سینمای ما - رای من برای انتخاب بهترین فیلم آمریکایی 2008 «جاده انقلابی» است. چرا اینقدر این فیلم را دوست دارم؟ خُب، اجازه دهید تا دلایل خودم را ذکر کنم:
1- ازدواج و زندگی زناشویی به سبک دهه 50 میلادی: هر کدام از ستارههای فیلم کیت وینسلت و لئوناردو دیکاپریو شیوه و راه و روشی از یک زندگی زناشویی را به تصویر کشیدهاند که به دو مسیر با دو سمت و سوی مختلف در یک زندگی مشترک که به بنبست منتهی میشود. فیلم رنج و عذاب فلاکتبار و ابدی یک ازدواج و زندگی زناشویی را به تصویر کشیده است. قاعدتاً هر زن و شوهری به خوبی از نقاط ضعف و معایب یکدیگر آگاهی و شناخت کامل دارند و هر کدام از آنها از همان آغاز و مراحل ابتدایی زندگی به هر طریق و روشی که امکان داشته باشد-حتیالمقدور سادهترین و بیضررترینها– سعی در خارج کردن خود از کنترل، تسلط و اختیار دیگری دارند. در عین حال –و این مهم است– فیلم خیلی واضح و روشن درباره گرفتاریها و تنگناهای عجیب و غریب یک زندگی زناشویی در اواسط دهه 50 میلادی ست. برای مرد، این گرفتاری عبارت است از داشتن یک زندگی معمولی، همراه با شغل و حرفهای بیارزش. برای زن، این گرفتاری شامل بستن درب اتاقهای منزل میشود، و برای هر دوی آنها خداحافظی با رویاهایشان تنگنا و گرفتاری مشترکی ست.
سام مندز کارگردان فیلم به وضوح و صراحت فیلمش را درباره این دوره ساخته و به شکلی گیجکننده اما به هر حال صریح و روشن مردم را تحریک به شناختن این دوره و مقایسه این فیلم با سریال «مرد دیوانه» کرده است. «جاده انقلابی» فیلمی ست درباره دهه 1950، نه اوایل دهه 1960، که این خود تفاوت عمده و بزرگی ست. ریچارد یِتز که رمان «جاده انقلابی» را در سال 1961 نوشت، بهخوبی تفاوتهای این دو دهه را درک کرده است، چرا که او در سال 1955 شروع به نوشتن کتاب کرد. میان آیزنهاوِر و کِنِدی، تِنِسی اِرنی فورد با چوبی چِکِر تفاوت بسیاری ست و هر کسی که نمیتواند تفاوتی میان این دو مقطع زمانی قائِل شود کاری به فیلم نداشته باشد، چونکه این فیلم سزاوار و شایسته توجه و عنایت ویژهای ست.
2- صحنه به یاد ماندنی: صحبت کردن دهه پنجاهی. من صحنهای را که مرد سر صبح از قطاری در ایستگاه مرکزی پیاده میشود دوست دارم. او در حالیکه کلاه بر سر دارد و فِلانِلی خاکستری به تن با طمانینه و مکث از پلههای قطار پایین میآید انتخاب میکنم. او دیگر از جمله آن افرادی ست که هر شغل و حرفهای جوابگویش نیست و او را ارضاء نمیکند.
3- نه از نوع ازدواج شما: فیلم به شکل زیرکانهای شخصیت دینامیک و پرانرژی کاراکترهای اصلی فیلم در دوران نامزدی و وضعیت قابل ترحم و اسفناکشان در دوره زندگی زناشویی را ترسیم کرده است. فرانک (دیکاپریو) و آپریل (وینسلت) همدیگر را میبینند و به طور متقابل دلباخته همدیگر میشوند. علاقه فرانک فراتر از حد تصور است و رویای آپریل داشتن یک زندگی بینظیر و منحصر به فرد است. وقتی که درباره رویای زندگیشان صحبت میکنند صدایشان میلرزد. آنها رویای زندگیشان را میان خودشان تقسیم کرده و درباره آن بلندپروازی یکسانی دارند.
هر کدام از آنها شاخصهایی برای این رویا در ذهن دارد. در واقع آرزوی قلبی فرانک جلب توجه و جلب نظر موافق و مثبت جامعه به سوی خودش، موفقیت شغلی و برانگیختن رشک و حسادت همکاران و دوستانش در زندگیاش است. در نتیجه آنها با این تصور که کلام و فکرشان یکسان و یکجور است ازدواج میکنند و تازه بعد از ازدواج است که شروع به شناختن یکدیگر میکنند. و بعد از آن است که متوجه میشوند که ایده و ذهنیت طرف مقابل آن چیزی نیست که دربارهاش صحبتها کردهاند.
