كلينت ايستوود و آنجلينا جولي :: پايگاه خبری - تحليلی سينمای ما :: سينمای جهان
     صفحه‌اول     گزارش     گالري‌عكس     تبليغات     درباره‌ما     ارتباط‌ با ما     سينماي ما     
   
       سه‌شنبه 25 فروردين 1388 - 12:32         



كلينت ايستوود و آنجلينا جولي

گفت و گو با كلينت ايستوود و آنجلينا جولي (كارگردان و بازيگر فيلم «بچه اشتباهي»)
ايستوود: همگی ما در یک دنیای خیالی زندگی می‌کنیم!
ترجمه سارا ترابي



سینمای ما - پيش درآمد: دلیل اینکه آنجلینا جولی را برای مصاحبه انتخاب کرده‌ایم، گزارشاتی ست که از کارهای انسان‌دوستانه‌ی وی به عنوان سفیر انسان‌دوستی گزارش مي‌شود و همچنین نقش‌های مختلفی که در مدت بازیگری‌اش انتخاب کرده است. در مورد کلینت ایستوود هم به همین ترتیب می‌خواستیم با مردی روبه‌رو شویم که «هری کثیف» را به خاطرمان می‌آورد و نقش‌های دیگری مثل جزی و لِس و ...
وقتی به مسیر حرفه‌ای هر دو نفر (جولی و ایستوود) نگاه کنید، خواهید دید که آنها در طی سال‌ها به مرور رشد کرده‌اند. طوری که هنوز انتظار داریم، کارهای بهتری از آنها ببینیم. هرچند که تا کنون نیز کارهای خوب زیادی در کارنامه‌شان وجود دارد، که این موضوع در مورد کلینت به کار در هر دو سمت دوربین بر می‌گردد. به عنوان بازیگر او تا پنجاه سالگی پتانسیل واقعی‌اش را به خوبی نشان نداده بود، تا اینکه در نقش پل رایدر یکی از بهترین بازی‌های خود را انجام داده است. تقریبا بیست سال بعد در هفتاد سالگی زودرسش بازی/کارگردانی شگفت‌انگیزش را در کارهای فوق‌العاده‌ای نشان داد، مانند «رودخانه‌ی مرموز»، «عزیز میلیون دلاری»، «پرچم پدران ما» و «نامه‌هایی از ایوجیما». و حالا در هفتاد و هشت سالگی دوباره کلینت پشت دوربین رفته و آنجلینا جولی را در فیلم «بچه اشتباهی» کارگردانی می‌کند. این فیلم برداشت آزادی ست از یک داستان واقعی که در آن بچه‌ی گمشده‌ی زنی به او برگردانده می‌شود، اما او خیلی زود شک می‌کند که این بچه‌ی واقعی او نیست.
در حالی که «بچه‌ی اشتباهی» 31 اکتبر اکران شد، آنجلینا جولی و کلینت ایستوود اینجا در نیویورک در مقابل روزنامه‌نگاران قرار گرفته‌اند تا در مورد همکاری‌شان در این فیلم صحبت کنند. درباره‌ی اینکه آنها چطور برای ساختن این فیلم آماده شده‌اند، و نظرات‌شان را درباره‌ی فساد موجود در دنیا، اقتصاد و اینکه آیا قرار است در پروژه‌ی بعدی کلینت، «نلسون ماندلا» به همکاری‌شان ادامه دهند، بیان کنند.

● با دقت به جزئیات فیلم، به نظر می‌رسد که تحقیقات وسیعی قبل از شروع فیلمبرداری فیلم‌تان انجام داده‌اید؟
کلینت: خوب، تحقیقات زیادی می‌بایست انجام می‌شد. کارگردان هنری نقش بسیار مهمی در این زمینه داشت. در حینِ کار نیز به مطالعه می‌پرداخت و فیلم‌ها و عکس‌های جدید را بررسی می‌کرد. همچنین به بررسی اسناد موجود در ارتباط با محله‌های جنوبی لوس‌آنجلس در آن زمان به خصوص می‌پرداخت. هر چند این فیلم‌ها، غیر حرفه‌ای‌اند، ولی چون مربوط به آن زمان خاص هستند، به شما ایده‌های خوبی القا می‌کنند. حوادث این فیلم بین سال‌های 1928 تا 1935 اتفاق افتاده و من در سال 1935 آنجا بوده‌ام. کمی به جستجوی خاطراتی که از آن دوره داشتم، پرداختم. همچنین در سال 1950 به کالِجی در لوس‌آنجلس رفتم. ترامواهای قرمز رنگی وجود داشت. چقدر بد که کنار گذاشته شده‌اند. آنها برقي بودند و نمونه‌های بسیار مناسبی از وسایل نقلیه محسوب مي‌شدند. فقط شاید فضای بزرگی نداشتند.

