لاتاری (نقد پویان عسگری بر فیلم «شوالیه تاریکی») :: پايگاه خبری - تحليلی سينمای ما :: سينمای جهان
     صفحه‌اول     گزارش     گالري‌عكس     تبليغات     درباره‌ما     ارتباط‌ با ما     سينماي ما     
 
   
       دوشنبه 5 تير 1391 - 23:16         

                       

پوستر فیلم «شوالیه تاریکی»


لاتاری (نقد پویان عسگری بر فیلم «شوالیه تاریکی»)

سینمای ما - شوالیه تاریکی (کریستوفر نولان)، بیش از هر فیلم دیگری، تماشاگرش را یاد دلاور (مل گیبسون) می‌اندازد. حماسه‌ی خونین و عظیمی که 13 سال پیش توجه‌ها را معطوف به خود کرد و کار را به جایی رساند که اعضای آکادمی هم دل‌شان برای ویلیام والاس بیچاره (شخصیت اصلی فیلم) بسوزد و 5 جایزه از مجموعه جوایزاسکارشان را به فیلم بدترکیب گیبسون اعطا کنند. همان 13 سال پیش هم معلوم بود که فیلم گیبسون توخالی‌تر از این حرف‌ها است که ارزش توجه کردن و ثبت شدن در تاریخ سینما را داشته باشد. هرچه گذشت هم ماهیت پوشالی فیلم گیبسون هویداتر شد و کار را به جایی رساند که در اکثر نظرسنجی‌ها از دلاور به عنوان بدترین فیلم دهه نود که موفق به دریافت اسکار بهترین فیلم شده،‌نام ببرند. شوالیه تاریکی با عظمتی مشابه دلاور و بدخلقی که از یک بلاک‌باستر تابستانی انتظار نمی‌رود، می تواند لقب بدترین فیلم ستایش شده دهه‌ی اول هزاره سوم را از آن خود کند. حالا، چند ماه از اکران جهانی فیلم می‌گذرد و تب ستایش‌ها که حاصل موجی پوپولیستی در واکنش به دیدن نوعی از شر‌ (جوکر) در فیلمی جدید بود فروکش کرده، و راحت‌تر می‌توان به آخرین فیلم کریستوفر نولان پرداخت. کارگردانی که هرچه گذشته، فیلم به فیلم خلاقیتش‌ کم‌اثرتر شده و تاسف از این موضوع که فیلمساز از «ممنتو» (2002) به شوالیه تاریکی رسیده، خیلی عمیق‌تر از تمام ری‌اکشن‌هایی است که در پی دیدن فیلم و در سراسر دنیا از کاربران Imdb گرفته تا منتقدین و تماشاگران ریز و درشت ایرانی و خارجی به وجود آمد.
1) «شوالیه تاریکی» یکی از آن فیلم‌هایی است که مستقیم‌ترین،‌ روترین و جدی‌ترین واکنش را نسبت به 11 سپتامبر دارد و در دل جریان اصلی هالیوود ساخته شده. فیلم نولان به راحتی می‌تواند صفت «پسا 11 سپتامبری» را از آن خود کند و به خود ببالد که با چنین عظمتی در برابر این پدیده موضع گرفته. می‌تواند به خود ببالد که برخلاف 3 اسپایدرمن ساخته شده توسط سام ریمی خلاق، بسیار فیلم جدی‌تری است و مثلا سر به هوایی و لاقیدی آن سه فیلم را ندارد. اما این فقط بخشی از ماجراست. اگر در دسته فیلم‌های «11 سپتامبری» فیلم‌هایی مانند «خون به پا خواهد شد» (پل تامس اندرسون)، «تاریخچه خشونت» و «قول‌های شرقی» (هر دو ساخته کراننبرگ بزرگ)، «سوئینی تاد» (تیم برتون)، «جایی برای مردان قدیم نیست» (برادران کوئن)، سه‌گانه درخشان گاس ون سنت («فیل»، «آخرین روزها» و «پارانویدپارک»)،‌ «مونیخ» (استیون اسپیلبرگ) و سرآمد همه‌شان «رفتگان» (مارتین اسکورسیزی) وجود داشته باشند که حاصل نگاه و تفکر شخصی هر کدام از این فیلمسازان بزرگ نسبت به فاجعه‌ای مانند 11 سپتامبر در جامعه آمریکایی است آن وقت رو بودن واکنش نولان که بیش از هر فیلم دیگری قطب‌بندی شده و سیاسی است، آزاردهنده و پیش‌پا‌افتاده جلوه می‌کند. در پس ظاهر مرعوب‌کننده فیلم، نوعی تفکر در قبال خیر/شر به عنوان سویه‌های زندگی انسان معاصر-هفت سال بعد از 11 سپتامبر– وجود دارد که خیلی ساده شر را محکوم به فنا شدن می‌داند و طرف خیر را می‌گیرد. این وسط اگر شر (جوکر) غیرطبیعی و خلاف عادات تماشاگر جلوه می‌کند، ‌به خاطر ماهیت فیلمسازی نولان است که دوست دارد حتی وقتی پرفروش‌ترین فیلم سال را می‌سازد روشنفکر و پیشرو جلوه کند. اما واکنشی که فیلمساز نسبت به خیر و شرش می‌گیرد، خیلی ساده‌تر از این حرف‌ها است. شر (جوکر) از بین می‌رود، سویه روشن هاروی دنت (آرون اکهارت) در هنگام مرگش بر سویه تاریک او غلبه می‌کند ودر پایان فیلم ستایشی قهرمانانه از او به عمل می‌آید –شوالیه روشنایی گاتهام سیتی؟!!- و خیر که بتمن و شوالیه تاریکی باشد به عنوان پشتیبان و حامی مردم گاتهام سیتی مطرح می‌شود تا از آن‌ها حمایت کند و به وقت لازم در قسمت بعدی سر برسد و دمار از روزگار آدم‌بدها دربیاورد. دسته‌بندی ساده‌انگارانه نولان در قبال 11 سپتامبر کار را به جایی می‌رساند که جوکر نمایده خطر و وحشتی که مردم آمریکا را تهدید می‌کند، هاروی دنت را نماد قانونی که از پس این شر برنمی‌آید-انتقاد به سیاست‌های 8 ساله بوش در کاخ سفید؟!- و بتمن را نماد واکنش مسلحانه و فارغ از دموکراسی نسبت به شری بدانیم که گاتهام سیتی (جامعه آمریکا) را تهدید می‌کند. دو موقعیت در فیلم وجود دارد که تقویت‌کننده این واکنش سیاسی رو وفاقد ظرافت است. اولی نمای لانگ‌شات ویران شدن و آتش گرفتن ساختمان‌ها توسط جوکر است که پخش تلویزیونی این اتفاق در دل فیلم، ارجاع مستقیمی به وحشت عمومی اولین ری‌اکشن‌ها پس از تماشای ویران شدن برج‌های تجارت جهانی در تلویزیون و توسط مردم در 11 سپتامبر هفت سال قبل است. دومی هم گیر افتادن دسته‌جمعی مردم در کشتی و انتظار آن‌ها برای منفجر شدن کشتی در راس ساعت مقرر است که صورت‌های هراسناک آدم‌های سیاه و سفید در واکنش به این انفجار، یادآور بهت همگانی صورت‌های آمریکایی‌هایی است که پس از فاجعه تراژیک در هفت سال پیش اتفاق افتاد.
