وابسته به قسمتهای پیشین
(گفتگویی با وین دیزل به بهانه ایفای نقش در تازهترین قسمت «سریع و خشمگین»)
حامد مظفری
سینمای ما – پیشدرآمد: قهرمان جدید اکشن سینما که بسیاری او را جانشین آرنولد شوارتزنگر میدانند، هجدهم جولای سال ۱۹۶۷ در شهر نیویورک به دنیا آمد. نام اصلیاش مارک سینکلر وینسنت است و این روزها با فیلم اکشن ماجراجویانه «سریع و خشمگین» دوباره مورد توجه دوستداران سینمای اکشن قرار گرفته است. دیزل که سر تراشیدهاش وجه مشخصه سینماییاش است، علاقه به کار هنری را از پدرش آموخت که در رشته تئاتر کار میکرد. مادرش روانشناس بود و دوست داشت فرزندش مهندس شود اما مارک جوان هیچ علاقهای به رشتههای فنی نداشت. کسی چیز زیادی از دوران کودکی، نوجوانی و حتی جوانی وین دیزل نمیداند، زیرا وی در گفتگوهایش خیلی کم درباره این دوران صحبت کرده است. بنا به دلایلی که برای رسانههای گروهی مشخص نیست، او ترجیح میدهد درباره گذشته غیرهنریاش سکوت کند! با این حال، همه میدانند که وی در سال ۱۹۹۴ از کالج اخراج شد، زیرا اصرار داشت که فیلم «چند چهره» را بسازد؛ این فیلم یک کار کوتاه درباره بازیگر پرتلاشی بود که میخواست موفقیت را تجربه کند. این فیلم ساخته شد و سال ۱۹۹۵ در جشنواره بینالمللی فیلم کن به نمایش درآمد. استیون اسپیلبرگ که آن سال مهمان کن بود، این فیلم را دید و پسندید. توجه این کارگردان سرشناس به فیلم دیزل باعث شد تا وی این جوان پرانرژی را برای ایفای یکی از نقشهای درام جنگی «نجات سرباز رایان» انتخاب کند. از همین جا فعالیت رسمی و حرفهای وین دیزل شروع شد. «نجات سرباز رایان» تعداد زیادی بازیگر جوان داشت واز آنجایی که دیزل در آن فیلم ایفاگر نقشهای اصلی نبود، به همین دلیل چهره او خیلی خوب در فیلم دیده نشد، ولی او توانست در کارهای بعدیاش موفقیت بیشتری را تجربه کند. با آن که پدر وین دیزل یک کمپانی کوچک تئاتری در برادوی داشت، ولی دیزل هیچ وقت با پدرش کارهای تئاتری نکرد. وین از همان ۱۷ سالگی بدن ورزیدهای داشت و در کنار فوتبال، در رشته بدنسازی هم فعال بود. دیزل در دوران مختلف زندگیاش هیچگاه نمیخواست سربار خانواده باشد و همین باعث شد که از سنین نوجوانی به دنبال کار بگردد و حرفههای معمولی مختلفی را تجربه کند؛ حرفههایی که همه آنها برای کسب درآمد و گذران زندگی بودند. دیزل در هالیوود به دنبال حرفه بازیگری رفت و در چند نمایش مستقل هم بازی کرد. سال ۱۹۹۷ با سرمایه شخصیاش اولین فیلم بلند حرفهای خود «استریها» را کارگردانی کرد. این فیلم در جشنواره ساندنس پذیرفته شد و علیرغم استقبال منتقدین، در نمایش عمومی با موفقیت مالی روبرو نشد. اولین فیلم موفق دیزل در مقام بازیگر، اکشن «سهایکس» بود. پس از آن وی در فیلمهایی مثل «مرا مقصر پیدا کن»، «صلح جو»، «مرد جدا افتاده» و «بابل قبل از میلاد مسیح» ظاهر شده که برخی از آنها کمدی و نوجوانانه بودهاند. این بازیگر عضلانی پس از حضور در قسمت سوم «سریع و خشمگین» در قسمت چهارم این مجموعه نیز حضور یافته است و به همین دلیل هم مورد توجه نشریات مختلف قرار گرفته است.