● در فیلمنامه دنبال چه بودید؟
جولی: مسائل متفاوت زیادی وجود دارد، اما یک داستان خوب و حرف‌هایی که بایستی بنا به دلایلی گفته شوند. هر چند ممکن است در مورد اتفاقات غیر معمول، آدم به اشتباه بیافتد. به خصوص که این حوادث در رابطه با یک شخص واقعی و در یک زمان واقعی رخ داده است. من به کلینت گفتم که چه داستان جذابی، این زن چه اتفاقات عجیبی را پشت سرگذاشته و اگر این جریانات واقعی نبودند، خیلی‌ها می‌گفتند که این فیلمنامه اشتباه‌ترین و احمقانه‌ترین چیزی ست که تاکنون نوشته شده است. خیلی غیرواقعی به نظر می‌رسد و مطمئنا هیچ وقت اتفاق نخواهد افتاد. وقتی می‌خواهید فیلمنامه را بخوانید، در صفحات ابتدایی کپی تمام مدارک مربوط به این حادثه که در روزنامه لوس‌آنجلس تایمز ذکر شده، را خواهید دید. می‌توانید عکس آن زن را ببینید. بعد داستان را می‌خوانید و بعد از آن مقاله‌ها را که بسیار جذابند. متوجه خواهید شد که این زن واقعی با این جریانات زندگی کرده و با سیستم مبارزه کرده است. از نظر من این داستان به موضوع عدالت می‌پردازد، و یکی از بهترین داستان‌هایی ست که بایستی گفته شود.

● شما گفتید که آنجلینا شما را به یاد مریل استریپ می‌اندازد، چون وقتی گریم می‌شود، آماده‌ی ایفای نقش است و او چطور تا این اندازه آماده بود، وقتی می‌دانست که قرار است با کارگردانی کار کند که هر صحنه را بیست بار تکرار نمی‌کند؟
کلینت: خُب، او یکی از بازیگران زنی ست، که با آمادگی قبلی سر صحنه حاضر می‌شود. این موضوع کاملا روشن است. دریافت خیلی درستی از نقشی که باید بازی می‌کرد، داشت. اینکه موقعیت او در این داستان چگونه باید باشد و چطور باید این کار را انجام دهد. این قضیه آرزوی هر کارگردانی ست، چون کارها راحت‌تر می‌شود. مجبور نیستیم به طور تصنعی بعضی از حس‌ها را در صحنه ایجاد کنیم و داستان خیلی قابل فهم‌تر می‌شود. ضربه‌ی روحی که به کریستین کلی وارد شده و اینکه تا چه میزان از این حادثه رنج می‌برد، خیلی قابل درک است. زیاد سخت نیست، آدم می‌تواند بفهمد. آنجلینا می‌بایست در درون خودش این زن را پيدا مي‌كرد. کار من این بود که بنشینیم و ببینیم چه پیش می‌آید و او چه می‌کند. شیوه‌ی برخورد من با بازیگر به عنوان یک کارگردان بدین ترتیب است. روش من اين است و چیزی ست که در کارگردانی خودم هم آن را دنبال مي‌كنم. دوست ندارم یک کارگردان سراغم بیاید و با کلی اصطلاح حرفه‌ای درباره‌ی یک صحنه با من بحث کند. بگذار من نشانت بدهم که چه چیزی در ذهنم می‌گذرد و اگر دیدی اشتباه می‌کنم، آن وقت به من بگو که این درست نیست. البته افراد زیادی در بین بازیگران هستند که در مورد جزئیات بایستی برای‌شان توضیح داد، اما آنجلیا این طور نبود.