2) «شوالیه تاریکی» از نظر ریخت‌شناسی و شکل ژانری در یک کلمه چهارحرفی خلاصه می‌شود؛ اکشن. از این نظر فیلم شبیه بازی‌های کامپیوتری می‌شود که به طرز جنون‌آمیزی، تنها اتفاق موجود در آن‌ها زد و خورد است. نوعی شلوغ‌بازی و هرج و مرج از نظر روایی/تصویری در فیلم وجود دارد که قدرت فکر کردن را از تماشاگر می‌گیرد. فکر کردن به این معنا که تماشاگر بتواند تصاویردیده شده را هضم و تجزیه، تحلیل کند. در فیلم، طول زمانی سکانس‌ها کوتاه است و غیر از یکی دو مورد استثنا، می‌توان «شوالیه تاریکی» را فیلمی دانست که از انبوهی صحنه (scene) تشکیل شده که هیچ کدام تبدیل به سکانس نمی‌شوند. صحنه‌های کوتاهی که اتفاقات به شکل رگباری در آن‌ها می‌افتد و اطلاعات به شیوه کلیپ‌های MTV به تماشاگر منتقل می‌شود. این سرعت، ریتمی را برای فیلم به وجود آورده که از صحنه اکشنی به صحنه اکشن دیگر می‌رسد و این وسط سکانس‌های آرامش بخشی وجود ندارد که به عنوان واسط صحنه‌های اکشن، تاثیر آن‌ها را چند برابر کند و باعث بهتر ته‌نشین شدن اتفاقات فیلم شود. ریتم «شوالیه تاریکی» سریع یا تند نیست. پیش از هر چیز دیگر غلط و اشتباه است که البته از نظر بد بودن تناسب مناسبی با کارگردانی و شکل تصویری فیلم دارد. از نماهای خلاقانه و ایده‌های تصویری نولان در سه فیلم خیلی خوبش (ممنتو، بی‌خوابی، حیثیت) در این‌جا خبری نیست و فیلم تشکیل شده از انبوهی کلوزآپ و اینسرت بی‌خاصیت و تراولینگ‌هایی که به شکل نیم دایره و دایره دور شخصیت‌ها می‌چرخد تا به شکل جنون‌آمیزی- مشابه همان بازی‌های کامپیوتری- همه چیز را از آن چه که هست سریع‌تر جلوه دهد.
3) بیشتر بحث‌های شفاهی/کتبی که درباره «شوالیه تاریکی» وجود داشته و دارد حول جوکر (هیث لجر مرحوم) چرخیده. تمامی تلاش سازندگان فیلم هم این بوده که شخصیت خبیث‌شان خاص و یگانه جلوه کند. اما تلاش سازندگان و بحث‌هایی که این مدت انجام شده، خلاف چیزی است که در فیلم و در واقعیت وجود دارد. بدمن «شوالیه تاریکی» به مانند خود فیلم ماهیتی امروزی و معاصر دارد و خبری از ظرافت‌های فانتزی بدمن‌های دو بتمن تیم برتون (بتمن و بازگشت بتمن) در آن نیست. بدمن بتمن نولان دارای سلاح یا ویژگی خاص هم نیست و همه این‌ها در این جهت بوده که قطب شر در «شوالیه تاریکی»، هرچه بیشتر عادی-شبیه بقیه مردم دور و برش- به نظر برسد تا شمایل خوفناک‌تری پیدا کند. الگوی نولان و برادر فیلم‌نامه‌نویسش در پروراندن شری عادی و معمولی، یادآور شاهکار رومن پولانسکی با نام «بچه رزمری» است. فیلم پولانسکی نمایندگان شیطان را در قالب همسر و دو همسایه پیر رزمری (میا فارو) متجلی می‌کرد تا با زمینی نشان دادن شیطان، شکل ملموس‌تری از نیروی شر به وجود آورد. اما تفاوت عمده‌ای که این وسط وجود دارد مربوط به شکل ساختاری/روایی فیلم‌ها است. در فیلم پولانسکی همه چیز از زاویه دید رزمری به تماشاگر نشان داده می‌شد تا در پایان و در مواجهه رزمری با نمایندگان شیطان همه چیز مخوف‌تر و کابوس‌گونه‌تر به نظر برسد. اما در «شوالیه تاریکی»، نولان مدام بین قطب خیر (بتمن) و شر (جوکر) حرکت می‌کند و در این میان به تعادل مناسبی نمی‌رسد. خلوت بتمن، روحیات و احساسات رمانتیک‌اش به تماشاگر نشان داده می‌شود، اما ما -تماشاگران فیلم- هیچ جا به خلوت جوکر نزدیک نمی‌شویم. هیچ جا نمی‌فهمیم که او از چه چیزهایی خوشش می‌آید و از چه چیزهایی متنفر است. تنها چیزی که وجود دارد یک قطب شر مطلق است که از هرج و مرج به عنوان راه و رسم زندگی‌اش استفاده می‌کند. می‌خواهم بگویم که جوکراصلا یک شخصیت نیست. جاناتان و کریستو فر نولان در بهترین حالت موفق به خلق یک تیپ شده‌اند که عاشق هرج و مرج است یک وری راه می‌رود، همیشه خدا انگار آب نبات در دهان دارد. و به قول یکی ازدیالوگ‌های آلفرد (مایکل کین) در فیلم «فقط نابودی دنیا را می‌خواهد». این میزان توجه، ستایش و برداشت‌های جورواجور فلسفی از این تیپ نه تنها عجیب که حتی غیرعادی به نظر می‌رسد. جوکر حتی تماشاگر را عصبانی نمی‌کند چه برسد به این که بخواهد شمایلی از شر مطلق در زندگی انسان معاصر باشد. و صدالبته که هیث لجر در این میان در تیپ شدن جوکر نقش اساسی دارد. او تا جایی که توانسته درونیات جوکر را به جلوه‌های بيروني-از نوع راه‌ رفتن و خندیدن گرفته تا مدل حرف زدن– تبدیل کرده و صفت «اغراق‌آمیز»، بهترین توصیفی است که می‌توان از بازی این بازیگر حالا مرحوم شده داشت. به عنوان یکی از طرفداران هیث لجر خیلی دوست داشتم که آخرین بازی او، مربوط به شاهکار تاد هینز با نام «من آنجا نیستم» می‌بود. فیلمی که لجر جوان‌مرگ شده در آن -به عنوان یکی از شش باب دیلن فیلم– نقش دوران عصبانیت و عاشق‌پیشگی اسطوره‌ای به نام دیلن را بازی می‌کرد. هرچه نباشد تصویر یک رمانتیک عصبی خیلی جذاب‌تر از یک هرج و مرج طلب درب و داغان است و این دریغی است که تا ابدیت باقی خواهد ماند.
موخره:‌ فانتزی‌زدایی نولان از کامیک‌بوک‌های بتمن یک مشکل بزرگ دارد و آن هم این است که او نمی‌تواند تعادل درستی بین واقع‌گرایی و استفاده از عناصر فانتزی موجود در کامیک‌ها، برقرار سازد. کاری که تیم برتون در دو بتمن‌اش موفق به انجام آن شده بود.
اما خب، کریستو نولان فیلمساز بسیار خوبی است. سه تا از مهم‌ترین فیلم‌های این دهه را –دهه اول هزاره سوم- کارگردانی کرده. با «ممنتو» (2002) زبان سینما را از نظر قواعد بیانی و روایی به مرزهای جدیدی کشاند و روایت خاص فیلم، موج جدیدی از فیلم‌ها را به وجود آورد که از نظر بازیگوشی‌های روایی/فرمی تحت تاثیر آن بودند. بازسازی‌اش از فیلم نروژی «بی‌خوابی» (اریک اسکیولدبرگ) با همین نام یکی از بهترین تریلرهای دهه را موجب شد که بازی آل پاچینو در آن استانداردهای جدیدی از بازیگری در متن سینمای آمریکا را به نمایش می‌گذاشت. چهار سال بعد از بی‌خوابی، «حیثیت» (2006) را ساخت. فیلمی درباره شعبده و شعبده بازی که در آن از حقه‌های این جادو و توهم، به بهترین شکل ممکن برای رو دست زدن به تماشاگر و خلق پیچ‌های ناگهانی داستانی و روایی، استفاده شده بود. نولان به گواه همین سه فیلم از مهم‌ترین فیلمسازان سینمای معاصر آمریکا است. حیف است که سطح و کلاس فیلم‌سازی او را به دو بتمنی که ساخته ـ«بتمن آغاز می‌کند» و «شوالیه تاریکی»- تقلیل دهیم. نولان، خالق آثاربسیار مهم‌تر و درخشان‌تری می‌تواند باشد.
× نام داستان کوتاه درخشانی که شرلی جکسن آن را نوشته است.



