، جان آلن کم کم-پس از مرگ نخستین همسر واختیار کردن زنی دیگر-فرزند خوانده‌اش را تنها گذاشت. و پیچیدگی‌های زندگی بیشتر شد زمانی که مجموعه آثار ادگار آلن پو به رفوس گریسولد سپرده شد که نقش سالیری (آنتونیو) را برای موتزارتِ نویسنده ایفا کرد وبیشترین زیان را به مجموعه آثار وشهرت ادگار آلن پو وارد کرد. به خاطر شهرت «حشره طلایی/سوسک طلایی» و «کلاغ» نبود که ما ردِ بزرگ‌ترین مولف آمریکایی را گم کردیم. قطعا ترجمهٔ آثار او توسط شارل بودلر به زبان فرانسه (باید اعتراف کنم که به فرانسه‌ای سلیس) شهرت وی را در سرتاسر اروپا و آمریکای جنوبی رواج داد وکمک کرد به والا‌ترین موقعیتی برسد که در زمان کنونی ما دارد.
پس از مطالعهٔ «حشره طلایی» شاهدِ ذهنیتی شدم که پیچیدگی ماهرانه ایی به اندازه ی رمز‌شناسی داشت که آلن پو در جست‌و‌جوی توصیفش بود. من بقیهٔ داستان‌های او را پی گرفتم و بی‌وقفه واردِ دنیای این نابغهٔ ادبی ِ بی‌‌‌نهایت باسواد شدم. او داستان کاراگاهی مدرن (قتل در خیابان مورگ) و داستان‌های رمانسِ گوتیک ایی خلق کرده که استاد خودم، راجر کورمن، بعد‌ها با ساختن فیلم‌هایش درسال‌های ۱۹۶۰ (خانهٔ آشر، مغاک وآونگ و مقبرهٔ لیجیا) و با قهرمانان زیبا وزجر کشیده، آن‌ها را عامه پسند کرد. هرشب با یک داستان جدید پو به خودم خوشامد می‌گفتم. در مورد بسیاری از داستان هاشنیده بودم اما واقعا نمی‌دانستم یا درک نمی‌کردم تا چه حد آن‌ها کوتاه هستند (قلب رازگو و بشکهٔ آمونتیلادو) وبا هریک از داستان‌ها یک دوجین واژه آموختم. در این ماجراجویی قصد قبلی نداشتم. اما کم کم احساس کردم که روح زیبا وزجر کشیدهٔ آلن پو بخشی از من شده است. من با چشمانی اشک بار داستانِ عشق «ویرجینیا کلم»، دختر دایی سیزده ساله و همسر آلن پو را خواندم که در عنفوان جوانی وزیبایی بیمار شد ومقابل چشمان آلن پو از بین رفت. او سخت تلاش کرد تا پول بدست اورد وبه نجات همسرش بشتابد، به پزشکان برای مداوای ویرجینیا پول پرداخت اما علی رغم تمام تلاش‌های پو، ویرجینیا پس از سال‌ها درد کشیدن در جوانی مرد.
ویرجینیا در تمام آثار ادگار آلن پو هست ودر تمام قهرمانان ِ او. آلن پو درد وعشق به همسرش را درون بی‌شمار داستان‌ها واشعارش (برنیس، النور و انابل لی) ریخت. تمامی داستان‌ها غل و زنجیر، خونریزی، زندانی و دیوانگان دارند. آثار آلن پو به قبر عشق او تبدیل شدند.
یک سال پیش در شهر استانبول ترکیه بودم داشتم بررسی می‌کردم که آیا می‌شود در آن شهر فیلم ساخت. در انجا با وکیلی جوان شام بیرون رفتم که درمورد شرایط فیلمسازی به من مشاوره می‌داد، خواهرش به ما ملحق شد وما اوقات خوبی را درکنار هم گذراندیم. وخوش گذراندیم.