● آنجلینا می‌توانی توضیح بدهی، چطور به این سطح از آمادگی رسیده‌ای؟
جولی: شیوه‌ی کاری ایستوود است که باعث شده تا این اندازه این فیلم برایم تجربه‌ی ارزشمندی باشد و کار با او را واقعا دوست دارم. شما می‌دانید که اگر آماده باشید، می‌توانید به خوبی از عهده کار بر بیایید، چون مسئولیت آن را به عهده گرفته‌اید. من فکر می‌کنم، همه سعی می‌کنند تا بهترین بازی‌شان را انجام دهند. به سختی کار می‌کنند چون خودشان این طور می‌خواهند. اما در بین بازیگران زن، عده‌ی زیادی هستند که برای تمرین حس‌هاشان احتیاج به زمان زیادی دارند و اغلب کارگردان متوجه این موضوع نیست. خیلی سریع کار می‌کند، پشت سر هم ده برداشت از کار می‌گیرد. مثلا گریه می‌کنید و گریه می‌کنید و گریه می‌کنید. تا کم‌کم به آن چیزی که در نظر کارگردان است، نزدیک شوید. تلاش می‌کنید تا با صداقت احساسات‌تان را بیان کنید. اما از شما می‌خواهند که کار دیگری انجام دهید و بعد از گذشت دو سه ساعت فراموش می‌کنید که چه اتفاقی افتاده و احساسات طبیعی‌تان نسبت به موضوع و صحنه را از دست داده‌اید. کلینت این طور کار نمی‌کند. می‌دانید او در صورتی که شما حاضر باشید فیلم می‌گیرد و شما را خسته نمی‌کند. شما می‌توانید انرژی بگذارید، چون او حاضر است هر چه در چنته دارید، رو کنید و او آن را دریافت می‌کند. از آن مراقبت می‌کند و کار را ادامه می‌دهد. او در شما احساس امنیت خاطر ایجاد می‌کند که این باعث می‌شود به درستی نقش‌تان را بازی کنید.
كلينت: گاهی مجبور هستید سکانس‌های حسی زیادی بگیرید. من معمولا این قسمت‌ها را خارج از برنامه‌ی کاری قرار می‌دهم. به عبارت دیگر ممکن است اول تمامی کلوزآپ‌ها را بگیرم و بعد مدیوم‌شات‌ها و در نهایت نماهای عریض‌تر، تنها به این دلیل که فکر می‌کنم، بایستی کلوزآپ‌ها را در زمانی بگیرم که هنوز بازیگر به موضوع فکر می‌کند، وقتی که هنوز مسئله در ذهنش جریان دارد. بازیگری چیزی جز این نیست که شما موقعیت را بازسازی می‌کنید و همان احساسات اولیه‌ای که به شما دست می‌دهد، باعث می‌شود دیالوگ‌های‌تان را به خوبی اجرا کنید. این کار بسیار سختی ست ولی یک بازیگر توانایی انجامش را دارد. وقتی شما مجبور باشید که بیش از بیست بار یک صحنه را بگیرید، همان طور که خودتان به آن اشاره کردید، دیگر از آن حس‌ها خبری نیست. اما راستش لحظات درخشانی وجود دارند که من تنها برای به دست آوردن آنهاست که صحنه‌ای را تکرار می‌کنم. همیشه در برداشت اول به آن چیزی که می‌خواهم نمی‌رسم. به این شهرت پیدا کرده‌ام که تنها یک برداشت می‌گیرم، درحالی که این موضوع حقیقت ندارد.
جولی: ولی خیلی وقت‌ها این کار را می‌کنی.
ایستوود: من برای بدست آوردن چیزی که می‌خواهم تلاش می‌کنم اما گاهی مشکلات تکنیکی اتفاق می‌افتد. البته من با کمک همکارانم می‌توانیم درست انجامش دهیم. آنها همیشه آماده هستند. حتی لازم نیست بگویم "حرکت". فیلم را شروع می‌کنیم، من به فیلمبردار نگاه می کنم و او دوربین را روشن می‌کند.

● آیا شما این موضوع که حوادث در دنیا به طرز مرموزی اتفاق می‌افتند را باور دارید؟ آیا داستانی دارید که این قضیه را ثابت کند؟
جولی: باید بگویم که در زمره انسان‌های با ایمان یا چیزی مشابه این افراد قرار ندارم اما زمانی که پسرم مداکس را ملاقات کردم حس خاصی داشتم. به آن کشور رفتم و وقتی آنجا را ترک می‌کردم احساس کردم که چیزی را جا گذاشته‌ام. دوباره به آنجا برگشتم و به سازمان بشردوستان رفتم و با یک بچه بازی کردم. احساس کردم که فرزند من اینجاست. پسرم يا دخترم همین‌جا هستند. حس کردم که بچه‌ی من آنجاست و این حس خیلی عجیبی بود. یک روز تمام عصبی بودم. با فکر این موضوع از خواب بیدار شدم و آنها بچه‌ای را نشانم دادند و من هیجان‌زده بودم که چه حسی پیدا خواهم کرد. در لحظه‌ای که او را دیدم می‌دانستم که من مادرش هستم. نمی‌‌توانم آن را توضیح بدهم و حتی نمی‌دانم چرا و حتی چرا آن کشور، اما این اتفاق بایستی رخ می‌داد.
كلينت: من هیچ‌وقت چنین حسی نداشته‌ام که بخواهم در کشوری بیگانه باشم و پسرم را آنجا پیدا کنم. (با خنده ادامه می‌دهد) اما ممکن است آنجا بوده‌ام که پدر کسی باشم، نمی‌دانم. به هرحال من نظر خوبی در این باره دارم. فقط درکش نمی‌کنم. همه‌چیز در دنیا مسیرهای عجیبی را طی می‌کند، گاهی به این حرف ایمان می‌آورم. ایمان قسمتی از شیوه‌ی زندگی شما را تعیین می‌کند و اینکه در زندگی به چه نوع انسانی تبدیل می‌شوید. گاهی در زندگی موضع دوگانه‌ای را در قبال این موضوع اتخاذ کرده‌ام. به خصوص هرچه بزرگتر شدم و زمانی که تصمیم گرفتم از مرگ زودرسم فرار کنم. مادرم عادت داشت به من بگوید که یک فرشته‌ی محافظ روی شانه‌هایم نشسته است و من فکر می‌کردم بله همین طور است. اگر چیزی که دوست داری این است باورش مي‌کنی. اما واقعا وجود داشت. البته من آن موقع جوان و بی‌فکر بودم و خیلی به این قضایا اهمیت نمی‌دادم.