به روز شده در : جمعه 13 دي 1387 - 23:29

_pgprintthis |_pgsendthis |

نظرات

علیرضا
شنبه 14 دي 1387 - 13:38
-2
موافقم مخالفم
 
لاتاری (نقد پویان عسگری بر فیلم «شوالیه تاریکی»)

آقای عسگری

این روزها خلاف جهت شنا کردن مد روزه .اینکه شما بخواهید خلاف جریان تمجید و تحسین بهترین فیلم سال شنا کنید نیاز به دلایل محکمتری دارید.اما نکته جالب یرای من ایرادی است که به کاراکتر ژوکر گرفته اید و آن را تیپ میدانید و میگوید حتی شما را عصبانی نکرده است .

شاید لازم فیلم را ببینید البته با دقت.

nadi
شنبه 14 دي 1387 - 19:59
0
موافقم مخالفم
 
لاتاری (نقد پویان عسگری بر فیلم «شوالیه تاریکی»)

عجب

کیوان مجد
يکشنبه 15 دي 1387 - 12:15
1
موافقم مخالفم
 
لاتاری (نقد پویان عسگری بر فیلم «شوالیه تاریکی»)

حالا چرا لاتاری؟ چون پرفروش بوده؟ یا اینکه فیلم خوبی بوده؟

مرجان کلهر
يکشنبه 15 دي 1387 - 16:40
4
موافقم مخالفم
 
لاتاری (نقد پویان عسگری بر فیلم «شوالیه تاریکی»)

همه عالم و آدم از "شوالیه تاریکی" خوششون اومده الا پویان عسکری . یعنی می خوای بگی که خیلی متفوت فکر می کنی. آره دیگه.

صاد
يکشنبه 15 دي 1387 - 22:0
-1
موافقم مخالفم
 
لاتاری (نقد پویان عسگری بر فیلم «شوالیه تاریکی»)

من از این فیلم خوشم نیامد. فیلمی تجاری که تنها به خاطر مرگ هیث لجر مطرح شد. تازه بی خوابی اولی(نروژیه) بهتر از ماله نولان است.

حیثیت هم که هیچی ...

شانا
دوشنبه 16 دي 1387 - 17:20
0
موافقم مخالفم
 
لاتاری (نقد پویان عسگری بر فیلم «شوالیه تاریکی»)

بالاخره "شواليه تاريكي" هم مثل همه فيلمهاي بدنه اي و تجاري هالييوده. اما اين دليلي نميشه بخوايم به هر فيلم موفق و پرفروفي بگيم بد.

سیاوش
دوشنبه 16 دي 1387 - 20:53
0
موافقم مخالفم
 
لاتاری (نقد پویان عسگری بر فیلم «شوالیه تاریکی»)

من نمی دونم چه جوری از دلت اومد فیلم بی سر و ته و سراسر شعار زده ای رو با شوالیه تاریکی که حداقل فیلم آبرومندیه مقایسه کنی! ولی خوب هرکی نظری داره...

فیلم شعار می ده ولی غافلگیر هم می کنه و من دوست دارم سینما غافلگیرم کنه!

محمد
سه‌شنبه 17 دي 1387 - 22:36
10
موافقم مخالفم
 
لاتاری (نقد پویان عسگری بر فیلم «شوالیه تاریکی»)

دوست عزیز بنظرم بد نیست نقد راجر ایبرت رو بخونی و نقد نویسی و شیوی ابراز عقاید رو یاد بگیری.