ه‌مان شب رویایی روشن در خواب دیدم. حتی در خواب می‌دانستم که این یک موهبت است. موهبتی از داستانی ترسناک. محل رویا شبیه هیچ کدام از داستان‌های سنتی آمریکایی که دوستشان داشتم-نوشتهٔ پو یا ناتانیل هاوثورن_نبود. بنابراین با خودم فکر کردم که شاید بتوانم فیلم را درخانه بسازم. ناگهان صدای اذان از مسجد نزدیک هتل برخاست تقریبا از تخت افتادم. دلم می‌خواست پایان داستان را هم درخواب ببینم. البته هرگز نتوانستم به خوابم برگردم. فوری هر چه از آن خواب دریادم مانده بود روی دستگاه رکوردر ضبط کردم. کنجکاوی برانگیز است که چطور می‌توان به شورش‌های دوران جوانی بازگشت. چون پی برده بودم که این رویا من را به دوران همکاری با راجر کورمن برخواهد گرداند به دورانی که بودجهٔ محدود، نخستین تصمیم گیرنده ی، سبک، بافت و قطع ِفیلم، این ارکان اساسی بود. از خودم پرسیدم که ایا می‌توانم این رویا را با ابزار وایده‌هایی تفسیر کنم که در ابتدای کارم آموخته بودم. قطعا این رویا یک موهبت بود. اما چرا چنین احساسی به آن داشتم؟ چرا چنین احساس شخصی وحشتناکی به آن پیدا کرده بودم؟ چرا رویا با تمامی داستان‌های ادگار آلن پو درهم تنیده شده بود که سال‌ها پیش خوانده بودم؟
آیا نقطهٔ اشتراکی میان زندگی من وآلن پو وجود داشت؟ به نظر می‌رسید هردوی ما تحت تاثیر روحی کوچک قرار داریم. اما من نمی‌توانستم تصمیم بگیرم چطور آن رویا، پایان داستان را رقم خواهد زدکه هرگز نتوانستم درخواب ببینم. از این گذشته، فوری پی بردم آن روح برای آلن پو «ویرجینیا کلم» است. پس مال من کیست؟
آلن پو در دوران هنری‌اش نتوانست این غم را بپذیرد یا زندگی خود را مداوا کند. او غمش را در شخصیت‌های تراژیک نوشته‌هایش ریخت: ویرجینیا به مدلن آشر و النور برنیس تبدیل شد. شاید من هم می‌توانستم همین کار را انجام بدهم. اما باید «پایان» را پیدا می‌کردم باید راهم را می‌یافتم. وبعد پاسخ برایم روشن شد. فقط می‌بایست الن پو را دنبال می‌کردم این تنها راه حل بود. همانطوری که اسکروچ ارواح را دنبال کرد و دانته، ویرجیل را. من تسلیم استاد شدم.‌‌ همانی که تسلیم شدم اجزای رویایی که در استانبول دیدم به فیلم جدیدم «درمیان» تبدیل شد.

منبع:سینمای ما



چاپ این مطلب | ارسال این مطلب | دفعات بازدید: 986 |

نظرات

اضافه کردن نظر جدید
:             
:        
:  
:       



استفاده از مطالب و عكس هاي سينماي ما فقط با ذكر منبع مجاز است | عكس هاي سايت سينماي ما داراي كد اختصاصي ديجيتالي است

كليه حقوق و امتيازات اين سايت متعلق به گروه مطبوعاتي سينماي ما و شركت`پارسیس است.

مجموعه سايت هاي ما : تهران ما ، مشهد ما ،  سينماي ما ، تئاترما ، خانواده ما ، اينترنت ما

 سينماي ما : صفحه اصلي :: اخبار :: سينماي جهان :: نقد فيلم :: جشنواره فيلم فجر :: گالري عكس :: سينما در سايت هاي ديگر :: موسسه هاي سينمايي :: تبليغات :: ارتباط با ما
Copyright 2005-2010, cinemaema.com