• قسمت تازه «سریع و خشمگین»پر از ضعفهای مختلف داستانی است و به نظر میرسد حضور شما و پاول واکر در این فیلم، تنها نقطه قوت آن باشد!- چطور چنین واضح همه چیز را زیر سوال میبرید؟ کمی انصاف لازم است تا بتوانیم کاملا راحت و دور از جوسازیهای رسانهای درباره این فیلم صحبت کنیم.
• اتفاقا من هم خیلی راحت سوالم را مطرح کردم!- شما با اولین سوال خود همه چیز را از بین بردید، دیگر مجالی برای حرف زدن باقی نماند.
• این طور نیست. دوست داشتم گفتگو را با نقطه نظر صریحم نسبت به فیلم شروع کنم!- بسیار خوب. پس حداقل در ابتدا ایراداتی را که به فیلم وارد میدانید بیان کنید و سپس به فیلم امتیاز دهید!
• قصدم امتیاز دادن نیست. فقط دوست دارم بدانم وقتی هیچ چیز جدیدی برای عرضه نداریم چرا باید ساختن قسمتهای جدید یک دنباله سینمایی را به طور مکرر ادامه دهیم؟
- البته در درجه اول این تهیهکننده است که بایستی به این سوال شما پاسخ دهد ولی به عنوان یکی از بازیگران اصلی مجموعه به شما میگویم تنها نگاهی به صحنههای تعقیب و گریز موجود در فیلم بیاندازید تا پاسخ سوال خویش را بیابید!
• با شما موافقم. کیفیت تصویری اینگونه صحنهها نسبت به قسمت قبلی، روند رو به رشدی داشته است اما آیا فکر نمیکنید پیش از این چیزها، سینما به عنصری به نام داستان نیاز دارد؟
- الان دهه پنجاه نیست که بخواهیم همه فیلمسازان را مقید به قرارگیری در یک چارت محدود نماییم. چون تجربه نشان داده پرداخت بیش از اندازه به سینمای کلاسیک هم در نهایت به تکرار منجر خواهد شد. بر همین اساس بد نیست که سینمای داستانگوی خود را داشته باشیم و در کنار آن به گونههای دیگر فیلمسازی نیز بپردازیم.
• با این حساب، باید ژانرسینمایی جدیدی با نام جلوههای ویژه تعریف کنیم!!!- {با خنده} نیازی به این تعریفها نیست. مدت طولانی است که این ژانر ایجاد شده و به همین سبب همهساله فیلمهای بسیاری را میبینیم که با تکیه صرف بر جلوههای ویژه تولید شده و به اکران میرسند.
• اما تفاوت است بین فیلمی که از جلوههای تصویری در جهت سهلالوصولتر کردن نحوه بیان داستان خود استفاده میکند تا فیلمی که به این مقوله به عنوان روشی جهت کسب درآمد مینگرد؟
- صد در صد همین طور است اما هر کس از فیلمسازی هدف خاص خود را دارد، یکی قصد دارد یک داستان عاشقانه جذاب را به فیلم تبدیل کند و دیگری میخواهد فانتزیترین صحنههای زد و خورد را به تصویر بکشد.
• ولی از نظر علمی ثابت شده که هیچ انسان عاقلی وجود ندارد که از تماشای صحنههای درگیری خونین لذت ببرد!- با نظر شما موافقم. ولی همان طور که میدانید همه انسانها ویژگی خاصی به نام کنجکاوی هم دارند که همین ویژگی در اغلب موارد سبب سهلگیری در انتخاب فیلمی جهت تماشا میگردد.
• بگذریم. کار با جاستین لین که نباید برایتان زیاد سخت بوده باشد؟ - چرا این طور فکر میکنید؟! به هر حال قرار گرفتن در برابر دوربین همواره سخت است. هر چقدر هم که تجربیات کاری انسان بالاتر میرود به دلیل افزایش ضریب حساسیت نسبت به نتیجه نهایی کار، این موضوع سختتر جلوه میکند.