بعدا چطور به این نتیجه رسیدی که همه عالم دنیا پوپولیست هستند علا شما؟!

میشود همه نقدت رو کنار بگذاریم و بگوییم از باب سلیقه وارد شدی، دیگر یا این جمله که "جوکر یک تیپ" است نمیتون کنار آمد.

مگر همیشه باید در تنهایی آدم ها را شناخت، شما نتوانستی از طریق رفتار و عقاید جوکر به لایه های زیرین شخصیتش پی ببری؟!

برای معروف شدن بهتر نیست راه انسانی تری رو پیدا کنی؟!

مشکل شما اینه که عرصه نقد نویسی رو با لاتاری اشتباه گرفتی. با شانس و کلاه برداری کسی منتقد برجسته ای نمیشه! دوست عزیز در نقد نویسی انسانی تر برخورد کن وگرنه هیچ وقت برگ برنده رو بدست نمی آوری.

راستی فکر میکنی فرق شما با اون جوکر کریستوفر نولان چیست؟

سيد آريا قريشي
پنجشنبه 19 دي 1387 - 15:21
4
موافقم مخالفم
 
لاتاری (نقد پویان عسگری بر فیلم «شوالیه تاریکی»)

آقاي عسكري. متاسفانه بايد بگم به نظر من برخلاف اون چيزي كه تلويحاً در اين نوشته به اون اشاره كرديد، اين ديدگاه شما نسبت به فيلمه كه خيلي سطحيه. اتفاقاً من مي گم اون كسي كه نماد سياست هاي جرج بوشه، هاروي دنت نيست، بلكه بتمنه و از قضا به عقيده ي من نولان در انتقال بين دو قطب ماجرا (كه بر خلاف شما عقيده دارم نام گذاري اونها به عنوان قطب خير و شر كلا بي معنيه) كاملا موفقه. پايان فيلم هم به هيچ وجه قهرمان پرورانه نيست. بلكه تلاش جامعه ي امروز براي ايجاد يك قهرمان و اسطوره رو نشون مي ده. اتفاقا به نظر من اون كسي كه در نهايت از همه موفق تره جوكره. چون كارش رو انجام داده. حتي مردم شهر رو هم مجاب كرده كه براي حفظ جونشون، كشتي ديگر رو منفجر كنن. هر چند مردم جرات نكردن اين كار رو انجام بدن، ولي تصميمشون كاملاً مشخص بود. پس مي بينيم جوكر همه كار كرد. چگونه عقيده داريد كه جوكر شكست خورده؟ صرف اين كه در انتهاي فيلم توسط بتمن دستگير شد نشونه ي اينه كه شكست خورده؟ اگه از اين ماجرا نتيجه گرفتيد كه پايان فيلم قهرمانانه است، با كمال تاسف بايد بگم ديدگاهتون حتي از اون چه در ابتداي متنم نوشتم هم ساده انگارانه تره. مگه همين جوكر نبود كه يك بار به ميل خودش دستگير شد و خيلي راحت كارهاش رو از اون طريق پيش برد؟ آيا فكر نمي كنيد كه دستگيري پايان فيلم هم ممكنه همچين حالتي داشته باشه؟

فرح
پنجشنبه 19 دي 1387 - 15:23
2
موافقم مخالفم
 
لاتاری (نقد پویان عسگری بر فیلم «شوالیه تاریکی»)

بچه ها يه كاري نكنيد كه ديگه پويان عسكري پاشو به سينماي جهان نذاره. پشت دستشو داغ كنه و...

اينجا همينجوريشم مطلب كم كار ميشه. از ما گفتن و از شما...

خاطره
شنبه 21 دي 1387 - 20:12
0
موافقم مخالفم
 
لاتاری (نقد پویان عسگری بر فیلم «شوالیه تاریکی»)

پویان عسگری عزیز شما از سه وجه به فیلم نگاه کردی:

وجه اول خب اگر از زاویه دید شما به فیلم نگاه کنیم بی ربط نیست و حتی منطقی هم هست اما مسئله اینجاست که تنها راه نگاه کردن به فیلم هم نیست،فیلم جهان شمول تر از این حرفاست،از شما می پرسم توی جامعه ی فعلی ما چه خطراتی تهدیدمون می کنه؟چه قانونی به سوی قانون مداری پیشبرد داشته؟مگر این نیست که همه ی قانون ها شبه قانونی بیش نیستند؟!اینکه سلیقه ی شما با فیلم هایی با محتوای سیاسی جور از آب در نمیاد دلیل بر بد بودن یا تک محوری بودن یک اثر نیست.

در مورد وجه دوم باید بگم فیلم اگرچه به شدت اکشنه اما در جذب مخاطب هم خوب عمل کرده،مگر هدف نخستین هر اثر هنری چیه؟نه فقط سینما حتی ادبیات،نقاشی،تاتر و ....مگر لذت دادن به مخاطب نیست؟قرار نیست که یک اثر رو ببینیم و حالمون ازش به هم بخوره که...در ردیف اول شناخت زیبایی،بازسازی اون و منتقل کردن به دیگرانه، اگرچه درک هر شخص از اون متفاوته.."شوایه تاریکی" تونسته همه اقشار رو به سمت خودش جذب کنه ..شما هم البته صفت عامه پسند بودن رو بهش نچسبوند که اون همه پسنده نه عامه پسند.ببینید که حتی بهترین منتقدین و سینما بین های حرفه ای رو هم مرغوب خودش کرده.یک اثر حتی اگر در ظاهر زیبا و سرخوشانه نباشه(مثل شوالیه تاریکی) اما در درک درست زیبایی در عمق لایه های درونی اون حرفهایی واسه گفتن داره.شما به عنوان بیننده یا از اثر لذت بردی یا نبردی.اگر بردی که مخصوصا واسه سینما بین حرفه ایی مثل شما باید دنبال دلیل گشت،این لذت بی دلیل نبوده،اگر لذت نبردی احتمالا به نگاه شما به زیبایی بر می گرده که کاملا شخصی و سلیقه ایه که باز هم نمیتونید اینقدر محکم راجع به یک اثر قضاوت کنید..