● شما گفتی که دوست داری از بازیگران در هنگامی که به نقش‌شان فکر می‌کنند، فیلم بگیری؟
كلينت: بله همین طور است. در ابتدا نظری در مورد صحنه دارم. با فیلمبردار در مورد مسیر کار حرف می‌زنیم. بعد از آن فیلمبرداری شروع می‌شود. این خانم اینجا بایستد. این آقا آنجا بایستد و آنها با هم ملاقات می‌کنند. و ما به عنوان دوربین دورشان می‌چرخیم و من به اپراتور فیلمبردار می‌گفتم که آماده باشد برای حرکت به جهت‌های مختلف. دوربین بیشتر در حرکت است تا اینکه ثابت باشد. آنها به خوبی این کار را انجام می‌دهند. اپراتور همیشه به سمت تنظیم‌کننده‌ی دالی بر می‌گردد و مثلا با انگشت شصت به او اشاره می‌کند که یک کم بیشتر به سمت راست حرکت کند. تمهیدات تصویربرداری زیادی استفاده می‌کنیم و این باعث می‌شود که کار قابل‌قبول از آب درآید. و این برای من جای بسی خوشحالی ست. البته شما باید برای بیشتر قسمت‌ها یک برنامه‌ریزی خوب داشته باشید، چون مشکلات خاصی در حین کار بوجود می‌آید که بایستی با آنها مقابله کنید.

● چرا چنین تم احساسی‌ای را انتخاب کردید؟
ايستوود: اساس درام و داستان بر پایه‌ی تضاد است. حالا این ممکن است تضاد درونی یک شخصیت باشد یا تضاد فیزیکی و احساسی‌اش با دیگر شخصیت‌ها. به نظر من برای رسیدن به یک داستان خوب این مسئله‌ای اساسی ست. در حقیقت همان چیزی ست که مردم خواهان تماشای آن هستند. اگر شما فیلمی با حداقل تضاد و کشمکش بسازید، قطعا تماشاگران کمی خواهید داشت. در نتیجه من از یک داستان غیر معمول استفاده کردم، به همان دلیلی که روزنامه‌ها همیشه داستان‌های غیر معمول‌شان را در صفحه اول قرار می‌دهند و داستان‌های معمولی‌تر را در صفحات بعدی جا می‌دهند. البته به این معنی نیست که در همه‌ی داستان‌ها بایستی قاتلی وجود داشته باشد و جار و جنحالی در آن برپا شود. داستان‌های شادی‌بخش زیادی نیز وجود دارند که برای تعریف کردن، بسیار جذابند. و البته داستانی که ما روایت می‌کنیم داستان شادی نیست، اما معمولا تماشاگر تلاش می‌کند تا در آن شادی‌ای بیابد. شما عمیقا به ایجاد این حس فکر می‌کنید. خودتان را درون شخصیتی قرار می‌دهید که بایستی کاری انجام دهد. شما دل‌تان می‌خواهد کریستین کولین به زندگی ادامه دهد و همزمان با پیشرفت داستان به نظرم این حس ایجاد شده است. او باید دل‌مشغولی بیابد تا بتواند به زندگی ادامه دهد. زمانی که در سال 1935 او را می‌بینید که مشغول به کار است و زندگی به روال سابقش بازگشته این مسئله به خوبي دریافت می‌شود. شاید گونه‌ای بازگشت به زندگی مشاهده می‌شود که البته به طور کنایه‌آمیزی در واقعیت نیز این تنها راهی ست که برای او وجود دارد.

● فکر کنم قرار است داستان شادتری را درباره‌ی نلسون ماندلا به فیلم تبدیل کنی و مثل اینکه آنجلینا هم به عنوان بازیگر انتخاب شده است؟
جولی: اوه، شما هم خبر دارید!
كلينت: بله، می‌خواهیم چنین فیلمی بسازیم. خوشبختانه داستانی که الهام‌بخش ساخت این فیلم بوده دارای زبان جذاب و کشمکش جالبی است. صحبت از تضاد درونی ست. مردی در این ماجراست که 26 سال در زندان بوده و ما می‌خواهیم تمام حوادثی که به فرار او کمک کرده و مسائل مربوط به موفقیت وی در انتخابات ریاست‌جمهوری را بیان کنیم. و اینکه بعد از آن او چه تصمیماتی گرفت. بعد از پیروزی در انتخابات چه راهی را در پیش گرفت؟ اگرشما به جای او بودید، چه می‌کردید؟ او تبدیل به الگوی بسیاری از انسان‌ها شد و این محدود به سیاه‌پوستان نمی‌شود، کسانی که به او کمک کردند تا نجات دهنده‌ی آنها بشود. البته او باعث شد تا سیاه‌پوستان وارد تصمیم‌گیری‌های سیاسی شهر‌ها بشوند. می‌دانست چطور روح برادری را در بین مردم ایجاد کند. و امروز اگر بخواهیم از رهبرانی نام ببریم که الهام‌بخش مردم بودند ،او جایگاه ویژه‌ای در تاریخ دارد. و داستان زندگی‌اش ارزش گفتن دارد.

