هیولای یک چشم چاق و خوشاخلاق(گفتگویی با سث روگن به بهانه صداپیشگی در انیمیشن «هیولاها در برابر غارتگران»)
حامد مظفری
سینمای ما - پیش درآمد: سث روگن فرزند مارک روگن در پانزدهم آوریل 1982 در ونکوور کانادا به دنیا آمد. وی تحصیلات خود را تا پایان دوران دبیرستان در ونکوور ادامه داده و از همان دوران تحصیل بود که به سینما علاقمند شد. وی در سیزده سالگی به عنوان بازیگر در یک سری نمایش کمدی که در مدرسه محل تحصیلش اجرا میشد، حضور یافته و این تجربه دلچسب موجب آن گردید که سث مطالعاتش در زمینه بازیگری افزایش داده و حین بازی در کارهای نمایشی متنهای سناریو مانند خود را هم بر روی کاغذ بیاورد! روگن تشنه آموختن بود به همین دلیل تلاش داشت همه جور کاری را تجربه کند حتی آشنایی با نحوه ساخت موسیقی متن فیلمها را؛ این نگرش اگرچه سببساز آن شده که وی هنوز چنان که باید به بازیگری درجه یک در هالیوود تبدیل نشود ولی این ویژگی مثبت را هم داشته که وی را در هماهنگی با کاراکترهایی که میآفریند، یاری کند؛ در هر صورت وقتی کسی تجربه فیلمنامهنویسی را داشته باشد خیلی راحتتر از بازیگری که تجربهای در این زمینه ندارد میتواند با سناریوی فیلمی که قصد دارد در آن ایفای نقش کند، ارتباط برقرار کرده و خیلی خوب یک بازی اثرگذار از خود بروز دهد... سث روگن کار حرفهای بازیگری خود را از سال 2000 و با بازی در قالب کاراکتر کن میلر در اپیزودهای «چیزهای کوچک»، «خوشگذرانیها»، «کافهها و اژدها» و «سگان مرده و مربیان باشگاه» از مجموعه تلویزیونی «چیزهای عجیب و غریب» آغاز کرد. بازی نسبتا خوب روگن در این سریال تلویزیونی سببساز آن شد که وی خیلی زودتر از حد تصور دومین پیشنهاد کاری خود را دریافت کند. این پیشنهاد عبارت بود از ایفای نقش در یک کار تلویزیونی دیگر با عنوان «هالیوود شمالی»! اولین حضور سینمایی روگن نیز تقریبا همزمان با بازی در «هالیوود شمالی» رخ داد، از وی برای بازی در قالب کاراکتر ریکی دانفورث در فیلم «دانی دارکو» دعوت به عمل آمد و از آنجایی که روگن از سناریوی این فیلم خوشش آمده بود، این پیشنهاد را پذیرفت. «دانی دارکو» یک فیلم متوسط و در برخی صحنهها قابل توجه بود! «رودخانه داوسون» و «اعلام نشده» عناوین دیگر مجموعههای تلویزیونی بودند که این بازیگر موبور طی سالهای 2002 و 2003 در آنها به ایفای نقش پرداخت. سث روگن در سال 2004 در دو فیلم «مجری: افسانه ران برگاندی» و «خیزش ران برگاندی: سینمای گمشده» کاراکتر ایگر کامرمن را ایفا کرد. «باکره چهل ساله»، «من، تو و دوپری»، «برخورد»، «سوپر بد»، «برادران ناتنی» و «پایناپل اکسپرس» عناوین دیگر کارهای نسبتا مشهور روگن هستند. علاوه بر بازیگری، روگن طی سالهای حضورش در سینما به عنوان صداپیشه نیز فعالیتهای چشمگیری داشته است؛ قسمت سوم «شرک»، «وقایعنگاری اسپایدرویک»، «هورتون صدایی میشنود»، «کونگفو پاندا» و «هیولاها در برابر غارتگران» از جمله انیمیشنهایی هستند که سث روگن صدای خود را به آنها داده است!