در وجه سوم خیلی واسم جالبه، نولان این همه زور زده تا به ساختارگرایی ،ساختارشکنی و پست مدرن برسه،که بگه بابا جان من زمونه عوض شده دیگه قانون و ضدقانون، قهرمان و ضدقهرمان،خوب و بد،شر و خیر همه و همه معناباخته شدن...اون داره زور می زنه که همه ی این مفاهیم رو دگرگون کنه..شما با چه معیاری می تونی دقیقا بگی که بتمن قهرمان و جوکر ضد قهرمانه؟با چه معیاری می تونی بگی چی قانون مندی و چی هرج و مرجه؟چی خیر و چی شره؟ای داد بی داد...

نولان ممنتو و بی خوابی رو ساخته این درسته ولی مقایسه خب شاید زیاد باربط نباشه....

پوپه
دوشنبه 23 دي 1387 - 15:54
0
موافقم مخالفم
 
لاتاری (نقد پویان عسگری بر فیلم «شوالیه تاریکی»)

قبلا تو سينماي جهان پرونده "شواليه تاريكي" هم شده. آقاي پويان خان عسگري بهتره براي يكبار هم كه شده نقد راجر ابرت و كنت توران رو بخوني. اين نقد تو تنها كاري امتيازش اينه آدم رو بدجور عصبي مي كنه.

اشکان امیری
سه‌شنبه 24 دي 1387 - 16:39
0
موافقم مخالفم
 
لاتاری (نقد پویان عسگری بر فیلم «شوالیه تاریکی»)

باید بگم با اینکه با قسمت عمده نقد آقای عسگری سرسختانه مخالفم، خوندن این متن برام خالی از لطف نبود. مخصوصا اون مواردی که از شدت تعجب سوال «آخه چه رررربطی داره؟!!» رو از خودم می پرسیدم و برای اینکه مطمئن بشم دچار کج فهمی نشدم جمله مربوطه رو دوباره می خوندم. بعد از چند دقیقه به شک افتادم که نکنه نسخه دیگه ای از شوالیه تاریکی وجود داره که من ندیده ام که خوشبختانه این طور نبود. به نظرم نوشتار این نقد بیشتر بیان گلایه دیرین آقای عسگری از فیلم دلاور بود که در پستوی ذهنی ایشان خاک می خورده و شاید مخلوط کردن آن با حمله به شوالیه تاریکی تنها راهی بوده که برای بیان این آزردگی خاطر و خوانده شدن آن توسط دیگران، آنهم پس از این همه سال به ذهن ایشان رسیده.

البته خوب بهترین راه حل نبوده، شما دوستان به بزرگواری خودتون ببخشایید

Nobody
چهارشنبه 25 دي 1387 - 1:30
7
موافقم مخالفم
 
لاتاری (نقد پویان عسگری بر فیلم «شوالیه تاریکی»)

اول از همه این رو بگم که خودم شدیدا بتمن فن هستم از بدو...ولی:

به نظر من نقد ایشون انقدر هم بی کفایت نبوده.خودمم یه جاهایی رو مخالفم مثلا بازیه لجر...ولی در مجموع نقد نه چندان بد اما یک طرفه کرده.شاید مدرکی که بتونه حرفاش رو اثبات کنه کمه.

Dark Night
شنبه 28 دي 1387 - 18:42
-1
موافقم مخالفم
 
لاتاری (نقد پویان عسگری بر فیلم «شوالیه تاریکی»)

آدمهایی متعصب مثل شما روز به روز در این دنیا داره زیادتر میشه--- فکر کنم از هوادارن فیلم پدر خوانده باشی---گریم قابل ستایش جوکر با گریم خیلی ضعیف براندو قابل قیاس نیست -- انگار دو تا توپ تنیس دو دهنش گذاشتن و هر لحظه ممکنه بپره بیرون---زنده باد بتمن و نولان ---

سید آریا قریشی
چهارشنبه 9 بهمن 1387 - 22:29
1
موافقم مخالفم
 
لاتاری (نقد پویان عسگری بر فیلم «شوالیه تاریکی»)

البته از حق نباید گذشت اشاره ی آقای عسکری به این که اکثر فیلم های مطرح این چند سال بازتاب دیدگاه سازندگانشون نسبت به دنیای بعد از 11 سپتامبره جالب بود. دوست عزیزی به مقایسه ی گریم جوکر و ویتو کورلئونه پرداخته بود و ظاهراً مجالی پیدا کرده بود تا از فیلم پدرخوانده بد بگه. دوست دارم ایشون این رو بدونه که اگه کاراکتری چون ویتو کورلئونه نبود، چه بسا الآن کاراکتری مثل جوکر رو هم نداشتیم. مقاله ای نوشتم که دوست دارم این عزیز بخونه و ببینه که روند حرکت ضدقهرمان ها در طول تاریخ سینما به نوعی زنجیروار بوده. فقط امیدوارم این متن رو بخونه...

"هر چيزي، ضد خود را مي آفريند." حتماً تاكنون اين جمله را شنيده ايد. نظريه اي كه در زمينه هاي مختلف مطرح شده است؛ از جمله در سينما. در فيلم هاي سينمايي از زمان پيدايش سينماي داستان گو، چنين مسأله اي وجود داشته است. به اين شكل كه در مقابل هر قهرماني يك ضد قهرمان هم وجود داشته كه حداقل در بخشي از فيلم، تقابل آنها را - به طور مستقيم يا غيرمستقيم - شاهد بوده ايم. در طول تاريخ سينما، ضدقهرمان ها همواره جذابيت خاصي براي تماشاگران داشته اند. انعطاف پذيري آن ها بيش از قهرمانان بوده است و - به خصوص در سال هاي اخير - كار به جايي رسيده كه در خيلي از فيلم ها حضور پررنگ تري از قهرمان داستان دارند. با نگاهي به روند تغيير شخصيت ضدقهرمان ها مي توان به اين نتيجه رسيد كه اين روند با تغييرات رخ داده در سطح جامعه ي آن دوره ارتباط - گاه تنگاتنگي - دارد. بنابراين بررسي تغييرات رخ داده در شخصيت پردازي ضدقهرمان ها از اهميت بالايي برخوردار مي شود. از نظر نحوه ي پردازش ضدقهرمان مي توان فيلم ها را به سه دسته ي كلاسيك، مدرن و پست مدرن تقسيم كرد.