● درست است که موضوع به بچه‌دزدی مربوط نمی‌شود، ولی شما باز هم می‌خواهید به موضوع مبارزه با فساد موجود در سیستم بپردازید؟ دلیل شما برای ضرورت بازگویی این داستان در جامعه کنونی چیست؟
كلينت: بنا به دلایلی فکر می‌کنم که در این نوع فیلم مسائل جالب‌تری برای گفتن وجود دارد و تازه لوس‌آنجلس هم مکانی ست که به طور منحصر به فردی در این مسائل تنیده شده. نمی‌دانم چه اتفاقی افتاده که فساد به نحو بارزی همیشه در آنجا به چشم می‌خورد. نمی‌دانم آنطور که شما بحث‌اش را پیش کشیدید چطور می‌توانم این قضیه را به بحث‌های اقتصادی امروز وصل کنم. اما قطعا فساد وجود دارد. نه به آن دلایلی که در وال‌اِستریت آن را نکوهش می‌کنند بلکه فساد در ذهنیت کشور ما جاری ست. مثل اینکه مردم فکر می‌کنند با حمل یک کارت پلاستیکی و شارژ کردن آن می‌توانند هر کاری که دل‌شان می‌خواهد در دنیا انجام دهند. واقعا به این توجه نمی‌کنند که لیاقت چه چیزی را دارند و سعی نمی‌کنند تا بر اساس باورهای‌شان زندگی کنند. ذهنیت‌های متفاوتی وجود دارد. همگی ما در یک دنیای خیالی زندگی می‌کنیم. این موضوع درباره‌ی وال‌اِستریت و سیاست‌مدارانی که از محدودیت‌های ایجادشده بوسیله‌ی موسسات اقتصادی می‌ترسند نیز صدق می‌کند.

● آنجلینا، شما سفرهای زیادی داشته‌ای، شاید بتوانی درباره‌ی فساد موجود در سرتاسر دنیا حرف بزنی!
جولی: خوب، بله مطمئنا. فساد در سرتاسر دنیا وجود دارد. و اینکه چرا این موضوع تا این اندازه برایم اهمیت دارد به این دلیل است که به همان اندازه که داستان‌هایی از فساد موجود در دنیا وجود دارد، همان‌قدر هم داستان‌هایی از راه‌های غلبه بر آن وجود دارد. حتی برای یک شهروند عادی امکان این وجود دارد که قانونی را تغییر دهد. این توانایی ست که ما در این کشور به عنوان یک شهروند داریم. به نظر من بهترین چیزی که می‌تواند در یک کشور اتفاق بیافتد. حال می‌توان به وجه تاریک این قضیه و حوادثی که این آزادی می‌تواند ایجاد کند پرداخت و یا اینکه بر عکس خیلی مثبت به آن نگاه کرد.

● شما چطور بازیگران فیلم‌تان را انتخاب می کنید؟ آنجلینا، این فیلم دومی ست که شما در آن نقش مادری را بازی کرده‌اید که مهم‌ترین فرد زندگی‌اش را از دست داده است. آیا وقتی می‌خواستید این نقش را برای بار دوم بازی کنید ساده‌تر بود؟
كلينت: قضیه این است که در زمان انتخاب چه احساسی داشته باشید. وقتی که من برای اولین بار فیلمنامه را به اعضا دادم، گفتند که آنجلینا فیلمنامه را خوانده و خوشش آمده است. بنابراین به برایان گفتم که من دلیلی نمی‌بینم که دنبال شخص دیگری بگردم. من از او خوشم می‌آید و به عنوان بازیگر هم کارش را دوست دارم. او یک مادر است و درحال حاضر مادر مشهوری هم هست. دریافتم که او با این شخصیت آشنایی دارد. در مورد بازیگران دیگر هم به همین ترتیب عمل کردم. افراد زیادی در لیست برای بازی وجود داشتند و عده‌ی زیادی هم فیلمنامه را خوانده بودند. اما من از قدیم از اینکه مجبور باشی برای تست بازیگری ساعت‌ها سیگار به صورت یک نفر فوت کنی تا قرمز بشود، متنفر بودم. در نتیجه معتقدم وقتی کسانی را برای تست بازی دعوت می‌کنید بهتر است نگاه کنید و ببینید آنها چطور به نظر می‌رسند، صدای‌شان چطور است، چطور حس می‌گیرند و اگر احساس کردید که می‌خواهید برای نقشی آنها را انتخاب کنید به ملاقات‌شان بروید و با آنها بیشتر حرف بزنید. و گاهی اصلا احتیاجی به صحبت بیشتر هم نیست. همین اندازه که آنها فیلمنامه را بخوانند کافی ست. جیسون هاربز کسی که نقش نورث‌کات را بازی کرد، تست فوق‌العاده‌ای اجرا کرد. من با خیال راحت انتخابش کردم، چقدر بد که دوربین اصلی آن روز این فیلم را نگرفت. او واقعا خود نقشش بود. من هم گفتم این دقیقا همان کسی ست که می‌خواهیم و صحبت بیشتری نیاز نبود. در موارد دیگر هم همین‌طور عمل کردم. از سال‌ها قبل برد را به خاطر می‌آوردم. ما یک نوار کامل از پنج بازیگر زن مختلف داشتیم و من بایستی به همه نگاه می‌کردم. آنجلینا اولین نفری بود که برای تست آمده بود. او نصف صحنه را بازی کرده بود که من گفتم این همان دختری ست که می‌خواهم، تمام. همه گفتند نمی‌خواهی بقیه را ببینی و من گفتم برای فیلم بعدی. برای این فیلم این بازیگر همانی ست که باید باشد.