• اما به هر حال شما در قسمت قبلی «سریع و خشمگین» هم با لین همکاری داشتید.- در هرصورت وقتی برای انجام کاری انتخاب میشوی باید برای انتخابکنندگانت احترام قائل شوی و این احترام متقابل محقق نمیشود مگر آن که تمام تلاش خود را در جهت انجام کار به بهترین صورت به کار گیری!
• یک سوال شبههبرانگیز. درست است که جاستین لین بدون هرگونه خط داستانی کار در این پروژه را آغاز کرد؟- چرا از خودش این سوال را نمیپرسید؟!
• ...خودش این موضوع را تکذیب کرده است!- پس چه دلیلی دارد که من بخواهم آن را تایید کنم. مگر بدون طرح قبلی هم میتوان فیلم ساخت؟!
• ... در دنبالهسازی این امر چندان بعید نیست!- ببینید. اگر قرار باشد که یک فیلم را فقط و فقط به صرف موفقیت قسمتهای پیشینش ادامه دهیم در این صورت دنبالهسازی ما حتی به قسمت سوم هم نمیرسید چرا که مخاطبان سینما به دنبال دیدن فضاهای جدید هستند و اصلا دوست ندارند برای تماشای صحنههای تکراری به سینما بیایند. بر این اساس فرضیه مورد نظر شما صد در صد مردود است.
• اما در مورد تشابه میان نماهای قسمت تازه «سریع و خشمگین» و قسمت قبلی آن میتوانم مثالهای زیادی بیاورم.- درست است. باید هم یک سری تشابه وجود داشته باشد. به هر حال این فیلم، یک فیلم مستقل نبوده و کاملا وابسته به قسمتهای پیشین خود است. به همین دلیل و جهت یادآوری ذهنی مخاطب هم که شده بایستی چنین تشابهاتی را داشته باشیم!
• به اعتقاد اغلب منتقدان یکی از دلایل موفقیت شما در قالب کاراکتر دومینیک تورتو فیزیک ظاهری شما است!- با این موضوع موافقم. فکر میکنم بیشتر کارگردانان برای انتخاب بازیگران خود در درجه اول به میزان تشابه ظاهری بازیگر و کاراکتر فیلمنامه رجوع میکنند که البته در این میان استثنائاتی هم وجود دارد.
• مثلا چه استثنائاتی؟- ما در دنیای سینما بازیگرانی را داشتهایم که به سبب تواناییهای بالای خود همواره انتخاب اول هر کارگردانی برای ایفای نقش بودهاند. این گروه از هنرپیشگان آن قدر توانایی دارند که هر کاراکتری را به زیباترین وجه بیافرینند!
• طی سالیان اخیر کدام بازیگر را دیدهای که چنین انعطافی داشته باشد؟- یکی آل پاچینو و دیگری رابرت دنیرو. این دو نفر در فیلمهای خود چنان طبیعی و ملموس ایفای نقش میکنند که گویی سالهاست با نقش خود زندگی کردهاند. مثلا نگاه کنید به ایفای نقش پاچینو در «تاجر ونیزی» تا بفهمید نقطه اوج بازیگری کجاست؟!
• ... با این حساب شما هم در ایفای نقشهایتان از چنین الگوهایی تبعیت میکنید؟- پاسخ مثبت دادن به این سوال واقعا سخت است چون تصور تقلید را در اذهان جاری میسازد ولی راستش را بخواهید من هم یک مقلد هستم درست به مانند همه انسانها! من بازی بازیگران بزرگ را به دقت زیر نظر میگیرم و تا جایی که بتوانم سعی میکنم حرکات آنان را آنالیز کرده و از نتایج آنالیز ذهنی خویش در جهت بهبود روند بازیگری خودم استفاده کنم!
منبع: movieline.com