فيلم هاي كلاسيك خود به دو دوره قابل تقسيم هستند. در دوره ي اول كه در آمريكا تا اوائل و اواسط دهه ي 30 به طول انجاميد، اصولاً ضدقهرمان بيشتر به اين دليل در فيلم ها حضور مي يافت تا جنبه ي قهرمانانه ي قهرمان داستان بيش از پيش مشخص شود يعني ضدقهرمانان عموماً وجود و شخصيت معين و واضحي را نشان نمي دادند. اين وضعيت در دوره ي دوم فيلم هاي كلاسيك تغيير يافت. بدين شكل كه توجه به ضدقهرمان ها بيشتر شد و آن ها به يك كاراكتر كامل تبديل شدند. ولي هنوز مرز بين قهرمان و ضدقهرمان مشخص بود. در اين دوره بيشتر به نيات و اعمال ضد قهرمان توجه مي شد تا علل ايجاد چنين روحياتي. در واقع ما يك شخصيت منفي را مي ديديم كه در مقابل قهرمان ايستادگي مي كرد و نيات پليدي را در سر مي پروراند. اين مسأله كه چرا او به چنين شخصي تبديل شده براي ما مهم نبود.

پايه هاي سينماي مدرن، چندين دهه پيش از آن كه در آمريكا شكل بگيرد، در آلمان ساخته شد. سينماي اكسپرسيونيسم اواخر دهه ي 1910 و اوائل دهه ي 1920 آلمان را مي توان آغازگر اين شكل از سينما دانست. در آن دوره مرز بين قهرمان و ضدقهرمان كم رنگ تر شد. ديگر قهرمان، يك انسان كاملاً پاك نبود. بلكه ضعف هايي هم داشت و در طرف مقابل، ضدقهرمان هم داراي قدرت ها و توانايي هاي مثبتي مي شد. تكان دهنده ترين شكل قهرمان شكني در آن دوره را در فيلم مطب دكتر كاليگاري (رابرت وينه، 1919) مي بينيم. در انتهاي فيلم متوجه مي شويم راوي داستان كه تمام روايت را از زبان او شنيده ايم و در طول فيلم به عنوان قهرمان ماجرا شناخته شده، ديوانه اي بيش نيست و دكتر كاليگاري كه در فيلم به عنوان يك شخص شيطان صفت رواني معرفي شده، در واقع يك مدير زحمت كش است! كاليگاري در اين فيلم، ضدقهرماني ميان ضدقهرمان هاي كلاسيك و مدرن است. از يك سو همچون ضدقهرمان هاي كلاسيك، ذاتاً به شكل يك نيروي شر تصوير مي شود و از سوي ديگر تا حدي با علل رفتارهاي او آشنا مي شويم و در انتهاي فيلم - پيش از آن پيچش داستاني- او را چونان ديوانه اي زنجيري مشاهده مي كنيم.

اين رويه ي كاهش مرز بين قهرمان و ضدقهرمان و همچنين گسترش نقش ضدقهرمان در فيلم، پس از فيلم مطب دكتر كاليگاري در سينماي آلمان ادامه پيدا كرد و به خلق شاهكارهايي چون نوسفراتو (مورنا، 1922)، جعبه ي پاندورا (پابست، 1929) و M (لانگ، 1931) منجر شد.

با اين وجود با روي كار آمدن نظام نازي در آلمان، روند فيلمسازي در آلمان تغيير كرد، بسياري از كارگردانان دوره ي طلايي آلمان به هاليوود مهاجرت كردند و فيلم هايي در تبليغ نظام حاكم جاي آن فيلم ها را گرفت. با اين وجود حتي در دوره ي طلايي سينماي آلمان هم به آن صورت خبري از بررسي علل ايجاد چنين روحياتي در يك ضدقهرمان نبود - كاليگاري در اين ميان تا حدي استثناست - . آغاز سينماي مدرن در آمريكا را مي توان اواخر دهه ي 50 دانست. جايي كه كم كم قهرمان ها و ضدقهرمان ها به هم نزديك تر شدند. در دهه ي 60 جنگ ويتنام و تأثيرات مخرب روحي و رواني كه بر سربازان و جوانان آمريكايي گذاشت، باعث شد تا تغييراتي در فيلم هاي مدرن رخ دهد. بدين ترتيب كه نويسندگان و كارگردانان تلاش مي كردند تا شخصيت و روحيات ضدقهرمانان را ريشه يابي كنند و در اين راه يا به جنگ و معضلات آن مي رسيدند و يا به مشكلات دوران كودكي كاراكترها. اين مسأله باعث شد تا روان شناسي ضدقهرمان ها اهميت زيادي پيدا كند و ضدقهرمان ها اهميتي به اندازه ي قهرمان ها يافتند.

در دهه ي هفتاد، پايه ي سينماي پست مدرن در آمريكا ريخته شد، اگرچه در اين سال ها طول كشيد تا به ثمر بنشيند. پدرخوانده (فرانسيس فورد كاپولا، 1972) يكي از فيلم هايي است كه با توجه به نوع نگاهش به شخصيت ها، به خصوص مايكل كورلئونه، مي توان آن را از آغازگران تغيير در سينماي مدرن دانست. (اگر چه بسياري از مؤلفه هاي سينماي پست مدرن را نيز ندارد). در اين فيلم و پدرخوانده 2 (1974) شخصيت مايكل و تغييرات آن به طور كامل براي تماشاگر تشريح مي شود و بدين شكل، كارگردان علاوه بر اين كه ريشه هاي شخصيت او را به گذشته متصل نمي كند، سرسري هم از آن نمي گذرد و بنابراين تماشاگر به طور كامل قادر به تحليل كاراكتر مايكل است.