● آنجلینا، آیا به تصویر کشیدن رنج از دست دادن کار ساده‌ای ست؟
آنجلینا: مسلما کار ساده‌ای نیست. خیلی متفاوت از حس‌های دیگر است. ماریان پیرل از طریق وحشتناکی همسرش را از دست داده بوده. اما من فکر می‌کنم حتی او هم موافق باشد که از دست دادن یک بچه و ندانستن اینکه او الان کجا می‌تواند باشد بدترین احساسی ست که در دنیا وجود دارد. پس این نقش مشکل‌تری بود. خیلی سخت است که به بچه‌ای به عنوان یک مادرش فکر کنید در حالی که هر روز به این فکر می‌کنید که در جایی کسی با بچه‌ی شما بدرفتاری می‌کند و بچه منتظر و نگران است که چرا مادرش برای بردن او با نجاتش نمی‌آید. به عنوان یک مادر این بدترین اتفاقی است که ممکن است بیافتد. به همین خاطر این فیلم تا این اندازه دردناک است.

● آیا شما با بچه‌های‌تان درباره‌ی خطر ارتباط با آدم‌هایی که نمی‌شناسند، حرف می‌زنید؟ کلینت شما چطور، شما بچه‌هایی در سنین مختلف دارید، آیا نحوه‌ی تربیت شما در این زمینه در طی سال‌ها تغییر کرده؟
ايستوود: اگر به کودکی خودم فکر کنم، من هم همزمان با بچه های این فیلم بوده‌ام. اما حتی در آن زمان هم که خطر ربوده شدن زیاد بود بچه‌ها همچنان از خانه بیرون می‌رفتند و همه خارج از خانه بازی می‌کردند. تلویزیونی و هیچ نوع سرگرمی دیگری در خانه وجود نداشت و همیشه والدین به بچه‌ها هشدار می‌دادند که مواظب غریبه‌ها باشند و یا نباید... وتمامی آن ترفندهای قدیمی که ما در این فیلم نشان دادیم، وجود داشت. در حقیقت نورث‌کات از این حیله‌ی قدیمی استفاده کرد که کسانی به تو بگویند که مادرت در بیمارستان بستری ست و تو همین حالا بایستی سوار ماشین بشوی و با ما به بیمارستان بیایی. این یکی از کلک‌های قدیمی ست که ثبت شده و واقعا وجود داشته است. این کلک بوسیله‌ی او و بسیاری افراد دیگر در طی سال‌ها به کار گرفته شده است. من فکر می‌کنم کسانی که به شما نزدیک هستند باورها و اعتقاداتی را در شما ایجاد می‌کنند. و به نظر من هر کسی به نوبه‌ی خود بایستی اطرافیانش را آگاه کند که همه با نیات خوب به سراغ شما نمی‌آیند. و دلایل زیادی وجود دارد که در خارج از محیط خانواده و دوستان کسی بخواهد به شما آسیب برساند. امروزه به ندرت بچه‌ها از این نوع مسائل بی‌اطلاع می‌مانند. با توجه به عصر اطلاعاتی که در آن زندگی می‌کنیم و با توجه به این همه صحنه‌ی درگیری که هر شب از تلویزیون پخش می‌شود بچه‌ها کافی ست اخبار تماشا کنند. حتی نیازی به ساخت فیلم داستانی نیست. با این وجود من فکر می‌کنم که این وظیفه‌ی والدین است که به بچه‌ها در این زمینه آموزش بدهند. مسلما افرادی که در رده‌های شناخته شده‌ی جامعه هستند، بیشتر با این مسائل درگیرند. کسانی که معروف نیستند، دردسرهای کمتری دارند. اما در هر حال همه دل‌شان می‌خواهد زندگی معمولي داشته باشند. دل‌تان نمی‌خواهد بچه‌ی شما همیشه از این بترسد که کسی گوشه‌ای ایستاده و می‌خواهد با چوب یا هر وسیله‌ی دیگری او را بزند. کار خیلی حساسی ست. بایستی با خانواده‌تان در این زمینه حرف بزنید و بسته به اینکه به چه فلسفه‌ای در زندگی معتقدید حداقل یک رفتار عاقلانه در بچه‌ها ایجاد کنید. بایستی یک وضعیت فرضی را برای‌شان تشریح کنید و بخواهید یاد بگیرند که در چنین مواقعی بایستی چطور عمل کنند.