4- صحنهای خصوصی میان زن و شوهر: فرانک و آپریل به دیدار بهترین دوستشان میروند تا اخبار خوبی برایش بازگو کنند: آنها تا آخر تابستان قصد فروش خانهشان و نقل مکان به پاریس دارند! آنها میروند تا از محدوده مرزبندیها، محدودیتها و هم رنگ جماعت شدنها راحت شوند و زندگی جدید و ماجراجویانهای آغاز کنند! شب بعد، دوستانشان (دیویدهاربور و کاترین هان) که یک زن و شوهر هستند، تنها و کاملاً گیج و حیران در خانهشان نشستهاند که چه کنند. آنها دیوار به دیوار و تقریباً یکهزارم میلیمتر آنسوتر از استیصال و ناامیدی قرار دارند و در دنیایی از سرخوردگی و یاس زندگی میکنند. آنها از ته دل خواستار این هستند که فرانک و آپریل را مجبور کنند تا به افکار و زندگی سطح پایین خود باز گردند و این دردناک است.
5- جنسیت و ناامیدی: من استفاده هوشمندانه از رابطه عاطفی خارج از چارچوب زندگی زناشویی در «جاده انقلابی» را دوست دارم. چنین مواردی به دفعات در زندگی هر شخصی وجود دارد و اتفاق میافتد و تنها خلاقیت، ابتکار و نوآوری ست که میتواند مانع از دلسرد شدن افراد و ناامیدیشان شود. فیلم به خوبی بیانگر ناامیدی و یاسی عمیق در زندگی انسانهایی تنهاست.
6- لئو: این یک نقشِ معرکه و حتی شگفتانگیز برای دیکاپریوست که در آن به خوبی از تمام توانمندیها و نقاط ضعف خودش برای بازی در این نقش استفاده کرده است: لبخند پیروزمندانهاش، چربزبانیاش، شخصیت گیرا، جذاب و دلنشیناش و همچنین تا اندازهای سطحی و بیبو و خاصیت بودنش. کیت وینسلت هم به نظر میرسد که به لحاظ سنی پیرتر و مسنتر از فرانک باشد. فرانک و آپریل زیاد با هم جفت و جور نیستند و زیاد به هم نمیآیند و در واقع فرانک مرد انتظارات و آرزوهای آپریل نیست.
7- کِیت: وینسلت در این فیلم حیرتانگیز و خارقالعاده است. بازی او در این نقش بهترین بازی یک بازیگر زن انگلیسیزبان در سال 2008 محسوب میشود. او تمام و کمال همان آپریل است: آپریل با رویاهای بزرگ و فوقالعاده آغاز میکند و با ناکامی در عشق و استیصال، یاس و سرخوردگی به پایان راه میرسد. من روشهای تسکین و آرامش دادن این زن همیشه هوشیار به خود و چگونگی از پای در آمدنش را دوست دارم. او به دیکاپریو نگاه میکند تا شاید نشانهای از آن مردی که روزی با قصد و نیت رسیدن به آرزوهایش و به عنوان مرد رویاهایش با او ازدواج کرد را بیابد اما نشانهای نمییابد. من شیوه و سبک بازیاش در بهتصویر کشیدن پژمرده شدن و از رمق افتادناش و زمانی که خود را زیر نگاه سنگین مرد آرایش میکند دوست دارم. این فیلم تصویر درخشانی از یک زن محبوس در دامی پهن شده از سوی سرنوشت است.
8- گفتمانِ نسل خاموش: من پیرزنهای 80 سالهای را دیدم که برایم درباره زندگی در اواسط دهه 1950 گفتند. آنها برایم از همه نشانههای فرهنگی – فیلمها، تلویزیون، تبلیغات و . . . – آنزمان گفتند. و گفتند که مدام به آنها گفته میشد و خیلی سعی میشد تا به آنها تلقین شود که باید در محیط خانواده و در هنگام اعمال شاقه در خانه شاد و خوشحال باشند، اما نبودند. در نتیجه، این اندیشه و تفکر آنها بود و باید در این میان یکی احمق یا دیوانه بوده باشد. «جاده انقلابی» فیلمی درباره این زنهاست. شاید با این اوصاف شما فکر کنید که این فیلم قصد سپاسگذاری و قدردانی از آنها را داشته، اما چنین نیست.
9- مایکل شانون: او همبازی اَشلی جاد در «حشره» بود. در این فیلم هم نقش مردی را بازی کرده که از نظر روانی ناخوش احوال و بیمار است. او هر آنچه را که فکر میکند و به ذهنش میرسد به زبان میآورد و همه آن چیزهایی را که درباره زندگی زناشویی فرانک و آپریل میگوید صادقانه است و چیزی جز واقعیت نیست. او واقعیتهای زندگی فرانک و آپریل را برای دیگرانی که آنها را زوجی خوشبخت و بیهمتا میدانند رو میکند و سپس میرود. او بر نقش و بازیاش کاملاً مسلط است و فیلمنامه نیز او را یکی از محورهای اصلی داستان فیلم قرار داده است.
10- بازنِگریها: سر انجام اینکه «جاده انقلابی» فیلمی ست که میتواند و باید بیشتر از یکبار دیده شود. دفعه اول آن را از منظر و دیدگان آپریل ببینید و بار دوم در جایگاه فرانک نشسته و فیلم را به تماشا بنشیند. هر دو روش را در رابطه با این فیلم انجام دهید ، موفقیتآمیز و تاثیرگذارند. «جاده انقلابی» یک فیلم بزرگ آمریکایی ست.