با اين حال سينماي پست مدرن در دهه ي 90 بود كه به كمال رسيد. ضدقهرمان ها در اين دوره با سينماي مدرن تفاوت هاي بسياري داشتند. در بسياري از فيلم هاي پست مدرن، ضدقهرمان ها از قهرمانان هم جلو مي زنند و به شخصيت هاي اصلي فيلم بدل مي شوند. ديگر مسأله ي روان شناسي كاراكتر به شيوه ي سينماي مدرن مطرح نيست. بلكه در بسياري از اوقات ضدقهرمان ها بازتاب بخش وسيعي از جامعه هستند. سينماي پست مدرن علي رغم تمام اغراق ها و هجويات سنگيني كه درون خودش دارد، بيش از شيوه هاي قبلي، جامعه ي ما را در خود منعكس مي كند. در بسياري از فيلم هاي پست مدرن سرقت يا قتل به صورت يك تفريح نمايش داده مي شوند. در واقع رفتارها و حركات ضدقهرمان ها ديگر ناشي از مشكلاتشان در دوره ي كودكي و يا مشكلات جنگ و... نيست. بلكه ايجاد مشكل براي ديگران و آشوب طلبي در سطح جامعه براي آنها به عادت تبديل شده و يا حتي بالاتر از آن، يك نوع لذت محسوب مي شود. به همين علت است كه در بسياري از فيلم هاي جديد ديگر نمي توان در رفتار ضدقهرمان به دنبال الگوي مشخصي بود. چون او فقط از روي لذت كاري را انجام مي دهد و اتفاقاً در دوره ي ما اين نوع رفتار بيش از هر عمل ديگري به رفتار كلي جامعه شباهت دارد. مردم امروز بخشي از وجود خود را در كاراكتر ضدقهرمان مي بينند و از آن لذت مي برند. بخشي از وجودشان كه ممكن است سركوب شده باشد يا جرأت بروز آن را نداشته باشند. چون مي دانند كه آن بخش في نفسه در عرف جامعه بخش بد و شيطاني محسوب مي شود ولي از تصور آن و مشاهده ي بازتاب آن در فيلم ها لذت مي برند. به همين علت است كه ما از ديدن فيلم پدرخوانده اين گونه لذت مي بريم. پدر خوانده و پدرخوانده 2 آنچنان ميل دستيابي به قدرت و استفاده از آن را در بيننده بيدار مي كنند كه تماشاگر آرزوي رسيدن به آن را در سر مي پروراند و دون ويتو كورلئونه به بت تماشاگر تبديل مي شود. چرا كه هم قدرت دارد و هم مي داند كه چگونه از آن استفاده كند. به همين علت است كه تماشاگر از ديدن پدرخوانده لذت مي برد. چون بخشي از وجودش را كه توانايي بروز آن را ندارد، به تمامي در وجود ويتو و مايكل مي بيند. در عين حال اين تماشاگر خجل است. خجل از اين رو كه مي داند بروز چنين قدرتي امري است منفي. جذابيت پدرخوانده كه آن را از تمام فيلمهاي ديگر متمايز مي كند، همين است. اين كه قدرت را با همان تعريف كلاسيكش نمايش مي دهد، ولي هر لحظه آن را به صورت يك امر جذاب و دوست داشتني به تماشاگر مي نماياند. به همين علت، تماشاگر در تماشاي اين فيلم دچار احساسات متناقضي مي شود كه هرگز نمي تواند از آن فرار كند. فيلم پدرخوانده در خودش لذت استفاده از قدرت را ندارد. ولي اين حس را به طور كامل به بيرون پرده انتقال مي دهد. ولي در فيلم هاي امروز، به خصوص در نمونه هاي دهه ي 90 به اين سو، نفس قدرت و كشتار و آزار و... به يك نوع لذت تبديل مي شوند. بنابراين بسياري از اين صحنه ها با يك نوع بي خيالي ترسيم مي شوند. اين شكل از ارائه ي چنين مسائلي، دردنياي امروز كه كشت و كشتار در حال تبديل شدن به يك امر عادي است، كاملاً قابل تصور است. در فيلم داستان عامه پسند (كوئنتين تارانتينو، 1994) دو شخصيت اصلي در حال عزيمت جهت قتل يك فرد هستند و در حالي كه انتظار مي رود با هيجان تمام در مورد قتل صحبت كنند، آن چنان خونسردانه در مورد طعم غذاهاي مورد علاقه شان و موارد بي ارتباط با قتل سخن مي گويند كه تماشاگر متحير، انگشت به دهان مي ماند!

فيلم اين گونه تماشاگر را به طور كامل تحت سيطره ي خودش در مي آورد و تا پايان، او را مجذوب و مبهوت نگاه مي دارد. آخرين نمونه ي مطرح چنين فيلم هايي، شواليه ي تاريكي (2008)، شاهكار كريستوفر نولان است. در اين فيلم، جوكر، ضد قهرمان فيلم، به وضوح از تمامي قهرمان هاي فيلم (بتمن (بروس وين)، هاروي دنت و جيم گوردون) جلوتر است و حتي هاروي دنت را كه به نوعي در ميان آن سه نفر بهترين است، به يك ضدقهرمان مثل خودش بدل مي كند. جوكر دقيقاً مصداق يك ضدقهرمان كامل امروزي است. از آشوب و هرج و مرج لذت مي برد و به هيچ شكل رام شدني نيست. بنابراين در انتهاي فيلم هم مي دانيم كه او دوباره بازخواهد گشت. آلفرد، دستيار بروس وين (بتمن) در صحنه اي كليدي از فيلم به او اشاره مي كند كه افرادي مثل جوكر اصلاً به دنبال چيزي منطقي مانند پول يا شهرت نيستند. آن ها فقط مي خواهند از كار خود لذت ببرند و در قيد و بند هيچ قانوني نباشند. بنابراين به هيچ وجه نمي توان آنها را به اسارت - البته نه به معناي كلاسيكش - درآورد. جوكر فقط آشوب مي خواهد و در اين راه يك نوع آنارشيسم لجام گسيخته را دنبال مي كند. تا جايي كه مردم شهر را در دو كشتي گير مي اندازد و سعي مي كند آن ها را به زور مخير كند تا كشتي ديگر را منفجر كنند و همشهريان خود را بكشند. علي رغم اين كه مطابق قانون چنين كاري نبايد صورت بپذيرد. جوكر به بتمن - و در واقع به تماشاگر - نشان مي دهد كه هر نيروي خوبي، اين پتانسيل را دارد كه به يك قدرت شر تبديل شود و در نهايت در پايان فيلم، اگرچه خودش دستگير مي شود ولي حرفش را ثابت مي كند. از يك طرف وجهه ي مثبت و قهرمانانه ي بتمن را در ميان مردم از بين مي برد و از سويي ديگر حس مقابله با خلافكاري هاروي دنت را به گونه اي هدايت مي كند كه به يك حس انتقام جوييِ مهارناشدني منتهي مي شود.

امروزه قهرمان ها و ضدقهرمان ها جلوه ي كامل جامعه ي بشري اند و به آينه ي تمام نماي دنياي امروز مبدل شده اند. فيلم هايي از قبيل شواليه ي تاريكي به وضوح نشان دهنده ي جامعه ي بعد از 11 سپتامبر هستند. جامعه اي كه دائم در ترس و وحشت به سر مي برد و هر لحظه ممكن است ضدقهرمان نابغه اي چون جوكر يافت شود و سعي كند كه به دست خود مردم، آن ها را نابود كند. در واقع آن چه در فيلم هاي امروزي مشهود است؛ استعداد جامعه ي امروز براي پذيرش چنين ضدقهرمان هايي و رفتار مطابق خواسته ي آنان - خواسته يا ناخواسته - است. تا زماني كه جامعه ي اطراف ما چنين جامعه ي پر از ترس و هراسي باشد، ضدقهرمان هاي فيلم ها نيز اين گونه پيش بيني ناپذير، خشن، بي پروا و البته جذاب باقي خواهند ماند.