● فیلم به این نکته پرداخته است که بچه‌ها تا چه اندازه می‌توانند آسیب‌پذیر باشند.
جولی: هم بله و هم نه. من هم به دلیل اینکه آدم شناخته‌شده‌ای هستم همانطور که کلینت هم اشاره کرد، جزء افرادی هستم که بایستی بیشتر مراقب باشند. ولی نکته‌ای که کلینت بیان می‌کند کاملا درست است. من هم دلم نمی‌خواهد که بچه‌ها بترسند. وقتی ما به سرعت سوار ماشین می‌شویم و یا اینکه چرا یک نفر با دوربین یا چیزهای دیگر به سمت ما می‌دود. من هم این مشکلات را نمی‌خواهم. به نظرم راه خوبی ست که به بچه‌ها در مورد غریبه‌ها هشدار بدهیم. ولی نباید آنها را به وسیله‌ی گفتن بعضی مسائل بترسانیم. و یا نباید بگوئیم به این دلیل که کسی می‌خواهد به شما آسیب برساند از وسائل امنیتی استفاده می‌کنیم. شما بایستی شب‌ها با آرامش بخوابید. همه چیز مرتب است عزیزم. فقط می‌خواستم بگویم مثل هر چیز دیگری این مسائل را برای بچه‌ها توضیح دهید. بایستی با آنها ارتباط برقرار کرد و با آنها صادق بود. ممکن است شما بگوئید که نمی‌توانید چطور توضیح بدهید که آسوده باشيد و بعد همه چیز را برای‌شان توضیح دهید. بچه‌ها به شما خواهند گفت که شما دیوانه شده‌اید و برو بخواب و همه چیز به خوبی تمام می‌شود.



       
       
به روز شده در : سه‌شنبه 4 فروردين 1388 - 2:24

_pgprintthis |_pgsendthis |
گپ
  •   نیکلاس کیج
  •   كلينت ايستوود و آنجلينا جولي
  •   دَنی بویل
  •   اِدوارد نورتون
  •   کوین کاستنر
  •   مارک والبرگ
  •   ژولین اِشنابل
  •   دیوید مامت
  •   كيمبرلي پيرس
  •   کریستین بیل

  • نظرات

    اهورا پورشیرازی
    سه‌شنبه 4 فروردين 1388 - 18:41
    1
    موافقم مخالفم
     
    تاد هینز

    مصاحبه که خوبه، جولی هم که خیلی خوبه ، کلینت هم همیشه خوب بوده . بچه اشتباهی هم خیلی خوب بود.

    تکین افروز
    سه‌شنبه 4 فروردين 1388 - 22:14
    2
    موافقم مخالفم
     
    تاد هینز

    آنجلیتا جولی توی بچه عوضی خیلی خیلی خوبه. اصلا فکر نمی کردم جولی یک روزی همچین بازی محشری بتونه انجام بده. ایست وود هم که من همیشه دوست داشتم.

    ژاکلین
    چهارشنبه 5 فروردين 1388 - 0:2
    -1
    موافقم مخالفم
     
    تاد هینز

    من همیشه آنجلینا جولی رو دوست داشتم و بهش خیلی اعتقاد داشتم ولی دوستان بخصوص داداشم من رو مسخره می کردن که تو هم سلیقه داری دختر؟ امسال سطح سلیقه من مشخص شد. ایست وود هم آدم محترمیه. اما بچه اشتباهی رو زیاد دوست ندارم.

    امين
    چهارشنبه 5 فروردين 1388 - 18:43
    -1
    موافقم مخالفم
     
    تاد هینز

    خوب آنجلينا هميشه نشون داده كه از عهده هر نقشي بر مياد چه لارا كرافت چه به نقش كريستين كالينز حتي ليزاي روان پريش در دختر از هم گسيخته اون بازيگر خوب و قابليه كلينت ايستوود هم كه ديگه احتياج به تعريف نداره فقط مي شه گفت اون كلينت ايستووده

    مهناز
    چهارشنبه 5 فروردين 1388 - 21:37
    0
    موافقم مخالفم
     
    تاد هینز

    مصاحبه ها تون بیشترشون محشرن.

    پوپه میثاقی
    پنجشنبه 6 فروردين 1388 - 13:38
    0
    موافقم مخالفم
     
    تاد هینز

    نظر جان وین درباره کلینت ایست وود:

    "لال ترین کورترین و کثیف ترین کابویی که تا به حال دیدم"

    پوپه میثاقی
    پنجشنبه 6 فروردين 1388 - 13:52
    0
    موافقم مخالفم
     
    تاد هینز

    ...ونظر راسل کرو درباره براد پیت:

    "اگر فیلم هفت واقعی بود یکی از قربانیان باید پراد پیت باشه چون گناه کبیره ی اون اینه که خیلی ادعا میکنه"

    private.ryan
    جمعه 7 فروردين 1388 - 22:18
    0
    موافقم مخالفم
     
    تاد هینز

    تشکر از ترجمه عالیتون خانم ترابي

    خاطره معروف نژاد
    دوشنبه 10 فروردين 1388 - 11:15
    -1
    موافقم مخالفم
     
    تاد هینز

    این مصاحبتون خیلی عالیه. من هم ایست وود و جولی رو خیلی دوست دارم. و اتفاقا فکر می کنم بچه عوضی یکی از بهترینهای امسال بود. با تمام نظرات جولی و کلینت هم موافقم.

    فرخ روی پارسای
    دوشنبه 10 فروردين 1388 - 21:50
    0
    موافقم مخالفم
     
    تاد هینز

    احساس مادر بودن به بازی و شخصیت آنجلینا جولی کمک فراوانی کرده. لطفا یکبار دیگه مصاحبه بخونید. فقط یک مادر می تونه این حس و احساسات رو "بچه اشتباهی " داشته باشه. این احساسات با تجربه نبوغ ایست وود ....!