• «هیولاها در برابر غارتگران» یک انیمیشن جذاب است که دو عنصر پرداخت داستانی و انتخاب صداپیشگان در آن به بهترین شکل رعایت شده است!- واقعا خوشحالم که درباره این فیلم اینطور سخن میگویید چون خودم هم در میان کارهای مختلفی که صداپیشگی در آنها را برعهده داشتم، به این فیلم خیلی بیشتر از بقیه علاقه دارم. داستان فیلم آنقدر برایم جذابیت داشت که خیلی زودتر از حد تصور پیشنهاد همکاری با این پروژه را پذیرفتم.
• داستان این فیلم با تکیه بر جزییات شکل گرفته است یعنی درست به مانند یک پازل! در این باره چطور فکر میکنید؟- همانطور که میدانید سناریوی این کار محصول یک کار گروهی قوی است و شاید هم به همین دلیل بوده که به زعم شما، نکات ریز موجود در فضای داستانی هم به خوبی به تصویر در آمدهاند!
• ... ویژگی اصلی یک کار گروهی تفاوت نظرگاههای افراد دخیل در کار است!- دقیقا همینطور است. در یک کار گروهی قوی، چون به تعداد افراد درگیر در کار نقطهنظر پدید میآید، به همین سبب بسیاری از ابهامات موجود در سناریو رفع شده و بدین ترتیب کارگردان با ریسک کمتری فیلمش را میسازد!
• ... البته منوط به اینکه تمام افراد حاضر در گروه در تعیین وضعیت نهایی به یک اندازه نقش داشته باشند!- این اتفاق خود به خود رخ نمیدهد چرا که اعضای گروه باید به صورت عملی چنین خواستهای را بخواهند و در جهت تحقق آن پیش بروند. متاسفانه بارها عضو تیمهای هنری بودهام که در آنها همه چیز حالت فرمالیته داشته است یعنی به دلایلی نظیر تنگناهای اقتصادی، نظرات اعضای گروه حالت صوری داشته و در نهایت این شخصی خارج از گروه بوده که تصمیم نهایی را میگرفته است!
• احتمالا لیدر سناریستهای «هیولاها در برابر غارتگران» کارگردانان این فیلم یعنی راب لترمن و کنراد ورنون بودهاند!- من عضو گروه فیلمنامهنویسان نبودهام که بتوانم به چنین سوالی پاسخ دهم!
• ... اما به هر حال میتوانید در این مورد حدسهایی بزنید!؟- براساس شناختی نسبی که حاصل همکاری با این دو نفر است، میتوانم بگویم هم لترمن و هم ورنون از نظر هدایت کار گروهی، خیلی منعطف و با دست باز عمل میکنند. مثلا بارها دیدم که به انتخاب ریز ویترسپون بعضی از دیالوگها تغییر کرد یا خود من هم در برخی جاها نحوه ادای دیالوگهای کاراکتر بی. اُ .بی را مطابق حسم از کاراکتر و وضعیت پیش رویش تغییر دادم!
• این کار بعد از هماهنگی با کارگردانان صورت میگرفت یا آن که خودتان مختار بودید که تغییرات لازم را ایجاد کنید؟- به هر حال هر کسی مسئولیتی دارد و بدین لحاظ هماهنگیهای لازم پیش از هر کاری حتما باید صورت گیرد. من هم پیش از اجرای هر قسمت، دیالوگها را چند بار بیرون از استودیو میخواندم و در همین مرور دیالوگها بود که احیانا نظراتی به ذهنم خطور میکرد!
• هیولایی که شما به جایش حرف میزنید، کاملا متضاد با بقیه کاراکترها است؛ هم از نظر ظاهری و هم از نظر رفتاری!- با نظر شما موافقم و به همین دلیل هم بود که تغییر صدای من در قسمتهای مختلف فیلم بایستی با ظرافت تمام صورت میگرفت. بی. اُ. بی یک موجود ژلاتینی است که از نظر فیزیکی بیشتر از آن که طولی باشد، عرضی است!