حمید صنیعی منش
چهارشنبه 12 فروردين 1388 - 0:10
7
موافقم مخالفم
 
لاتاری (نقد پویان عسگری بر فیلم «شوالیه تاریکی»)

این فیلم مغز انسان را تکان میدهد نه به خاطر اینکه شاهکار عالم باشد بلکه به خاطر پیوند خوردن داستان های نسبتا تو در تو و به هم چسبیده که هر چی جلوتر میروی وابستگیش به هم معلوم میشود و اینکهبدتر از همه-در بین این پیوند ها صحنه ی های خوش آب ورنگ اکشن میاید و تو را در فضای دیگری رها میکند تا حال کنید.این فیلم برای مردم آمریکا دوست داشتنی است چون به آنان ارج و بها میدهد جون آنان را بال میبرد و باید هم نمره ی خوب بگیرد ولی برای ما غیر از تعدادی شاید چاخان های شگفت چیز دیگری را نمیگذارد.

ولی باز هم باید گفت که هیچ وقت پیوند دادن داستان به اینکونه که تو را دچار سردرگمی کند تا آخر بفهمی که آهان این اونه زیبا نشده مگر به واسطه ی آب و رنگ و زیبایی های فوق العاده.!

شواليه تاريك
دوشنبه 17 فروردين 1388 - 1:27
-2
موافقم مخالفم
 
لاتاری (نقد پویان عسگری بر فیلم «شوالیه تاریکی»)

آقا پويان آخه كجا بتمن تيم برتون بهتره مخصوصا دومي كه افتضاحه با اون زن گربه اي واقعا كه----------

كريستوفر نولان بتمن رو هموني كرد كه بايد باشه-----

سكانس آخر كه بتمن ميره توي تاريكي همين سكانس زيباترين صحنه اي هست كه تو عمرم ديدم -----بتمن چقدر غريبه تو اين فيلم!!!!!!!!!!!!!!!!!!بر خلاف بقيه دوستان به نظر من بتمن و جوكر هر دو عالي هستن و از جهاتي بتمن بالاتره!!!!!

فرهان
دوشنبه 17 فروردين 1388 - 1:38
-1
موافقم مخالفم
 
لاتاری (نقد پویان عسگری بر فیلم «شوالیه تاریکی»)

كاملا مشخصه كه اين پويان عسگري يه عقده هايي داره ---چون تو همه جا نظراتشو قرار داده !!!!!!!!!!!

عزيزم وقتي نظرترو خوندم از اينكه انسان هستم شرمم اومد!!!

ميدوني دو تا فيلم بتمن نولان مثل خورشيد آسمون سوزانه براي همين نميتوني نگاهشون كني!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

پوریا
سه‌شنبه 27 مرداد 1388 - 18:39
-3
موافقم مخالفم
 
لاتاری (نقد پویان عسگری بر فیلم «شوالیه تاریکی»)

سلام

واقعا که

از آدم هایی که می خواهند خودشون را متفاوت نشان بدم واقعا بیزارم

ما با یکی از شاهکارهای سینمای جهان روبرو ایم که نظر همه را جلب کرد

آقای پویان عزیز ، دید شما دیدی کاملا سطحی

ما با کارگردانی طرفیم که فیلمی ساخت که با همنوعان خودش بسیار متفاوت ، بسیار قوی تر و پرماجرا تر بود ،

داستانی غیر قابل پیش بینی

فیلم بتمن آغاز می کند ، فیلمی بود که خود را متفاوت عرضه کرد ، با هنرنمایی داستانی فوق العاده ، خیلی خیلی بهتر از سری های قبلی و بی ارزش بتمن که داستانی تو خالی را دنبال می کردند .

و سری دوم این فیلم چیزهای بیش تر

چرا ما انقدر سطحی نگریم

اگه دقت خود را بالا ببرید ، حرف های فیلم را متوجه می شوید ،

من فقط به یکی از اصول فیلم اشاره می کنم

شهر گاتهام

چرا شهر نیویورک یا شهری آمریکایی دیگر

زیرا

داستان می خواهد خود را فراتر از مردم آمریکا نشان دهد ، نه فقط مردم آمریکا بلکه تمام مردم جهان

شخصیت های فیلم هم بسیار قوی هستند

و تعادل به طور لحظه ای در کل فیلم حفظ میشه

و داستان از حالت ساده خودش به سوی یک حالت قوی میره

و قصد نشان دادن برتری اقلیتی به اقلیت دیگر را نداره

لطفا بیشتر فکر کنید

سید آریا قریشی
پنجشنبه 19 شهريور 1388 - 21:42
3
موافقم مخالفم
 
لاتاری (نقد پویان عسگری بر فیلم «شوالیه تاریکی»)

من خیلی وقت قبل این جا نظر داده بودم و الآن اتفاقی دوباره وارد این صفحه شدم. فکر کنم یه مقدار دیره. ولی به هر حال من وظیفه ی خودم می دونم به خاطر نظر اولیم از آقای عسکری معذرت بخوام. البته من سر حرف هام هستم و بهشون اعتقاد دارم. ولی فکر می کنم لحن بیان نظراتم خیلی جالب نبود. شاید یه مقدار توهین آمیز هم بود. به هر حال من هرگز قصدم توهین به نظرات کسی نیست و همه ی نظرات برام محترمن. خلاصه این که شرمنده آقای عسکری.

اضافه کردن نظر جدید
:             
:        
:  
:       



استفاده از مطالب و عكس هاي سينماي ما فقط با ذكر منبع مجاز است | عكس هاي سايت سينماي ما داراي كد اختصاصي ديجيتالي است

كليه حقوق و امتيازات اين سايت متعلق به گروه مطبوعاتي سينماي ما و شركت`پارسیس است.

مجموعه سايت هاي ما : تهران ما ، مشهد ما ،  سينماي ما ، تئاترما ، خانواده ما ، اينترنت ما

 سينماي ما : صفحه اصلي :: اخبار :: سينماي جهان :: نقد فيلم :: جشنواره فيلم فجر :: گالري عكس :: سينما در سايت هاي ديگر :: موسسه هاي سينمايي :: تبليغات :: ارتباط با ما
Copyright 2005-2010, cinemaema.com