    سمیرا کبیری
    پنجشنبه 13 فروردين 1388 - 10:17
    0
    موافقم مخالفم
     
    تاد هینز

    نبوغ و و استعداد ایست وود رو همه دنیا قبول دارن. تو این مصاحبه هم تنها بخش کوچیکی از افکار متعالی خودش رو به زبون آورده. آنجلینا جولی هم خیلی با استعداده . اما جولی هم مثل هر بازیگر دیگه ای برای بازی های خوب احتیاج به کارگردانهای بزرگ و کاربلد داره. بعضی از کارگردانها از چوب خشک هم بازی می گیرن، چه برسه به آنجلینا جولی!

    امیر علی
    پنجشنبه 13 فروردين 1388 - 17:9
    -8
    موافقم مخالفم
     
    تاد هینز

    کلینت ایست وود که حسابش از همه هالیوودی ها جداست اما این جولی پولی یه چیزیش میشه. نمی دونم با وجو این همه پول و شهرت باز هم چرا این همه شلوغ بازی الکی در میاره؟ چرا مثل دیونه ها رفتار میکنه؟ بعضی ها نمی تونن مثل آدمیزاد زندگی کنن. ناسلامتی خانم، مادر 8-9تا بچه هم هست اما هیچ تغییری نمی خواد تو رفتار و کردارش بده. البته پیت بی عرضه هم بی تقصیر نیست.

    Ronin
    شنبه 15 فروردين 1388 - 21:27
    0
    موافقم مخالفم
     
    تاد هینز

    مصاحبه خیلی جالبی بود.

    سارا خرم
    يکشنبه 16 فروردين 1388 - 14:38
    -1
    موافقم مخالفم
     
    تاد هینز

    از همه نظر مصاحبه ترجمه عالیه. بخصوص که اون رو بعد تماشای فیلم بخونی.

    ساسان
    دوشنبه 17 فروردين 1388 - 13:41
    0
    موافقم مخالفم
     
    تاد هینز

    مصاحبه عالی بود. اما نمی دونم چرا ایست وود با آدمهایی مثل انجلینا جولی می پلکه یه مدتی!

    احسان نیک پی
    دوشنبه 17 فروردين 1388 - 22:25
    -1
    موافقم مخالفم
     
    تاد هینز

    من زیاد از فیلم خوشم نیومد. به نظرم فیلمهای امسال ایست وود از دوتا کار قبلیش ضعیف تر بودن. ضمنا این رو هم نمی تونم بفهمم که چرا جولی باید این همه بچه رنگ وارنگ دور خودش جمع کنه؟ پس بچه های اصلی خودش و براد پیت چی میشن؟

    سارا استنلی/ سارا
    دوشنبه 17 فروردين 1388 - 23:43
    0
    موافقم مخالفم
     
    تاد هینز

    ایست وود آدم نازیه اما آنجلینا جولی دلم میخواد بگیرم همه موهاش رو بکنم.

    مژگان
    سه‌شنبه 18 فروردين 1388 - 11:33
    0
    موافقم مخالفم
     
    تاد هینز

    من هردوشون خوشم میاد. فیلم "بچه اشتباهی" هم خیلی خوب بود. راستی چرا تو سایت نقدش رو ندارین؟ هرچی گشتم نبود.

    سارا خوش سیما
    سه‌شنبه 18 فروردين 1388 - 22:43
    0
    موافقم مخالفم
     
    تاد هینز

    توی مصاحبه خود ایست وود نشون داده که با چه شناختی آنجلینا رو برای فیلمش انتخاب کرده. تازه اینجوری ها که از ظواهر امر پیداست باز هم با هم همکاری می کنن.

    پتولیا
    چهارشنبه 19 فروردين 1388 - 23:30
    0
    موافقم مخالفم
     
    تاد هینز

    این مصاحبه از اون دست مصاحبه هاست خیلی به دل میشینه. من که خیلی لذت بردم.

    آرش نامداری
    پنجشنبه 20 فروردين 1388 - 22:41
    0
    موافقم مخالفم
     
    تاد هینز

    این مصاحبه مثل خود مصاحبه شونده ها توی changeling عالیه.

    اضافه کردن نظر جدید
    :             
    :        
    :  




               

    استفاده از مطالب و عكس هاي سينماي ما فقط با ذكر منبع مجاز است | عكس هاي سايت سينماي ما داراي كد اختصاصي ديجيتالي است

    كليه حقوق و امتيازات اين سايت متعلق به گروه مطبوعاتي سينماي ما و شركت پويشگران اطلاع رساني تهران ما  است.

    مجموعه سايت هاي ما : تهران ما ، مشهد ما ،  سينماي ما ، تئاترما ، خانواده ما ، اينترنت ما

     سينماي ما : صفحه اصلي :: اخبار :: سينماي جهان :: نقد فيلم :: جشنواره فيلم فجر :: گالري عكس :: سينما در سايت هاي ديگر :: موسسه هاي سينمايي :: تبليغات :: ارتباط با ما
    Copyright 2005-2007, cinemaema.com