• بهتر آن است که بگوییم این هیولا ماهیتی هرمیگونه دارد! - تقریبا همین طور است البته بی. اُ. بی بدین دلیل هرمی به نظر میرسد که موجودی تکچشم است؛ همانطور که میدانید در موجودات تکچشم، تقارن ظاهری موجود در موجودات دو چشم و مکعبگونه وجود ندارد و همین امر به ذوزنقهوار شدن یا به تعبیر شما هرمیگونه شدن آنها منجر میشود.
• چقدر از رفتار این هیولا ناشی از وضعیت ظاهریاش است؟- نمیدانم به مباحث روانشناسی علاقه دارید یا نه ولی طبق یکی از نظریههای روانشناسی مشخص شده است که مطابق فیزیک ظاهری موجودات میتوان در مورد ویژگیهای رفتاری آنها حدسیاتی ارائه داد!
• ... مثلا اینکه انسانهای چاق عموما خوشبرخورد و خندهرو هستند و انسانهای خیلی لاغر، اخمو!- {با خنده} البته اینها همه فرضیه هستند و میتوان به اندازه کافی برای آنها مثال نقض ارائه داد. اما به هر حال از همین فرضیات هم میتوان به نتایج خوبی رسید به خصوص در زمانی که بنا است درباره موجوداتی که مابه ازای خارجی آنها وجود ندارد، تحقیق کنیم.
• بنابراین رفتارهای کند و اندکی آرام بی. اُ. بی ناشی از همین وجهه است!- بله. در کنار قهرمان داستان یعنی جینورمیکا میبایستی کاراکترهایی با خصیصههای متفاوت قرار میگرفتند تا پس از بروز درگیریهای میان آنان و غارتگران، هر کس در یک راستا به جینورمیکا یاری برساند.
• شاید اگر بیشتر بر روی کاراکترها تمرکز کنیم بتوانیم برای تک تک آنان مابهازای خارجی هم بیابیم.- من هم همین طور فکر میکنم. خیلی راحتتر از حد تصور میتوان برای شخصیتهای مثبت و منفی داستان معادل انسانی پیدا کرد. اما جذابیت داستان به همین محیرالعقول بودن و در عین حال ناشناخته بودن کاراکترها است که راه را برای ایراد تفسیرهای گوناگون از آن باز میگذارد!
• یعنی فکر میکنید سازندگان اثر، از ساخت این اثر اهداف اجتماعی سیاسی خاصی را دنبال میکردهاند؟- نه. چنین چیزی منظور نظر من نبود. «هیولاها در برابر غارتگران» همهجور تیپی در خود دارد و به همین دلیل میتواند راحتتر با مخاطبانش ارتباط برقرار کند!
• اگر امکان دارد کمی واضحتر صحبت کنید.- ببینید. اگر شخصیتهای داستان محدود بودند، این موضوع در طول مدت زمان حدودا 90 دقیقهای فیلم به خستگی مخاطبان منجر میگشت اما با گستردگی دایره کاراکترها، دایره مخاطبان فیلم فراگیرتر شده و فیلم دیگر منحصر به طبقه خاصی نیست!
• آیا حین صداپیشگی در این فیلم از الگوی خاصی هم استفاده کردی؟- زیاد اعتقاد به الگو پذیری یا حتی الگو شدن ندارم. در تمام امور -چه هنری چه غیرهنری- لازم است که انسان، چیز خوب را پسانداز کرده و به موقعش از آن استفاده کند؛ فقط همین!
• شما به عنوان بازیگر تاکنون بیشتر از بازیهای چه بازیگرانی استفاده کردهای؟- شاید بیشتر از همه، این آدام سندلر بوده که از وی خیلی چیزها را آموختهام؛ او بازیگر صریحی است و در مقابل دوربین خیلی راحت نقشآفرینی میکند، ضمن اینکه قدرت تغییر صدایش هم عالی است.
منبع: movieline.com